-خش خش
وسط گندمزار بی انتها
میدوید دنبال بید
میشنید سِر پرستو
میخواند نغمه ماهور
«گفت منم شمس ِجهان، نور ِعلی النور، تویی<br/>سینه یِ مشروح ِمرا، نغمه ِماهور، تویی»
داشت وصف میگفت،
داشت غم میگفت،
دلش باران سایه میطلبید.
تنها کاری که کرد، دوید
مثل کفشدوزک کوچک،
نونش دادن،
آبش دادن،
حالا باید پرواز میکرد.
وی پرید.