آنه^^
آنه^^
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

چالش ۷۵ روز سختی ۳۷/۷۵ و «ذهن برنده»

۱۴۰۲/۱۱/۱۲

روز سی و هفتم چالش ۷۵ روز سختی

صبح بیدار شدم. وزنمو ثبت کردم. صبحونمو آماده کردم. کیفمو جمع کردم و خودمم آماده شدم تا برم مدرسه.‏

امروز تو مدرسه جشن داشتیم. اتفاق خیلی باحالی افتاد که آخر پست درموردش توضیح می‌دم.

بعد از جشن تو مدرسه با دوستام انیمیشن اژدهای آرزو رو دیدیم.

بعد از مدرسه استراحت کردم. درسامو خوندم.

ادامه‌ی کتاب «ایکیگای» رو خوندم.

پادکست گوش دادم. ورزش کردم. دوش فنلاندی گرفتم و اتاقمو مرتب کردم و شونه و مسواک و...


و اما «ذهن برنده»


امروز دیگه کاملا به ذهن برنده ایمان آوردم.
جشن داشتیم تو مدرسه اصلا یه اتفاقایی افتاد که همه شوکه شدن.
یه سری مسابقه برگزار می‌کردن و بعدش یه گردونه جوایز داشتن.

گردونشون این شکلی بود
گردونشون این شکلی بود

تو یه مسابقه شرکت کردم و برنده شدم و گفت گردونه رو بچرخون.
من چرخوندم و اون پونصد هزار تومنه رو اوردم.
همه جیغ و دست و اصلا یه وضعی.
مجریه داشت سکته می‌کرد قشنگ.

اصلا تو گردونه هه اگه نگاه کنین احتمال اینکه بتونین چیزای خوب رو بگیرین چقدر کمه.

گفت این اولین کسیه که ۵۰۰ هزار تومنه رو اورده تو کل مجموعمون.
بعد گفت صد تومن می‌دم دوباره بچرخون. قبول نکردم.
گفت دویست تومن می‌دم دوباره بچرخون. بازم قبول نکردم.
گفت یه اسپیکر می‌دم دوباره بچرخون.
دیگه بچه‌ها گفتن قبول کن و ریسک کن.
دوباره چرخوندم اسپیکر اومد.

همه بلند شده بودن از جاشون و جیغ و دست و تشویق.


مجریه دیگه جدا داتش سکته می‌کرد.
دیگه گفت دو تا اسپیکر که نمی‌شه.
یه اسپیکر و یه هندزفری داد بهم.

قیمتاشونو تو دیجی کالا چک کردم. اسپیکره ۴۹۲ هزار تومن و هندزفریه هم ۲۹۰ هزار تومن.


من جدا با این دیدگاه و اطمینان از اینکه جایزه‌ی خوبی گیرم میاد رفته بودم بالا. قشنگ از قبل مطمئن بودم که یا ۵۰۰ هزار تومنه و یا اسپیکره گیرم میاد که دو بار چرخوندم و هر دو تاش اومد.


بعدش همه داشتن می‌پرسیدن چه جوری تونستم
منم با لبخند و مدل امیرعلی نبویان دستامو رو شقیقه‌هام می‌ذاشتم و می‌گفتم ذهن برندهههههه.


ذهن برندهامیرعلی نبویانپدرخواندهتوسعه فردی۷۵ روز سختی
[تکرار غریبانه‌ی روزهای آنه سرانجام این‌گونه گذشت...]
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید