آن-
آن-
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

از مال ِ خودم هم بیشتر؛


با درد دوستانم، هر چند اونها نه اینگونه؛
نباشند، ندانند، یا مفاهیم متضاد در من و وجودشان سرشار باشد،
بیشتر از مالِ خودم درد میکشم،
عصبی میشوم به هنگامی که میدانم،
-تو سرحال نیستی.
-روحت خسته شده.
-و جسمت تقلا هایش شنیده میشود.
-و روانت، رنج را میزیستد.
میدانی، این دردیست برای من، از مال ِ خودم هم بیشتر؛
چون
هیچ کار نمی توانم بکنم.
چون کوچیک ترین داشته هایی که دارم، یه آغوش و تسلی ، را هم
زمان و مکان و امکان ازم میگیرد، گونه ای که داشتنش باور ناپذیر میگردد..
زیرا که اینجور زمانه من هم یک آدم اضافی ـَم، که کسی که برای من بهترین است و در سخت ترین روز ها ، وقتی توی تلخی و گسی قهوه فرو رفته ام ، کمکم میدهد و به قهوه ام شیر و شکر اضافه می کند؛
اکنون، در مقابل من هم چاره اش اجرای نمایش درد تظاهر است، تظاهر به یک لبخند..
و بعد، افکارم،
-شاید تو آدم خوب و مناسبی برای زندگی اون نیستی.
-شاید هیچ وقت درست برخورد نکردی و شخصیت زننده ای داری.
-شاید کلی پیکان نقص، که حتما هستن تا باعث بشن این تو نباشی.
و همه و همه اینها.. سخته،
سخت تر از روزی که زنگ زدم بهت و صدام میلرزید و...،
چون اونها درست میشدن،
ولی این شاید های حتمی
و این خستگی ها و... درست نمیشوند..
در نهایت باید بگویم ببخشید.
هر چند با گفتنش، بدنم یاد آور درد ها و خاطرات سوخته رنگم میشود،
اما اکنون اینها مواد معذرت خواهی کردن است...
برای نه شاید هیچ چیز، فی الواقع همه چیز.

تظاهردوستقهوهدرد
منم متروک مطرود ذهن مسکوت بی مفعول تورا. greenlotus102@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید