تو را که دیدم
زِ خود بریدم
ازین هیاهو
نظر کشیدم
من عالمم را
با تو بدیدم
من از برایت
چه ها کشیدم
من آرزویم
بی تو محال است
من چشمانم
بی تو سراب است
گر تو نمانی
با دل تنگم
من تا قیامت
با خود بجنگم
کین دلِ تنهام
بی تو بمیرد
وین آرزوهام
به گل نشیند
کین دردهایم
درمان نبیند
وین غصه هایم
پایان نگیرد
گر جان من در خاک
آرام بگیرد
شاید دلِ تنگم
سامان بگیرد
.عارفه فرقانی