ویرگول
ورودثبت نام
آنه^^
آنه^^
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

لبه‌ی پشت بام

همسایمون پیام داد و گفت:« وعده نیم ساعت دیگه تو کوچه.» آزمون داشتم و باید بودجه بندی اونو می‌خوندم. پس توی خونه موندم و بقیه‌ی خونواده رفتن توی کوچه. صدای خنده و شوخیشون کل کوچه رو برداشته بود. چیزی نگذشته بود که برق رفت. من موندم و تاریکی! به زور گوشیم رو پیدا کردم و برداشتم و چراغ قوه رو روشن کردم. منم به جمعشون توی کوچه پیوستم. کم کم گرم صحبت شدیم و بین صحبت‌هاشون گفتن که آخر هفته رو با هم بریم بیرون. بحث سر مکانش بود؛ که یهو گفتم بریم تالاب پساب. همه تعجب کردن و گفتن:« چی؟ کجا؟» منم عکس و فیلمای اونجا رو نشونشون دادم و با یه سرچ ساده فهمیدن که حدود یک ساعت از خونه تا اونجا راهه. یهو همه چی جور شد و همه موافقتشونو اعلام کردن! منم لبخند به لب نشسته بودم و بهشون نگاه می‌کردم. تو اعماق وجودم شادی داشت بندری می‌رقصید!

چقدر این حس که پذیرفته بشی و برای نظراتت ارزش قائل باشن لذت بخشه! تازه حس می‌کنم یکم بزرگ‌تر شدم که بقیه به حرفام گوش می‌دن و تازه تاییدش هم می‌کنن!

البته ناگفته نماند که از اون موقع توی دلم غوغاست هی با خودم می‌گم:« نکنه آب اونجا خشک شده باشه! نکنه زیادی گرم باشه! نکنه خوششون نیاد!» و هزار تا نکنه‌ی دیگه...

خودمم تا حالا اونجا نرفتم و این اولین باره... به خاطر همین نگرانی‌هام دوبرابر شده.

وقتی اومدیم خونه مسواک زدم و تصمیم گرفتم فعلا بیدار بمونم.کتاب زیستم رو برداشتم و رفتم طبقه‌ی بالا...

وقتی اومدیم خونه مسواک زدم و تصمیم گرفتم فعلا بیدار بمونم.کتاب زیستم رو برداشتم و رفتم طبقه‌ی بالا... رفتم توی حیاط و لامپ کوچیک کم نوری رو روشن کردم. به آسمون نگاه کردم. آسمون پر از ستاره بود. توی هوای آلوده‌ی شهر همچین شب پرستاره‌ای کم پیدا می‌شه.

با دیدن ستاره‌های پرنور لبخند زدم. زیست رو ورق زدم تا رسیدم به بخش گیاهی. باید برای بودجه بندی آزمون بعدی می‌خوندمش. بخش گیاهی رو باید با چیزای لذت بخش شیرین کرد و خوند. گیاهی خوندن توی اتاق و با نور مصنوعی به آدم نمی‌چسبه!

من و زیست گیاهی و دامن و ستاره‌های آسمون روی لبه‌ی پشت بوم! چه شود...!
من و زیست گیاهی و دامن و ستاره‌های آسمون روی لبه‌ی پشت بوم! چه شود...!


سرخی آسمون موقع طلوع پرستیدنیه:)✨
سرخی آسمون موقع طلوع پرستیدنیه:)✨


پذیرفته شدنزیست گیاهیپشت باماز اینجا که منم
[تکرار غریبانه‌ی روزهای آنه سرانجام این‌گونه گذشت...]
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید