آنه^^
آنه^^
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

مغازه‌ی جادویی



اسم این کتابو احتمالا خیلیاتون شنیدین.

داستان درباره‌ی زندگی یه جراحه و اینکه چطور به موفقیت رسیده. اون توی این کتاب داستان کودکی خودش رو روایت می‌کنه.جیمز برای فرار از پدر معتادش، مادر افسردش، فقر و تحقیر؛ اتفاقی راهش به مغازه‌ای می‌افته که انگار تکه‌ای از این دنیا نیست.

توی اون مغازه با خانمی به اسم روث آشنا می‌شه که بهش قول می‌ده که جادویی رو بهش یاد بده که با کمک اون بتونه به تمام خواسته‌هاش برسه.

به مدت شش هفته جیمز هر روز به اون مغازه می‌رفته و ساعت‌ها این جادو رو در کنار روث تمرین می‌کرده.

که این جادو آیندشو عوض می‌کنه.

نکته: این نقد هیچ گونه اسپویلی نداره. پس با خیال راحت بخونین!

نکته دوم: این نقد صرفا نظر خودم راجب کتابه! پس ممکنه کسی حرفامو قبول داشته باشه یا نداشته باشه.

اول از همه بگم که ممکنه خیلیا به خاطر عکس روی جلدش فکر کنن که این کتاب مربوط به گروه بی تی اس هست. به این نکته توجه داشته باشین که این کتاب صرفا توسط اونا معرفی شده و راجبش یه آهنگ با همین اسم خوندن.

من این کتابو از انتشارات نیک فرجام خوندم و با توجه به تحقیقی که کردم متاسفانه خیلی از نشر‌هایی که این کتاب رو چاپ کردن ترجمه‌ی واقعا افتضاحی دارن. ممکنه این ترجمه‌ی بد باعث بشه از این کتاب زده بشین و نتونین تمومش کنین.

یه سری ایرادات جزئی داره مثلا اینکه به فاصله‌ی دو خط، یه بار از ماه شمسی مثل آبان استفاده کرده و یه بار از ماه میلادی مثل آوریل و این باعث گیج شدن مخاطب می‌شه.

سیر زمانی تو نیمه‌ی اول کتاب آروم و مناسب پیش می‌ره اما تو نیمه‌ی دوم خیلی پرش زمانی‌های طولانی و چند ساله داره.

توضیحاتی که راجب قلب و مغز توی این کتاب داده شده ممکنه برای کسایی که به رشته‌ی پزشکی علاقه دارن خیلی جالب باشه اما برای بقیه آزاردهنده و خسته کننده هست و احتمالا اون بخشا رو نخونده رد کنن.

بعضی از جملات انقدر بد ترجمه شدن که مجبور می‌شین چند بار اون رو بخونین تا متوجه بشین منظور نویسنده چیه.

داستان جالبی داره و تکنیکایی مثل مدیتیشن و ... رو آموزش می‌ده.

یکم شبیه به کتابای روانشناسی و زرده. چون معتقده که هر چی که بخوای رو به دست می‌آری. من با این جمله هیچ مشکلی ندارم و باهاش تا حدودی موافقم؛ اما به نظرم درستش اینه که هر چی که بخوای رو با تلاش به دست می‌آری. توی این کتاب نویسنده خیلی از خواسته‌هاشو بدون تلاش زیاد به دست می‌آره.

مثلا توی کتاب جیمز خیلی ناگهانی یه فرم درخواست برای کالج پر می‌کنه و در کمال تعجب پذیرفته می‌شه. اما توی ایران با وجود آزمونی به نام کنکور همچین چیزی انقدر راحت و ممکن نیست.

این که داستان واقعی بود جذابیت بیشتری به کتاب می‌داد.

و در آخر چند قاچ از کتاب:)


«این افکار خودت هست که واقعیت را بوجود می‌آورد. دیگران تنها زمانی می‌توانند واقعیت شما را بسازند که تو خودت آن را خلق نکنی.»
«ما از طریق درد رشد می‌کنیم. ما در شرایط سخت رشد می‌کنیم. به همین دلیل است که باید تک تک چیزهای دشوار زندگی خود را بپذیرید. برای افرادی که مشکلی ندارند متاسفم. آنهایی که مجبور نیستند مسائل سختی را پشت سر بگذرند. آنها این موهبت را از دست می‌دهند. آنها جادو را از دست می‌دهند.»
«دین من مهربانی است.»
«هیچ زندگی کاملی وجود ندارد که ما در آن متولد شده باشیم، و هیچ گریزی از واقعیت وحشتناک رنج وجود ندارد.»


خوشحال می‌شم نظراتتونو بخونم:)

کتابمعرفی کتابنقد کتابمغازه جادوییکتاب مغازه جادویی
[تکرار غریبانه‌ی روزهای آنه سرانجام این‌گونه گذشت...]
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید