با سرعت زیادی وارد محدوده های ناشناخته زندگی میشیم. سرها پایین و دستها خالی! بدون اینکه از اثرات جانبی اونها مطلع باشیم. البته با گذشت زمان و تو دل نتایج حیرتانگیز متوجه این نادانی میشیم. اما برای بعضی از ماها شاید اونقدر دیر شده باشه که مجبور باشیم برای اصلاح یا تغییر رویهامون مدت زمان زیادی صرف کنیم. البته که میگیم و میدونیم که برای دوباره ایستادن، هیچ وقت دیر نیست!
با آبجی کوچیک ترم که صحبت میکنم، همیشه بهم میگه حرفای تو شبیه یه بازی هزارتو میمونه که سعی میکنی یه دید از مرکز صفحه بازی(یا هدف بازی) و از کل حاشیه بازی رو همزمان ارائه بدی! فکر میکنم همه برخوردهای ما با اتفاقات و موقعیت های زندگی همین باشه! با این تفاوت که ما خودمون رو مسیریاب میدونیم و مطمعنیم که هدف یا مقصدی هست و بالاخره به اون میرسیم! اما اشکال این نوع رویکرد کجاست؟ الان بهتون میگم.
امروز میخوندم که ماها به هرشکلی و با کمک انواع برنامه های از پیش تعیین شده (که دست خودمون نیست) تو یه هزارتوی بزرگ درحال حرکت هستیم، و دیگه راه برگشتی وجود نداره! راه های برگشتی که دیگه وجود ندارن چیا هستن؟ پیشرفت فناوری، تکنولوژی، صنعت و.. طوری همشون رو پشت سر گذاشتیم که اگه از ما بخوان مثل پیشینیان به عصر حجر برگردیم، کشاورزی کنیم یا استفاده از ماشین ها و ابزار های پیشرفته رو محدود به تایم کاری کنیم، خیلی برامون سخت جلوه میکنه!؟ اینطور نیست؟
امروز از یه نوجوون 20 ساله نمیتونی بخوای تلفن همراهشو تو خونه جا بذاره! یا از کشاورز نمیتونی بخوای تراکتورشو از تو زمین کشاورزیش بیرون نیاره یا چرخ های اونو فلزی ببنده که تراکتور تبدیل به وسیله حمل نشه. به زبون ساده، انگار هیچ خط تمایزی بین دنیای بیرون و درون ما وجود نداره! تمام نیاز هایی که درون شکل میده، به هرنحوی که بتونیم، و با تمام سرعت، از دنیای بیرون طلب میکنیم و توقع داریم که "خب مگه این پتانسیل همه جا موجود نیست؟ من هم آره! چیم از بقیه کمتره که با وسیله چهارچرخم خونه نرم؟ یا تلفن همراه اسمش روشه دیگه؟!"
اما به نظرم داستان کاملا برعکس باید باشه! انگار دنیای بیرون از "وجود و بودن" ما داره لذت میبره! "خلوت" ذهنیمون با هزاران دستگاه و اسباب بازی داره پر میشه. اینکه "باید چکار کرد؟ ظاهرا این موضوع همهگیر و همهجا تبدیل به قسمتی از زیستمون شده!" زیاد پیچیده نیست. تو کتابی که امروز خوندم (مینیمالیسم دیجیتال اثر کال نیوپورت) اسمشو گذاشته "سمزدایی دیجیتال" اما من حس بهتری نسبت به پیشنهادش دارم! اسمش رو میذارم "سمزدایی محیط!"
کال تو کتابش یه فلسفه مینیمالیستی معرفی میکنه که تو چند تا جمله به لذت بردن بی حدوحصرتون از دنیای اطراف کمک میکنه. یعنی خلاقیتتون از "جسم، و بودنتون" به لذت ختم بشه و وابسته به دنیای بیرون نباشه. به نظرم اگه دیدی که ازتون توقع داره رو به خوبی درک کرده باشید متوجه لذت بردن از تمام سادگی های موجود میشید. و غیر ارادی به سمت عادت هایی که دنیای بیرون برای شما تعریف کرده حرکت نمیکنید. بلکه شمایید که عادت ساده و مرتبط با گذر زمان مربوط به "خودتون" رو درک میکنید! و به نظرم این به زیستن معنای زیباتری میده!
حالا فلسفه سمزدایی من از محیط چیه؟ تمام ابزارهایی که برای راحتی و تسریع بخشیدن به عملکرد روزمره شما استفاده میشن رو برای مدتی کنار بذارید! اینترنت، ماشین حساب، تلفن همراه، کلیدها، کتابها، ظروف، قلمها، کنترل ها، سردکنندهها و گرمکنندهها، حتی ابزارهای ساده مثل میز یا صندلیها..! قرار نیست واقعا اونها رو کنار بذارید. فلسفمون از تفکر و تصور نبودن این ها شروع میشه! اولین لذت هایی که از بودن شما و برای خود شما تو ذهنتون بوجود میاد چیه؟ شاید با اولین تحرک های فیزیکی شما شروع بشه مثل قدم زدن یا ورزش کردن، همونطور که بیشتر روانشناس ها و فلاسفه و اندیشمندان از اون استفاده میکردن. شاید از بهتر دیدن دنیای اطراف شروع بشه، بهتر گوش کردن و حتی بهتر صحبت کردن! مسیر هارو از ابتدا چیدن برای بهینه سازی عملکردشون و کشتن زمان های مرده ای که اونها از ما میگرفتن، میتونه نتیجه باشه!
شاید درنگ کوتاهی در مورد این موضوع، جز وسایل ارتباطی که همیشه دوس داریم باشن و متصل باشن؛ وسایل "کشنده زمان" بیشتری رو بهمون نشون بده. چمیدونیم؟ شاید من امروز متوجه صدای گنجشیک شدم، اونم سر ظهر تو این گرما و صدای وسایل نقلیه اجازه این رو بهم نمیداد!
امروز من متوجه آرامش همیشگی درونم شدم. و فقط تصور از ابتدا چیدن عملکرد های زندگیم این فرصت رو بهم داده و اگه بخوام به طور جدی این ایده رو عملی کنم چه لذت های کشف نشده ای در انتظار من هستن!
شما هم امتحان کنید؛ خلوت با خودتون رو، جاییکه "فضا و زمان" کافی هست و هیچ مزاحمتی وجود نداره، امتحان کنید دل کندنهای ناگهانی از همه چیز رو جاییکه شکوفایی به نمایش کشیده میشه و لذت آفرینی لحظه به لحظه و کاملا وابسته به شما شروع به رشد میکنه. لحظه ای بپذیرید که ابرهوشی با بازدهی کم هستید، و در کنترل چیزی جز خودتون..!
هیچ توهم توطئه ای وجود نداره باور کنید!؟ موضوع بیشتر مفید بودن با راندمانی شایستهاس..