در دهههای اخیر، تلاشهایی صورت گرفته تا موسیقی نه فقط بهعنوان هنر شنیداری، بلکه بهعنوان یک نظام ارتباطی و معنایی مورد بررسی قرار گیرد. یکی از مهمترین این تلاشها، نظریهی نشانهشناسی موسیقی است که توسط ژان-ژاک ناتیه در کتاب Fondements d'une sémiologie de la musique پایهگذاری شده است. این نظریه، موسیقی را همچون زبان، متشکل از «نشانهها» میبیند و سعی دارد با ابزارهای زبانشناسی مدرن، ساختارهای موسیقایی را تحلیل کند.
ناتیه برای این منظور، موسیقی را به سه سطح تقسیم میکند:
۱) سطح شاعرانه (خلق اثر)
۲) سطح ادراکی (درک شنونده)
۳) سطح خنثی (تحلیل علمی مستقل).
او همچنین از روشهای ساختارگرایانه مانند تحلیل پارادایمی استفاده میکند تا شباهتها و تفاوتهای میان بخشهای موسیقی را دستهبندی کند.
اما این نظریه با نقدهای جدی مواجه شده است — از جمله از سوی نیکلاس رووه، که بر اساس اصل «قابلیت ابطال» در فلسفهی علم، اعتبار علمی نظریهی ناتیه را زیر سؤال میبرد. همچنین در تحلیل موردی قطعهای از برامس، ایرادهایی در روششناسی، تعریف ملودی، و ارتباط میان تحلیل و تفسیر اجرایی مطرح شدهاند.
اهمیت این بحث برای مخاطب ایرانی
برای مخاطب ایرانی، آشنایی با نشانهشناسی موسیقی و نقدهای وارد بر آن چند فایدهی مهم دارد:
- گسترش افق نظری در تحلیل موسیقی: بسیاری از تحلیلهای موسیقی در فضای فارسیزبان هنوز بر پایهی نظریههای سنتی (هارمونی، کنترپوان، فرم) هستند. نشانهشناسی موسیقی، رویکردی میانرشتهای و مدرن ارائه میدهد که میتواند تحلیل موسیقی را به سطحی مفهومیتر و فرهنگیتر ارتقا دهد.
- تقویت تفکر انتقادی: بررسی نقدهای وارد بر نظریهی ناتیه، مخاطب را با معیارهای علمی در نظریهپردازی آشنا میکند — مثل اصل قابلیت ابطال، آزمونپذیری، و انسجام مفهومی.
- ارتباط با زبانشناسی و فلسفه: این نظریه پلی میان موسیقی، زبانشناسی، و فلسفهی علم ایجاد میکند، که برای پژوهشگران علاقهمند به مطالعات میانرشتهای بسیار ارزشمند است.
- زمینهسازی برای تحلیل موسیقی ایرانی: اگرچه نظریهی ناتیه بر موسیقی غربی متمرکز است، اما مفاهیم آن میتوانند در تحلیل ساختارهای موسیقی ایرانی نیز بهکار گرفته شوند — بهویژه در بررسی معنا، تفسیر، و تجربهی شنیداری.
معرفی کتاب و نظریهی نشانهشناسی موسیقی
کتاب Fondements d'une sémiologie de la musique (پایههای نشانهشناسی موسیقی) نوشتهی ژان-ژاک ناتیه، در سال ۱۹۷۵ منتشر شد و تلاش میکند تا موسیقی را از منظر نشانهشناسی بررسی کند — یعنی بهعنوان یک سیستم از «نشانهها» که مانند زبان، معنا تولید میکنند.
ناتیه در این اثر، موسیقی را نه فقط بهعنوان صدا، بلکه بهعنوان یک پدیدهی فرهنگی، ذهنی و قابل تحلیل معرفی میکند. او برای این منظور، از نظریهای استفاده میکند که موسیقی را به سه سطح تقسیم میکند:
1. سطح شاعرانه (poietic): مرحلهی خلق اثر توسط آهنگساز یا اجراکننده
2. سطح ادراکی (aesthesic): تجربهی شنونده از موسیقی
3. سطح خنثی (neutral): سطحی مستقل از خالق و شنونده، مناسب برای تحلیل علمی
این تقسیمبندی از کارهای فیلیپ مولینو گرفته شده و ناتیه آن را پایهی نظریهی خود قرار داده است. او معتقد است که سطح خنثی به تحلیلگر اجازه میدهد تا ساختارهای موسیقایی را بدون دخالت احساس یا تجربهی شخصی بررسی کند.
ناتیه همچنین از روشهای زبانشناسی مدرن بهره میگیرد، بهویژه از مفاهیم ساختارگرایی و تحلیل پارادایمی (بر اساس شباهت و تکرار). او تلاش میکند تا با استفاده از این ابزارها، نشانههای موسیقایی را دستهبندی کرده و روابط میان آنها را مشخص کند.
با این حال، از همان ابتدا، نقدهایی به این رویکرد وارد شدهاند. منتقدانی مانند برنار لورتا-ژاکوب و نیکلاس رووه به محدودیتهای روش ناتیه اشاره کردهاند — از جمله اینکه موسیقی برخلاف زبان، ساختاری بازتر و چندلایهتر دارد و نمیتوان آن را بهراحتی در قالب نشانهها و قواعد زبانی تحلیل کرد.
ناتیه مخاطبان کتاب را موسیقیدانان، روانشناسان، انسانشناسان و زبانشناسان معرفی میکند، و نگران این است که اصطلاحات تخصصیاش برای برخی از آنها قابل فهم نباشد. این نگرانی، بهویژه در کتابی که قصد دارد پایهگذار یک رشتهی علمی باشد، نشانهای از محافظهکاری نظری است.
نقد نظریه از دیدگاه فلسفهی علم
یکی از مهمترین نقدهایی که به نظریهی ناتیه وارد شده، از سوی زبانشناس و نظریهپرداز موسیقی، نیکلاس رووه است. او بر پایهی اصل فلسفی «قابلیت ابطال» (falsifiability) استدلال میکند که برای آنکه یک نظریه علمی باشد، باید بتوان آن را با شواهد تجربی رد کرد. بهعبارتدیگر، نظریهای که همیشه درست به نظر برسد و هیچ راهی برای آزمایش و رد آن وجود نداشته باشد، بیشتر شبیه یک باور است تا یک نظریه علمی.
رووه معتقد است که تقسیمبندی سهگانهی ناتیه (شاعرانه، ادراکی، خنثی) هنوز بهعنوان یک نظریهی قابل ابطال تعریف نشده است. این تقسیمبندی بیشتر بهصورت یک اصل پذیرفتهشده (dogma) ارائه شده تا یک فرضیه قابل آزمون. در نتیجه، نمیتوان آن را بهطور علمی مورد ارزیابی قرار داد.
این نقد، تقابل میان دو رویکرد را نشان میدهد:
- رویکرد فرضیهمحور: که به دنبال آزمونپذیری و اعتبار تجربی نظریههاست
- رویکرد اصلمحور: که بر پایهی مفاهیم انتزاعی و ساختاری بنا شده، بدون الزام به اثبات تجربی
ناتیه در پاسخ، تلاش میکند تا نظریهاش را با مفاهیم زبانشناسی مدرن و تحلیلهای ساختارگرایانه تقویت کند. اما منتقدان معتقدند که این تلاشها هنوز نتوانستهاند نظریه را به سطحی برسانند که بتوان آن را بهطور علمی آزمود یا رد کرد.
در این میان، مقایسه با نظریههای سنتی موسیقی مانند تحلیلهای شوئنبرگ و شنکر نیز مطرح میشود. این نظریهها، اگرچه گاهی فاقد تعریف دقیق از «واقعیت موسیقایی» هستند، اما در عمل توانستهاند ساختارهای موسیقی را بهخوبی توضیح دهند. ناتیه از برخی مفاهیم این نظریهها بهره میگیرد، اما تحلیلهایش هنوز فاقد انسجام و آزمونپذیری لازم برای جایگزینی آنهاست.
در نهایت، نقد رووه نشان میدهد که اگر نشانهشناسی موسیقی بخواهد بهعنوان یک رشتهی علمی پذیرفته شود، باید بتواند نظریههای خود را بهگونهای تعریف کند که قابل بررسی، آزمون و حتی رد شدن باشند — و این چیزی است که در Fondements هنوز بهطور کامل تحقق نیافته است.
تحلیل موردی قطعهی برامس و نقد روش تحلیلی ناتیه
ناتیه در کتاب Fondements، قطعهی Intermezzo Op. 119 No. 3 اثر برامس را بهعنوان نمونهای برای تحلیل نشانهشناختی انتخاب میکند. این انتخاب قابل توجه است، زیرا خارج از حوزهی تخصصی اصلی او (موسیقی مدرن) قرار دارد. با این حال، تحلیل او با ایراداتی در سطح جزئیات و روششناسی مواجه است.
ایرادهای تحلیلی:
- در تحلیل ملودیک، ناتیه بخشهایی از موسیقی را مشابه فرض میکند (مثل A و A3)، اما این شباهتها در صورت حذف ریتم، زیر سؤال میروند. این در حالی است که تحلیل او قرار بوده ریتم و ملودی را بهصورت جداگانه بررسی کند.
- برخی الگوهای دو نتی که در تحلیل بهعنوان نشانههای مشابه معرفی شدهاند، از نظر فاصلهی موسیقایی (مثل دوم و سوم) تفاوتهای اساسی دارند و نمیتوان آنها را بهصورت پارادایمی دستهبندی کرد.
- ناتیه خود اذعان میکند که تحلیلش تا حدی دلبخواهی است، چون فقط روی «خط ملودیک» تمرکز دارد. اما همین خط نیز در تحلیل او تعریف مشخصی ندارد و در بخشهایی از قطعه (مثل میزانهای ۳۳–۳۴ یا ۳۷–۴۰) قابل تشخیص نیست.
تفسیر و سطح خنثی:
ناتیه مفهوم «سطح خنثی» را بهعنوان بستری برای تفسیر موسیقایی معرفی میکند. او معتقد است که این سطح به ما اجازه میدهد تا ساختارهای مختلف موسیقی را بدون دخالت احساس یا تجربهی شخصی بررسی کنیم. در این راستا، او به تفاوت اجراهای پیانیستهایی مانند کلاین (که بر ملودی تأکید دارد) و کچن (که بر ریتم هارمونی تأکید دارد) اشاره میکند.
اما منتقدان میپرسند:
آیا نمیتوان موسیقی را طوری اجرا کرد که هیچکدام از این عناصر برجسته نباشند؟
آیا این نوع اجرا، بیان واقعیتری از ساختار مبهم قطعه نیست؟
در واقع، ناتیه مفهوم «تفسیر» را محدود به انتخابهای خاصی میکند، در حالی که اجراهای خنثیتر نیز میتوانند معنا داشته باشند. این محدودسازی، با ادعای کاربرد عملی نظریهی نشانهشناسی در تضاد قرار میگیرد.
تحلیل هارمونی:
در تحلیل هارمونیک، ناتیه پیشنهاد میدهد که ممکن است از ابتدای قطعه، گام A (همزمان ماژور و مینور) بهعنوان مرکز تونال در نظر گرفته شود. اما این تحلیل صرفاً «قابل تصور» است و هیچ نظریهی سنتی یا نشانهشناسی نمیتواند آن را بهطور سیستماتیک اثبات کند.
آکوردهایی که در مدل A بهعنوان درجهی سوم و پنجم معرفی میشوند، میتوانند به چهار گام مختلف تعلق داشته باشند (C، G، a، e). حتی اگر در تحلیل بلندمدت، گام A ظاهر شود، این برداشت خارج از چارچوب نظریهی ناتیه باقی میماند.
در نهایت، ناتیه با مشکل تعیین «وحدتهای هارمونیک» مواجه است — یعنی اینکه چه توالیهایی از آکوردها معنای تونال دارند. او این مشکل را مطرح میکند، اما توضیح نمیدهد چرا حل آن ضروری است. مولینو معتقد است که این بحثها بیفایدهاند، چون وحدت موسیقایی بستگی به سطح انتزاع دارد. اما منتقدان میگویند که تعیین مرکز تونال، یکی از مهمترین ویژگیهای موسیقی تونال است و نمیتوان آن را نادیده گرفت.
جمعبندی نهایی
نظریهی نشانهشناسی موسیقی که ژان-ژاک ناتیه در کتاب Fondements مطرح کرده، تلاشی جدی برای بازتعریف موسیقی بهعنوان یک نظام معنایی است. این رویکرد، برخاسته از تحولات فکری قرن بیستم در زبانشناسی، فلسفه و نقد هنری، نقطهی آغاز نگرشی نو در موسیقی غرب محسوب میشود.
ناتیه با تقسیم موسیقی به سه سطح (خلق، درک، و تحلیل خنثی)، و با بهرهگیری از روشهای ساختارگرایانه، سعی دارد موسیقی را همچون زبان بررسی کند. اگرچه نقدهایی جدی بر آزمونپذیری، روششناسی و کاربرد عملی این نظریه وارد شده، اما اهمیت آن در گشودن افقهای جدید انکارناپذیر است.
برای مخاطب ایرانی، این نظریه میتواند زمینهساز:
- نگاهی مفهومیتر و فرهنگیتر به موسیقی
- آشنایی با تحلیلهای میانرشتهای
- و بستری برای بازنگری در شیوههای سنتی آموزش و نقد موسیقی باشد
این خلاصه، نه پایان یک بحث، بلکه آغاز راهیست برای فهم موسیقی بهعنوان پدیدهای فراتر از صدا — پدیدهای که معنا، ساختار، و تفسیر را در خود نهفته دارد.
واژه نامه ، اصطلاح شناسی ، تاریخ انتشار (اعلام) ، فهرست افراد
Semiology / Semiology of music
نشانهشناسی / نشانهشناسی موسیقی
مطالعهی موسیقی بهعنوان نظامی از نشانهها، با الهام از زبانشناسی ساختارگرا. این رویکرد تلاش میکند معنا را در ساختارهای موسیقایی کشف کند.
Sign / Musical sign
نشانه / نشانهی موسیقایی
واحدی از معنا در موسیقی، مانند یک ملودی، ریتم یا حرکت اجرایی که حامل معناست و در تحلیل نشانهشناختی بررسی میشود.
Sign-system
نظام نشانهای
مجموعهای از نشانهها و روابط میان آنها که ساختار معنایی موسیقی را شکل میدهد؛ مشابه زبان در زبانشناسی.
Paradigmatic analysis
تحلیل پارادایمی
روشی برای دستهبندی نشانهها بر اساس شباهتها و تکرارها در جریان موسیقی؛ برخلاف تحلیل خطی، بر روابط جایگزینی تمرکز دارد.
Taxonomy / Taxonomic method
طبقهبندی / روش طبقهبندی
روشی برای سازماندهی نشانهها در دستههای مفهومی یا ساختاری؛ برای تشخیص الگوها و ساختارهای موسیقایی.
Transformation vs. Repetition
دگرگونی در برابر تکرار
دو نوع رابطهی موسیقایی: تغییر تدریجی در ساختار (Transformation) یا بازگشت به الگوهای قبلی (Repetition).
Tripartition (Poietic, Aesthesic, Neutral)
سهگانهسازی (شاعرانه، ادراکی، خنثی)
تقسیم موسیقی به سه سطح: خلق اثر توسط آهنگساز، تجربهی شنونده، و سطح تحلیلی مستقل برای بررسی علمی.
Poietic level
سطح شاعرانه
مرحلهی تولید موسیقی توسط آهنگساز یا اجراکننده؛ شامل تصمیمات خلاقانه و فرایند ساخت اثر.
Aesthesic level
سطح ادراکی
تجربهی شنونده از موسیقی از طریق حواس؛ شامل برداشتهای ذهنی و احساسی از اثر.
Neutral level
سطح خنثی
سطحی مستقل از خالق و شنونده، مناسب برای تحلیل علمی نشانهها؛ تمرکز بر ساختار بدون دخالت ذهنیت.
Interpretation
تفسیر / اجرا
نحوهی بیان موسیقی توسط نوازنده، بر اساس انتخابهای زیباییشناختی؛ میتواند بر عناصر مختلفی مانند ریتم یا ملودی تأکید کند.
Pertinence test
آزمون ارتباط
بررسی اینکه آیا زبان تحلیلی میتواند ویژگیهای منحصربهفرد اثر را در آثار دیگر نیز آشکار کند.
Simulation test
آزمون شبیهسازی
بررسی اینکه آیا مدل تحلیلی میتواند آثار تقلیدی با ویژگیهای مشابه تولید کند؛ سنجش توان تولیدی مدل.
Quasi-validation
شبهاعتبارسنجی
اعتبار نسبی یا تقریبی یک مدل تحلیلی، بدون اثبات کامل؛ ناتیه این اصطلاح را برای آزمون شبیهسازی بهکار میبرد.
Falsifiability
قابلیت ابطال
اصل فلسفی که میگوید یک نظریه علمی باید قابل رد شدن باشد؛ معیار مهم در ارزیابی علمی بودن نظریهها.
Epistemology
معرفتشناسی
شاخهای از فلسفه که به ماهیت، اعتبار و حدود دانش میپردازد؛ در نقد نظریهی ناتیه بهکار رفته.
Harmonic unity
وحدت هارمونیک
پیوستگی معنایی میان آکوردها یا توالیهای هارمونیک در یک قطعه؛ نشاندهندهی انسجام تونال.
Tonal center / Tonality
مرکز تونال / تونالیته
گامی که بهعنوان محور هارمونیک قطعه در نظر گرفته میشود؛ تعیینکنندهی فضای صوتی اثر.
Hauptstimme
خط اصلی ملودی
اصطلاحی در تحلیل شنکری برای ملودی غالب یا اصلی در بافت موسیقی؛ معمولاً با علامت مشخص میشود.
Metrical discontinuity
گسست وزنی
اختلال یا تغییر ناگهانی در وزن یا ضرب موسیقی، که بر درک شنونده تأثیر میگذارد؛ در نقد رووه به موتزارت مطرح شده.
Langue / Parole (Saussure)
لانگ / پارول (سوسور)
در نظریهی زبانشناسی سوسور، langue به نظام زبان اشاره دارد (قواعد و ساختارها)، و parole به کاربرد فردی زبان در گفتار. ناتیه از این تمایز برای توضیح تفاوت بین ساختار موسیقی و اجرا استفاده میکند.
Structuralism
ساختارگرایی
رویکردی در علوم انسانی که بر ساختارهای زیرین معنا تأکید دارد. در نشانهشناسی موسیقی، ساختارگرایی پایهی نظری تحلیل ناتیه است.
Generative theory
نظریهی تولیدی
نظریهای که ساختارهای پیچیده را از قواعد ساده تولید میکند، مانند دستور زبان چامسکی. ناتیه تحلیل شنکر را بهعنوان نظریهای تولیدی بررسی میکند.
Paradigm / Paradigmatic relation
پارادایم / رابطهی پارادایمی
مجموعهای از عناصر مشابه که میتوانند جایگزین یکدیگر شوند. در تحلیل موسیقی، به شباهتهای ملودیک یا ریتمیک اشاره دارد.
Syntagmatic relation
رابطهی زنجیرهای
رابطهی خطی میان عناصر در زنجیرهی زمانی، مانند توالی نتها. مکمل رابطهی پارادایمی در تحلیل ساختار موسیقی است.
Neutralization
خنثیسازی
کنار گذاشتن عناصر غیرضروری برای تمرکز بر یک پارامتر خاص. ناتیه پیشنهاد میدهد که ساختارهای اطراف یک پارامتر را موقتاً حذف کنیم تا تحلیل دقیقتر شود.
Aesthetic phenomenon
پدیدهی زیباییشناختی
پدیدهای که به تجربهی زیباییشناختی شنونده مربوط میشود. ناتیه تفاوت در اجراهای مختلف را بهعنوان پدیدهای زیباییشناختی تحلیل میکند.
Ambiguity (Melodic/Harmonic)
ابهام (ملودیک / هارمونیک)
وجود چند برداشت ممکن از یک ساختار موسیقایی. در قطعهی برامس، ناتیه به ابهام در گام و ملودی اشاره میکند.
Interpretive hierarchy
سلسلهمراتب تفسیری
سلسلهمراتب انتخابهای اجرایی در تفسیر موسیقی. منتقدان میپرسند آیا میتوان موسیقی را بدون تأکید بر هیچکدام از عناصر اجرا کرد.
Serial music / Poetic level
موسیقی سریال / سطح شاعرانه
موسیقی سریال فاقد تونالیتهی سنتی است. سطح شاعرانه به مرحلهی خلق اثر توسط آهنگساز اشاره دارد. در نقد مطرح میشود که اگر سلسلهمراتب وجود نداشته باشد، سطح شاعرانه قابل توضیح نیست.
Epistemological crisis
بحران معرفتشناختی
بحران در تعریف تحلیل و موضوع تحلیل در علوم انسانی. ناتیه در تلاش برای پاسخ به این بحران در حوزهی موسیقی است.
Signification / Explicit signification
معنا / معنای آشکار
منظور از signification معنای نشانههاست. Explicit signification به معنای آشکار و قابل تعریف اشاره دارد. در تحلیل هارمونی، ناتیه به دنبال نظم انتزاعی از طریق نشانههای دارای معناست.
1972 – Langage, musique, poésie – Jean-Jacques Nattiez
مجموعهای از مقالات اولیهی ناتیه که زمینهساز شکلگیری نظریهی نشانهشناسی موسیقی شد. در این اثر، ناتیه شروع به پیوند دادن زبانشناسی و موسیقی کرد.
ژانویه 1975 – "De la sémiologie à la sémantique musicales" – Jean-Jacques Nattiez
مقالهای منتشرشده در نشریه Musique en Jeu (شماره 17) که خلاصهای از نظریهی کتاب Fondements را ارائه میدهد. این مقاله گذار از نشانهشناسی به معناشناسی موسیقی را بررسی میکند.
ژانویه 1975 – "Fait musical et sémiologie de la musique" – Philippe Molino
مقالهای مهم در همان شماره از نشریه Musique en Jeu که مدل سهگانهی تحلیل موسیقی (poietic, aesthesic, neutral) را معرفی میکند. این مدل پایهی نظریهی ناتیه شد.
ژانویه 1975 – "Théories et méthodes dans les études musicales" – Nicolas Ruwet
مقالهای انتقادی در Musique en Jeu که نظریهی ناتیه را از منظر فلسفهی علم بررسی میکند. رووه بر اصل قابلیت ابطال تأکید دارد و اعتبار علمی نظریه را زیر سؤال میبرد.
سپتامبر 1976 – نقد در Musique en Jeu، شماره 24 – Bernard Lortat-Jacob
نقدی دقیق بر نظریهی ناتیه و رابطهی آن با زبانشناسی. لورتا-ژاکوب به محدودیتهای روش ناتیه در تحلیل موسیقی اشاره میکند.
1973 – Harmony – Heinrich Schenker (MIT Press, ترجمه انگلیسی)
کتاب کلاسیک شنکر دربارهی تونالیته و ساختار عمقی موسیقی. ناتیه به این اثر ارجاع میدهد، اما در کتاب Fondements منابع شنکر را بهطور مستقیم ذکر نمیکند.
1974 – گزارش پژوهشی دربارهی شنکر – Kassler & Babbitt (منتشرنشده)
تلاشی برای رسمیسازی نظریهی شنکر با استفاده از منطق ریاضی و زبانشناسی. این پروژه ناتمام ماند، اما در نقدهای مربوط به ناتیه به آن اشاره شده است.
1975 – Fondements d'une sémiologie de la musique – Jean-Jacques Nattiez
کتاب اصلی نظریهی نشانهشناسی موسیقی. این اثر تلاش میکند موسیقی را بهعنوان نظامی از نشانهها تحلیل کند و پایهای نظری برای یک رشتهی میانرشتهای ارائه دهد.
Jean-Jacques Nattiez
نشانهشناس موسیقی، زبانشناس
نویسندهی کتاب Fondements و بنیانگذار نظریهی سهگانهسازی موسیقی. تلاش کرده موسیقی را با ابزارهای زبانشناسی ساختارگرا تحلیل کند.
Philippe Molino
موسیقیشناس، نشانهشناس
ارائهدهندهی مدل سهگانهی تحلیل موسیقی (poietic, aesthesic, neutral) که پایهی نظریهی ناتیه شد. مقالهی مهم او در سال ۱۹۷۵ منتشر شد.
Nicolas Ruwet
زبانشناس، نظریهپرداز موسیقی
منتقد نظریهی ناتیه. با تأکید بر اصل قابلیت ابطال، اعتبار علمی نظریهی نشانهشناسی موسیقی را زیر سؤال برده است.
Bernard Lortat-Jacob
انسانشناس موسیقی
منتقد روش ناتیه. به محدودیتهای زبانشناسی در تحلیل موسیقی و تفاوتهای فرهنگی در درک موسیقی اشاره کرده است.
Heinrich Schenker
نظریهپرداز تونالیته
نویسندهی Harmony و بنیانگذار تحلیل ساختار عمقی موسیقی. ناتیه به تحلیلهای او ارجاع میدهد، اما منابع شنکر را بهطور مستقیم در کتابش ذکر نمیکند.
Arnold Schoenberg
آهنگساز، نظریهپرداز هارمونی
نویسندهی Harmonielehre؛ تحلیلهایش در نقد ناتیه بهعنوان نمونهای از روشهای سنتی مقایسه میشوند.
David Lewin
نظریهپرداز موسیقی
از جمله کسانی که تحلیل شنکری را توسعه دادهاند. در نقدهای مربوط به ناتیه به او اشاره شده است.
Milton Babbitt
آهنگساز، ریاضیدان
در تلاش برای رسمیسازی نظریهی شنکر با همکاری Kassler نقش داشته است. پروژهی آنها ناتمام ماند.
Jonathan Dunsby
موسیقیشناس
نویسندهی نقد اصلی بر کتاب Fondements. تحلیل دقیقی از ضعفهای نظری و عملی کتاب ارائه داده است.
Carl Dahlhaus
تاریخنگار موسیقی
در زمینهی تحلیل موسیقی و تاریخ نظریهها فعالیت داشته. بهطور ضمنی در نقدهای مربوط به ناتیه مطرح میشود.
Ferdinand de Saussure
زبانشناس
بنیانگذار زبانشناسی ساختارگرا. تمایز معروف langue/parole از اوست و در نظریهی ناتیه کاربرد دارد.
Roman Jakobson
زبانشناس، نشانهشناس
نظریهپرداز ارتباطات و ساختار زبان. روشهای تحلیلی ناتیه از نظریههای او تأثیر گرفتهاند.
Leonard M
eyer
نظریهپرداز موسیقی
نویسندهی Emotion and Meaning in Music و Music, the Arts and Ideas. در نقد ساختار کتاب ناتیه به آثار او اشاره شده است.
Klein & Katchen
پیانیستها
اجراکنندگان قطعهی Intermezzo از برامس. تفاوت در تفسیرشان در تحلیل ناتیه بهعنوان نمونهای از پدیدهی زیباییشناختی بررسی شده است.