یه لحظه دست از خوندن این متن بردارید و خوب به اطرافتون نگاه کنید. به آدم ها، به صورتشون. به راه رفتنشون، رانندگی کردن و نحوه حرف زدنشون. وقتی برید ی جای شلوغ و این کار و بکنید، یه نکته رو متوجه میشین:
نمیخوام از اون صحبت های تکراری کنم و بگم که چیشد به این جا رسیدیم. چی شد که معنای امید برای جوان های این سرزمین به پوچی تبدیل شد. چی شد که جمله «برای آینده ات برنامه ریزی کن» تبدیل به ترسناک ترین جمله زندگی شد. همه اینا به کنار.
من باور دارم که حتی توی بدترین لحظات، تنها کسی که میتونه کمک مون کنه خود ماییم. اینکه همش دور هم جمع شیم و شرایط بد این روزا رو مسخره میکنیم و جوک بسازیم، فقط سلامت روانی مون رو بیشتر خدشه دار میکنه.
شاعر میگه یک چیز رو تو این دنیا خوب فهمیدم. همه دنبال خوشحالین. ولی خوشحالی وجود نداره، ما باید یاد بگیریم از سختی هامون لذت ببریم
من خیلی وقته که توی این جمع ها بودم و خیلی وقته که طعم تلخ ناامیدی رو چشیدم. حالا میخوام برای خودم یه فرمول بقا درست کنم. فرمولی که کمک میکنه تو این شرایط سخت، بتونم به خودم بیام و برای زندگی خودم یک مسیر مشخص کنم. مسیری که حتی با تمام فشارها من رو به جلو پرتاب کنه.
از اون جایی که حس نا امیدی رو خیلی اطرافم میبینم، گفتم بزارمش تو ویرگول شاید کمی زخم هاتون رو بخیه بزنه، شاید وضعیت زندگی تون از سیاه پر رنگ، به خاکستری (و شاید هم آبی آسمانی!) متمایل بشه. خب دیگه شروع میکنیم
همه ما با آدم های زیادی زندگی میکنیم. چه این آدما دوست باشن یا فامیل، چه همکار، چه آشنا، دیدگاه های متفاوتی درباره زندگی دارن. متاسفانه بیشتر آدم هایی که توی جامعه هستن جزء گروه «حالا صبر کن ببین چی میشه» بودن. آدمایی که گرفتار روزمرگی شدن و منتظر یه معجزن تا به زندگی شون سر و سامون بدن.
اگه از این آدم ها اطرافتون هست، نمیگم که باهاشون قطع رابطه کنید ولی بدونید که آدم ها موجودات تاثیرپذیری هستن و از اخلاق و روحیات اطرافیانشون تاثیر میگیرن. طبیعتاً وقتی یکی وارد یه گروه میشه، برای اینکه اذیت نشه، مجبوره مثل اون گروه بشه.
ولی اگه این گروه، گروهی مثل «حالا صبر کن ببین چی میشه» باشه، شما هم مثل اونا آدم های نا امید و بی هدفی میشید.
شاعر میگه میشیم مثل یه سگی که به جایی بسته شده و فقط منتظره که صاحبش بیاد بازش کنه.
وقتی این جمله رو بعضی ها میگم اولین عکس العمل شون اینه:
باید بدونی که اطرافت داره چی میگذره!
حالا من یه چیزی بگم. اگه بیشتر چیزی که داره اطرافم اتفاق میفته منفیه، چی؟
در این صورت تنها سودی که این کار داره اینه که بیشتر از قبل به زندگیم نا امید میشم. و برای روحیات من خوب نیست.
پس تا جایی که ممکنه، (تاکید میکنم تا جایی که ممکنه) دنبال کانال های خبری، پست های ترند اینستاگرامی و غیره نرید. بزارید ذهنتون رو مورد سومی که پایین میگم بیشتر تمرکز کنه.
راستش رو بگم این مورد از همه سخت تره. میدونید چرا؟ چون خیلی ها نمیدونن به چی علاقه دارن. نمیدونن که میخوان تو زندگی شون چیکار کنن. فقط به دام خط ثابت زیر میفتن:
تولد?مدرسه (مدرسه کی تموم میشه برم دانشگاه؟)?دانشگاه (اه خسته شدم از بس درس خوندم میخوام کار کنم) ?کار (تو این کشور لعنتی با این حقوق که نمیشه زندگی کرد) ?ازدواج (دربه در دنبال یه تالار عروسی ارزون)?بچه دار شدن (از کجا بیارم شکم دو تا بچه رو سیر کنم؟)? کار بیشتر (اسنپم بد نیستااا)?کار?کار و.... مرگ!
خب حالا تو هر جای این خط لعنتی که هستین بهتون بگم. همین الان وقتشه. همین الان وقته تصمیم گیری برای آینده است. یه هدف خیلی بزرگ برای خودتون مشخص کنید. اون قدر بزرگ که هر روز برای انجامش انرژی داشته باشین.
دیییییینگ: خب من بخوام دنبال این باشم چطور پول در بیارم؟
خوش حالم که این سوال و پرسیدی. بنظر من چیزی که پول میاره، علاقه و مهارته. اگه شما بتونید تو یه چیزی سوپراستار باشی، راه پول در آوردن از اون کار راحت تره. مشکل همه ما اینه که اول میریم سراغ پول. ولی پول علاقه و مهارت نمیاره. پول فقط یک وسیله است که ما رو به هدف مون برسونه.
شاعر میگه مثل گوسفند دنبال گله راه نیوفت!
اگه یه چیز باشه که خیلی خوب تو این 25 سال یاد گرفتم، اون اینه که پول نداشتن نمیتونه مانع پیشرفت بشه. مهم ترین چیز اینه که چه هدفی داری، و چقدر حاضری برای این هدف بجنگی.
این بخش، بخش خیلی مهمیه چون که ما آدما نیاز داریم که یکم از دنیا و سختی هاش فاصله بگیریم. پس قدم بعدی اینه که به سرگرمی هاتون رنگ تازه ای بدین.
جوری عشق کنید که انگار آخرین باره میتونین این کار و انجام بدین. با آدم هایی که حال میکنید برید سفر. برید کافه. برید پیک نیک. به دنیا و تمام ناامیدی هاش بخندید. اصلاً اینقدر خوش بگذرونید که انگار دوباره متولد شدین.
میدونید دلیل اینکه «سرگرمی» رو گذاشتم آخر چیه؟ چون که اگه شما 3 مورد قبل رو خوب انجام داده باشید، این مرحله بهتون انرژی مضاعف میده. دیگه مدام حین تفریح حواستون به این مشکل و اون مشکل نیست. خیالتون راحته که تمام سختی ها رو کشیدین و حالا اگه نوبتی هم باشه، نوبت اینه که خوش حال ترین آدم این شهر بشین.
شاعر میگه بهترین راه رسیدن به خوشبختی، خندیدن به بدبختی هاست!
پس بدون هیچ نگرانی کارهای جدید بکن. سرگرمی های جدید وارد زندگیت کن. بزار طعم واقعی زندگی بیاد زیر زبونت. بزار روحت کمی نفس بکشه. فقط با این کاراست که میتونی سوخت کافی برای ادامه کار داشته باشین.
امید، اونم تو کشوری مثل ایران چیز خطرناکیه. ممکنه با یک دنیا امید بری جلو و آخرش ببینی ی عده بدون هیچ تلاش و پشت کاری به جایی رسیدن. پس میخوام یه توصیه خیلی عجیب بهتون بکنم که توی ایران خیلی خوب جواب میده:
گوش هاتون رو کَر کنید و چشم هاتون رو کور.
فقط ادامه بدین.
بهترین کار اینه که به خودتون باور داشته باشین.
چون حتی اگه شکست هم بخورید، توی چیزی شکست خوردین که دوسش داشتین.
اگه این مطلب براتون مفید بود، میتونید از طریق صفحه حامی باش من رو یه قهوه مهمون کنید:)
با جواب دادن به سوال های زیر حس خوبی از نوشتن این پست میگیرم.
1. بنظرتون فرمول من چقدر برای نا امیدی این روزا کاربردیه؟
2. اگه قرار بود شما هم یه فرمول بقا توی این نابسامانی جامعه داشته باشین، اون چه فرمولی بود؟