آن-
آن-
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

صرف فعل نافیه-

-نمیخوابم، شانه نمیکنم، گره از رخکانم باز نمیکنم، برای تسکین درد کاری نمیکنم، آب نمینوشم، بالشت خیسم را عوض نمیکنم، اعتراض نمیکنم، آرام نمیشوم، در منزلی به ثبات نمیمانم، عشق را نمیدانم، لمس را نمیخواهم، مهربان نیستم، مستعد نیستم، در راه نیستم، زورمند نیستم، جویا نیستم، پویا نیستم، درد ندارم، ترس ندارم، غم ندارم، آشوب نمیکشم، فاجعه نمیبینم، لبخند نمیزنم، آدم نیستم، همراه ندارم، نمیزیستم، نه.
«من فقط صرف فعل نبودن و نداشتنم»
«من فقط انسانم»

وزغ زنبور نمیخورد
وزغ زنبور نمیخورد
از نفرت نیش نمیزند
از نفرت نیش نمیزند



مینویسمنه
منم متروک مطرود ذهن مسکوت بی مفعول تورا. greenlotus102@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید