قبل از هرچیزی بابت فقر لغویم از شما معذرت میخوام.
دوس داشتم هشت میلیارد از گونه به قول خودمون خاصی که داریم، کمی هم به این فکر کنن که چقدر مورد پذیرش هستن؟ اطرافیانشون چقدر و تا کجا میتونن تحملشون کنن؟ روزمرگیها و خصایصشون رو چقدر وقت یکبار مورد بازبینی قرار میدن؟ حواسشون هست که تا چه حد قابل پیش بینی هستن؟
در طرف مقابل برداشت اشتباهیه اگه بگیم که داریم به عنوان یکی از ویژگی های نیکوی خودمون؛ با دیگران بابت تلاش ها و کارهاشون تحسینآمیز حرف زدن؛ اعتماد به نفس کاذب میدیم! اما تاثیر منفی این انرژی به ظاهر بی ضرر-ه روحیه و انرژی دادن و تحسینآمیزی- میتونه جمع بشه و از ما یه غول غیرقابل توقف بسازه؛ همونطور که الان هستیم!
فکر میکنم یک زندگی ایدهآل در انتها طوری باشه که کارایی چه لذت بخش و چه کاربردی هر موجودی به صورت صوت بهمون یادآور بشه یا به صورت دستورالعمل کنارش نوشته شده باشه. منظورم از این تصور اینه که برامون فرقی نکنه که چی مقابلمونه؛ گوشی موبایل یا سگ یا.. از خوبی های این کارایی میشه به چیزهای جالبی اشاره کرد، مثل دستورالعمل استفاده از یه دستکاه حباب درست کن که میتونه لبخند روی لب های بچه بیاره. به هرصورت برای یه دسته از ماها شادی آوره سالمیه! نیست؟
زندگی جلوه های قشنگی داره، حتی با اینکه میدونی این کار کاره من نیست، اما انجام میدی چون خوشحالیه اون شادابی توئه. حالا غول بزرگی که در موردش صحبت میکردم، آیا همه ی فعالیت هاش به این دلیل ساده اس؟ یا منافع شخصی ترشو هم مورد آزمون کارایی ها قرار میده؟
به نظر من که قطعا میده! یاد میگیریم خودمون اولویت باشیم اما دیر یاد خواهیم داد که چگونه اولویت باشیم.. اولویت بودن هرکسی برای خودش لازم و ضروریه، اما نه به قیمت آزار یکی دیگه از گونه خودش..
امیدوارم در حد یه مثال ساده از میزان خودخواهی گونه ی خودمون بوده باشه، اما وسعت موردآزار بودنمون واسه دیگران باید مشخص شده باشه! نه اینکه "تو" موجود بدی بودی یا هستی، منظور من اینه که مثل بقیه متفاوتی و نمیدونی کی چی دوس داره! لحظه هرکسی برای خودش معجزهی منحصربفرد تکرار نشدنیایه.
و مطمعنم تلخ مزاج ها موجب شناخت شخصیت موردپذیرش خودشون در کل میشن و یکپارچگی رفتار و عملکرد بی سابقه ای رخ میده، و کودکی صد ساله کارش حباب بازی..