آسایش آسوده:)
آسایش آسوده:)
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

ترس

اون قدر ویرگول پیشرفت کرده ...تو مدتی که نبودم که انگار پرت شدم یهو وسط یه دنیایی که آرزو ش رو داشتم

حقیقتا.....ترس وجودم رو گرفته

از اینکه کم کاری کنم...

از اینکه شرمنده زمانی بشم که توش دارم بزرگ میشم

انگار یه عالمه مسئولیت فراتر از زندگی پدر و مادرامون ...بهمون اضافه شده

چون در این برهه از زمان نفس میکشیم

شما در چه زمینه ای شبیه من فکر میکنید؟..چ مسئولیت بزرگی چون در ۱۴۰۰ نفس میکشید برای خودتون تعریف میکنید.؟.

ویرگول رو دفترچه یادداشتی برای ثبت هیجاناتش میدونه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید