ویرگول
ورودثبت نام
AnnE
AnnE
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

چرا..؟

گاهی دنبال یه دلیل ساده واسه نفس کشیدنم میگردم،
دنبال کار هایی که آرزوشون رو دارم،میخوام شون، و انگیزه ای براشون ندارم!
تا یک چیزی باعث شه ادامه بدم اون چیز، قطعا مرگه!
اینکه مرگ قراره توی همشون مانعم بشه!
لیستم رو نگاه میکنم:
-دوستَش داشته باشم
-دوستانم را داشته باشم
-بنویسم
-بخوانم
-نقد کنم
-بدانم
-بسازم
-...
تیک خورده اند؛ نه همه، اکثرا پاسخ بله گرفته اند [چه دروغ خفنی! ]و دیگرانَش، نمی دانم!
اخیرا زمان برای من به سامان بوده، خندیده ام و بیشتر از همیشه خودم گشته ام.
اما ، خسته ام!
از همه آنهایی که شرحشان برایم باطل گشته،
خسته ام !
از نبودن در تمام بودن هایم،
و در همین نقطه، همین پرواز به سوی سکوت و آرامش وجودم، مانع را صدا میکنم، از همیشه نزدیک تر است.
دست هایم، در این مدت، در طول یک شب، بیشتر نقاشی هارا به خود دیده و خود رسم کرده اند،
نمیدانم چرا،
اما،
چرا کسی مانع خلق این بنبست آرزو هایم نمیشود؟



greenlotus102@gmail.com من مال ِکافر ِچشمان ِتو بودن، نیستم..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید