اخیراً من کتابی مطالعه کردم که باعث شد نگرش من نسبت به زندگی تغییر چشمگیری پیدا کند و حس فوقالعادهای نسبت به زندگی پیدا کنم. من قصد دارم چکیده و نکتههایی در مورد این کتاب با شما به اشتراک بگذارم.
کتاب هنر ظریف بیخیالی (The subtle art of not giving a fuck) یکی از بهترین کتابهایی بوده است که من تا الان درزمینهٔ توسعه فردی (Self-help) خواندهام.
این کتاب حتی توسط افرادی مثل بیل گیتس، رایان هالیدی و افراد دیگر پیشنهادشده است و علاوه بر این یکی از پرفروشترینهای نیویورکتایمز و گلوب اندمیل بوده است. حالا اینکه چرا من اصرار بر خواندن این کتاب دارم جلوتر خواهید فهمید.
فقط قبل از توضیح این مورد را باید ذکر کنم که مواظب باشید که از روی اسم کتاب محتوای آن را مورد قضاوت قرار ندهید.
وجه تمایز کتاب هنر ظریف بیخیالی با کتابهای دیگر:
بیشتر ما لااقل یک کتاب درزمینهٔ توسعه فردی (Self-help) مطالعه کردهایم و اساساً من بهشخصه کتابهای متفاوتی را در این زمینه خواندهام ولی متأسفانه بیشتر آنها حاوی محتواهای بهاصطلاح زرد موفقیت است؛ یعنی هنگام خواندن با جملاتی مثل:
· امروز روز توست بلندشو، به زندگی لبخند بزن
· من سرشار از اعتمادبهنفس هستم
· هر روز صبح همسر و بچههایت را ببوس و با مازراتی جدیدت برو سرکار خفنت، جایی که هرروز صبح مشغول انجام وظایف معناداری هستی
· جذابترین باش و...
مواجه خواهید شد.
ولی بنا به اعتقاد نویسنده کتاب "مارک منسون":
اگر یک لحظه به این جملات فکر کنید متوجه خواهید شد که همهی این پندهای کلیشهای در مورد زندگی و خوشبختی و جملات مثبت و انگیزشی که هرروز داخل کتابهای خودیاری و شبکههای اجتماعی میبینیم، همه روی نداشته ها متمرکزشدهاند.
روی موضوعاتی دست گذاشتند که از دیدگاه شما نقصها و شکستها و نقطهضعفهایتان هستند و بعدازآن، این موارد را برای شما بزرگ میکنند و درنهایت شما ناخواسته به سمتوسوی کلاسهایی از این جنس مثل "چگونه در زندگی موفقتر باشیم" کشیده میشوید، چون حس میکنید بهاندازه کافی موفق نیستید. جلوی آینه میایستید و جملههایی تلقینی را تکرار میکنید <<تو زیبایی>>، چونکه حس میکنید زیبا نیستید. کارهای مضحکی انجام میدهید که وانمود کنید موفق هستید چونکه حس میکنید همین الان بهاندازه کافی موفق نیستید.
تفکرات " مارک منسون" نویسنده کتاب:
کتاب هنر ظریف بیخیالی واکنشی است به کتابهای زرد موفقیت و آنچه مارک منسون بهعنوان فرهنگ مثبت اندیشی و پذیرش بدون فکر عنوان کرده است که برای اکثر مردم کاربردی و مفید نیست.
او از تجربیات شخصی خود استفاده میکند تا نشان دهد چگونه مشکلات زندگی، اغلب معنای بیشتری به زندگی میبخشند و این نگرش در تضاد با کتابهای زرد انگیزشی (تلاش برای بهظاهر شاد بودن) است.
مارک منسون به شکلی خیلی ساده و روان در کتاب سعی کرده است که شما درگیر محتواهای خیلی پیچیده نشوید و بهصورت خیلی کاربردی با مثالهایی واقعی و هر چه ملموستر این موضوعات را هر چهبهتر درک کنید، حتی یکی از جذابیتهایش همین به اشتراک گذاشتن نقاط ضعف خودش است که باعث میشود که ارتباط بیشتری با کتاب برقرار کنید.
فصلهای کتاب:
کتاب شامل نه فصل بوده و نکته مهم آن، خود اسمگذاری فصلهای کتاب است که با عناوینی شروع میشوند که انتظارشان را ندارید و قبل از خواندن آن بهشخصه پیش داورهایی کرده بودم ولی اصلاً طبق تصورات من پیش نرفت، عناوینی مثل:
· تلاش نکن
· خوشبختی یک مشکل است
· تو استثنا نیستی
· در مورد همهچیز اشتباه میکنی (ولی من هم همینطور)
مهمترین نکات کتاب هنر ظریفت بیخیالی:
در اینجا قصد ندارم خیلی از گفتههای کتاب را برای شما بازگو کنم چون به عقیده من هر فصل کلی مطالب و نکتههایی جذاب دارد که شما باید خود آن را تجربه کنید، من فقط به تعدادی از نقلقولهای آن اشاره خواهم کرد که برای هر یک از آنها کلی مثال و مطلب آورده شده است تا این موارد را بهتر درک کنید و در ادامه پارهای از تجربیات خود را با شما به اشتراک میگذارم و ازاینجا به بعد انتخاب با شما است.
1. اهمیت ندادن به معنای بیتفاوتی نیست، بلکه یعنی متفاوت بودن خودمان را بپذیریم.
2. برخلاف نظر فلاسفه که زندگی هوشمندانه را در کاهش خشم و اضطراب، ناامیدی و غصه میدانند، مسیر رضایت در زندگی عبور از رنج است.
3. باوجود سختیهای مهمتر و تأثیرگذارتر در زندگی، دیگر بهسختی های روزمره و گذرا در زندگی اهمیت نخواهید داد و در برابر آنها تسلیم خواهید شد.
همه ما خواسته یا ناخواسته در زندگی خودمان یک سری ارزش خلق کردهایم که این ارزشها اکثراً از خانواده و یا جامعهای که زندگی میکنیم سرچشمه گرفته باشند.
ما باید دوباره نسبت به آنها فکر کنیم که شاید خیلی از مواردی که برای ما هماکنون اهمیت دارند و تبدیل به ارزش شدهاند درواقع چیزهایی بیارزش هستند و انرژی ما را برای ادامه مسیر زندگی گرفتهاند. اینکه ما باید در زندگی به چه چیزی اهمیت بدهیم شرط اول است که این کتاب راهکارهای خوبی برای آن ارائه میدهد.
بهعنوانمثال اکثر ما در اغلب کارهایی که انجام میدهیم متوسط هستیم. حتی اگر در یک کاری استثنایی باشیم در بقیه موارد دیگر متوسط و حتی پایینتر از متوسط هستیم. ماهیت زندگی همین است. ازلحاظ آماری اینکه یک فرد در تمامی حوزههای زندگیاش عملکردی خارقالعاده داشته باشد غیرممکن است.
این موضوع ممکن است ساده و پیشپاافتاده به نظر آید ولی همین ماکزیمم و مینیممها هستند که امروزه موردتوجه قرار میگیرند، حالا چرا؟
اینترنت، گوگل، اینستاگرام و دسترسی به بیش از صدها شبکه تلویزیونی و ماهوارهای در نگاه اول خیلی جذاب و هیجانانگیز به نظر میآید. ولی توجه ما محدود است و قطعاً نمیتوانیم محتواهای آنها را هرلحظه پردازش کنیم. درنتیجه، آنها فقط توجه ما را به صفر و یکهایی (ماکزیمم و مینیمم) جلب میکنند که برای ما استثنایی و خارقالعاده به نظر میآیند و در ذهن ما شکل خواهند گرفت.
هرروزه ما در معرض سیلاب خارقالعاده ها قرار میگیریم. بهترین بهترینها. بدترین بدترینها. خفنترینها و...
این سیل از خارقالعادهها ما را قانع کرده است که این باورهای ذهنی ایجادشده، طبیعی و نرمال است؛ و ازآنجاییکه بیشتر ما متوسط هستیم، این سیلاب اطلاعات ما را در گردابی پر از سرخوردگی و یاس فروبرده است.
این جریان مداوم اطلاعات غیرواقع گرایانه در رسانهها، دائماً روی حس خودکمبینی ما دست میگذارند و باعث شده است بیش از پیش ما نسبت به خود ناامیدتر بشویم.
اینکه باور داشته باشیم که سرنوشت افراد به نحوی رقم خورده است که کار خارقالعادهای در زندگی خود انجام دهند به بخش بزرگی از فرهنگ امروز تبدیلشده است.
وقتی سلبریتیها، بزرگان کسبوکار، سیاستمداران میگویند هرکدام از ما میتوانیم خارقالعاده باشیم و همه ما شایسته عالی بودن هستیم، ما به این نتیجهگیری خواهیم رسید که حتماً نظریه صحت دارد.
ولی این در حالی است که این پیام بهخودیخود متناقض است. اگر همه خارقالعاده باشند طبق تعریف، هیچکس خارقالعاده نخواهد بود.
ولی حقیقت امر، یافتن استعداد، علایق درونی و پرورش آنها، خود موضوع اصلی است.
ازنظر من این تفکر خیلی خطرناک است. اینکه بپذیری زندگی زمانی ارزشمند است که خارقالعاده و عالی باشی.
اندک افرادی که در حوزهای موفق میشوند، باورشان روی بهترین بودن نیست. برعکس انسانهای موفق روی بهتر شدن تمرکز میکنند و این تمرکز از یک باور بنیادی سرچشمه میگیرد که آنها میبایست در مسیر تکامل فردی و اجتماعی با تلاش در راستای کشف علایق و استعداد خود گام بردارند.
امیدوارم توانسته باشم چراغ کوچکی را در ذهن شما روشن کرده باشم و همانطور که گفتم این کتاب میتواند درهای جدیدی را در زندگی شما بهسوی تکامل و شاد بودن بگشاید.
باعث افتخار بنده است که نظرات شمارا هم راجع به خواندن آن بدانم.
پس منتظر کامنتهای شما هستم و تشکر میکنم که تا الان صبوری کردید مطالب را مطالعه کردید.