صبا خانه فردا·۱۵ ساعت پیشگفت و گو با صبا خانه فردا نویسنده کتاب فصل انتظار اولین نویسنده دهه نودی رودباری؛ صدای تازهای از جنوب کرمان📚 در دل داغ و زرخیز رودبار زمین، دختری جوان با رویای نوشتن قد کشیده است؛ صبا خا…
Hamid·۱ روز پیشخاطرات کتابیخاطرات کتابیمن آدم چندان کتابخوانی نبودم پدرم با وجود سواد کم و کتابهایی از عزیز نسین میخواند و عمه مجرد و گوشت تلخم سه یخچال و چند چمدان پ…
مهدی درویشی·۱۶ روز پیشآخرین شاهکار اقای داستایوفسکی-دخترای مردم کتاب می خرن می خونن،دختر ما هم بعد یه عمر یه کتاب می خواد بخره آدم روش نمیشه بره تو کتابخونه بگه آقا،خانم این کتاب رو میخوام،…
A sarayany·۱ ماه پیشاز میانه زندگی تا جریان نو فلو داستان من و ابزارهایی برای شروع دوبارهروایتی واقعی از مسیر شخصی من، ابزارهایی که ساختم و راهی که به هزاران نفر کمک کرد تا زندگیشان را
محمد عربی·۱ ماه پیشبررسی رمان «آذرباد»یاهوبه نظر من «آذرباد» هنرمندانهترین رمان فارسی منتشر شده در سال 04 است. این نظر من است در حالی که از کتابهای امسالی دو سه عنوان بیشتر نخ…
زهرا سالاری نویسنده·۱ ماه پیشرمان دروازه های پنهان ❌پارت بیست و شیشم به قلم زهرا سالاری✍️💠 دروازههای پنهان❌ – پارت ۲۶(از زبان آریانا)نفسهام سنگین شده بود.هر صحنهای که جلوی چشمم میاومد، مثل زخم تازهای بود که دوباره باز می…
زهرا سالاری نویسنده·۱ ماه پیشرمان خانه ای که راه میرود🏡👽پارت سی و هفتم به قلم فاطمه عباسی و زهرا سالاری✍️پارت سی و هفتمخانه ای که زنده است🏡👽از زبان(نگین) با درد چشمامو باز کردم پرستار بالا سرم بود سرممو چک میکرد با دیدنم گفت: ععع چه عجب دخترج…
زهرا سالاری نویسنده·۱ ماه پیشرمان دروازه های پنهان❌پارت بیست و پنجم به قلم زهرا سالاری ✍️💠 دروازههای پنهان❌ – پارت ۲۵(از زبان آریانا)قدم گذاشتیم داخل دروازه.اولش فکر کردم همهچیز تموم شد، ولی اشتباه میکردم… تازه شروع شده بود…
زهرا سالاری نویسنده·۱ ماه پیشرمان خانه ای که راه میرود🏡👽پارت سی و ششم به قلم فاطمه عباسی و زهرا سالاری ✍️پارت سی و ششم خانه ای که زنده است 🏘👽از زبان یلدا بعد از نیم ساعت تو ترافیک موندن رسیدیم به بیمارستان استرسم هعی بیشتیر میشد به مامان بابای…
زهرا سالاری نویسنده·۱ ماه پیشرمان دروازه های پنهان ❌پارت بیست و سوم به قلم زهرا سالاری ✍️دروازههای پنهان ❌– پارت بیستوسوم (از زبان آریانا)وقتی چشم باز کردم، نور هنوز توی فضا پخش بود.هوای اطرافم سنگین و سرد بود، ولی دیگه از او…