ویرگول
ورودثبت نام
Ashin
Ashin
خواندن ۱۷ دقیقه·۷ ماه پیش

تفکراتِ خاورمیانه(تمدن بابل،قومِ یهود(عبرانیها) و ایرانیها)

خاورمیانه باستان
خاورمیانه باستان

درک تمدنهایِ مختلف از مسائل فلسفی و برخوردهایشان با این سوالات متفاوت بود.گفتیم که مصریها فیلسوف رو کسی میدونستن که علاوه بر خردمندی و دانش،زندگیِ اخلاقیِ متعادلی داشته باشه.در هند در موردِ مفهومِ دارشِنا یا جهانبینی آشنا شدیم.در خاورمیانه باید نگاهی به اسطوره ها و مکاتبِ کهنِ اخلاقیِ خاورمیانه میاندازیم تا جواب های داده شده در تمدنهای بابل،ایران و قومِ یهود به سوالات فلسفی بزرگِ زندگی رو پیدا کنیم.نگاه این تمدنهای خاورمیانه به فلسفه و سوالات فلسفی درواقع ریشه چیزیه که بعداً در قالبِ ادیانِ جهانشمولِ ابراهیمی به بلوغ خودش میرسه.در این روند اسطوره های خلقتِ بابلی و تفکرِ سیستماتیک زرتشت نقش بسیار بزرگی ایفا کرده.بابل در ابتدا یک شهرِ اَکَدی بود که بعد از قرنِ نوزدهمِ قبل از میلاد تبدیل به دولتی مستقل شد و در دوران حمورابی یعنی در قرنِ هجدهمِ قبل از میلاد به اوجِ خودش رسید.بابل یکی از مهمترین و باشکوه ترین تمدنهایِ خاورمیانه بود و فرهنگِ بسیار برجسته ای داشت که در قالب دو اسطوره فراموش نشدنیِ گیلگمش و انومائلیش برای ما باقی ماندند.گیلگمش قدیمیترین اسطوره شناخته شده محسوب میشود و حدودِ 3 هزار سال پیش نوشته شده به مسئله محدودیتِ زندگی بشر میپردازد و انومائلیش به مسئله خدایان و خلقت جهان.گیلگمش مثلِ بقیه اسطوره های قدیمی ریشه در واقعیتهایِ تاریخی دارد و ترکیبی از حقیقت و تخیل محسوب میشود و از این بابت با اینکه یک داستان افسانه ای است اما یک منبعِ مهم برای بررسی تفکر و شیوه زندگی بابلی ها هم به حساب میاد.اسطوره گیلگمش در موردِ شخصیتی به همین اسمه که پادشاه شهرِ بزرگِ اوروک محسوب میشود.گیلگمش دیکتاتوری نیمه خدا و نیمه انسان است که قدرتِ مطلق دارد و چندان اهمیتی به مردم نمیدهد و او حتی قانونی گذاشته که تمامی دختران در شبِ اولِ ازدواج اول باید با اون بخوابن و بعد اجازه دارن که به نزد شوهرانشون بروند.مردمِ اوروک که از دستِ گیلگمش بسیار ناراضی هستن از خدایان درخواست میکنن که اونها رو نجات بدهد و خدایان مردی به نامِ انکیدو رو از گِل میسازند تا با گیلگمش مبارزه کند و آن را شکست بدهد.انکیدو انسانی وحشی و طبیعتگرده که بعد از خوابیدن با شامهات دختری که خادمِ معبده با تمدن آشنا میشود و سپس به شهرِ اوروک میره تا با گیلگمش مبارزه کند.بعد از چندین مبارزه انکیدو سرانجام از شکست دادن گیلگمش ناکام میماند اما در طولِ این مبارزات دوستی عمیقی بینِ این دونفر شکل میگیرد و تصمیم میگیرند که باهم به دنبالِ ماجراجویی بروند و در طولِ این ماجراجوییها،گیلگمش و انکیدو،هیولایی که توسطِ ایشتار یا یکی از خدایان خلق شده رو میکشند و باعثِ خشمِ خدایان میشوند و خدایان تصمیم میگیرند که یکی از این دو نفر باید به تنبیه کشته بشه و انکیدو به عنوانِ انتخابِ نهایی جانِ خودش رو از دست میدهد و بعد از این گیلگمشِ آشفته و غمگین واردِ مسیری طولانی برای بدست آوردنِ زندگیِ ابدی میشود و با سختیهایِ بسیار به اوتناپیشتیم که عمرِ ابدی دارد میرسد و از او در موردِ وضعیتش میپرسد،اما در نهایت به این نتیجه میرسد که عمر ابدی ممکن نیست و چاره ای جز پذیرفتنِ محدودیتش ندارد.گیلگمش سوار بر یک قایق به اوروک برمیگرده اما اینبار با نگاهی کاملاً متفاوت و آگاه به حقیقتی مهم اما غم انگیز که چاره ای جز پذیرفتنش نیست.انوماالیش اسطوره خلقتِ بابلیها کمی دیرتر از گیلگمش نوشته شده و مفصلاً به بحثِ خدایان میپردازد.خدایان در گیلگمش هم وجود دارن و موجوداتی با قدرتهای ماورایی و ویژگیهای انسانی هستند.اما در انوماِلیش تمرکز اساساً رویِ خدایان و ویژگیهای آنهاست.در انومالیش دو خدای ابتدایی به اسمِ آپسو و تیامات وجود دارند که به ترتیب خدایِ آبِ شیرین و الاهه آبِ شور محسوب میشوند.تیامات از آپسو باردار شد و خدایانِ بعدی رو متولد میکند و این خدایان بعدها به اختلافاتِ زیادی برمیخورند و دائما جنگ و درگیری بینِ آنها رخ میدهد.تا جایی که آپسو تصمیم میگیره که برایِ پایان دادن به این اختلافات تمامیِ پسرانش رو بکشد.تیامات که از این قضیه نگرانه مسئله رو مخفیانه به یکی از پسرانش یعنی ایا میگه و ایا آپسو رو میکشد و خودش رو بعنوانِ خدایِ اصلی مطرح میکند.تیامات با اینکه با قتلِ پسرانش مخالف بود اما علاقه ای به مردنِ شوهرش هم نداشت و از این قضیه خشمگین میشود(معادل این در اساطیرِ یونانی کشته شدنِ اورانوس به دست کرونوس است با اینکه گایا مادر زمین به کرونوس میگه ولی با اینحال بعد از اینکه میبیند که کرونوس مثل اورانوس رفتار میکند پشیمان میشود و نسلِ بعدی خدایانِ یونانی یعنی المپیها که فرزندانِ کرونوس بودن رو حمایت میکنه که تیتانها رو سرنگون کنن اما بعداً از اینکه به زئوس کمک کرده هم پشیمان میشود و تصمیم به نابودی زئوس میگیره که البته موفق هم نمیشود.).تیامات تصمیم میگیره که انتقام بگیره و ارتشی از خدایان و هیولاها رو دورِ خودش جمع میکند.مردوک،پسرِ ایا پیشنهاد میدهد که تیامات رو شکست بدهد اما در ازایِ اون تبدیل به خدایِ اصلی بشود و در این مقام باقی بماند.ایا و بقیه خدایان چاره ای ندارن که بپذیرن و درنهایت مردوک تیامات رو شکست میدهد و آن را میکشد.مردوک بدنِ تیامات رو از وسط به دو قسمت تقسیم میکند و از یک قسمت آسمان رو میسازد و از قسمتِ دیگه آن زمین و بعد از آن انسانها رو خلق میکند تا او و سایرِ خدایان رو پرستش کنند و به خدایان خدمت کنند.مردوک که خدایِ اصلی محسوب میشود اگرچه مرد هست اما در اسطوره های بابلی خدایان زن یا الاهه ها هم نقشِ بسیار مهم و کلیدی داشتند و الاهه ها معمولاً خدایانِ شهرهای مختلف بودند و رهبرِ نمادینِ آنها محسوب میشدند و این نقشِ کلیدی و اساسی رو احتمالاً بشه بازتابی از شرایطِ زنان در جامعه بابل دانست.در حقیقت جهانِ خدایان در تصور بابلیها چندان متفاوت با جهانِ انسان ها نبود و کاملاً برمبنایِ آن بناشده بود و تنها تفاوتِ مهمِ بینِ انسان و خدا این بود که خدایان بسیار قدرتمندتر بودند و به نواقص و ضعفهایِ بشری کمتر گرفتار بودند.علاوه برانومالیش در اسطوره لوتلوتبِنملکی هم بحث هایی در موردِ مردوک وجود دارد که قدری متفاوت است و در این نوشته مردوک منجیِ مقدسِ انسانهاست.بابلیها به وجودِ روحهایِ خوبی که از انسانها مراقبت کرده و بیماران رو شفا میدهد معتقد بودند و در این اسطوره به نظر میرسه که مردوک بعنوانِ خدایی مطرح میشه که وظیفه آن روح ها رو انجام داده و از همه آنها بزرگتر و مقتدرتره و در این اسطوره تصورِ کاملا متفاوت از شرایطِ انسان میبینیم.درحالی که در انومالیش انسانها برای اطاعت از خدایان خلق شده بودند اینجا تاکید بر این وجود دارد که انسانها هرگز نمیتوانند تمایلات و خواسته های خدا رو بدانند و انسانها براین اساس هرگز نمیتونند خوب و بد را بدانند و محکوم به گناه کردن هستند و این موضوع رو بخوبی میتوان در این جملات دید.«ای کاش میدونستم که چه چیزهایی برایِ خدایِ هرفرد خوشایند است،چیزی که برای فرد خوشاینده در نظرِ خدایش جرم محسوب میشود،چیزی که در دلِ فرد بد به نظر بیاد برایِ خدایِ آن فرد خوشاینده»«چه کسی ارادهِ خدایان در آسمانها را میداند،چه کسی برنامه خدایانِ زیرزمین رو میفهمد؟کجایِ جهان مردم روشِ خدا رو یاد گرفتن؟».با این وجود بابلیها معتقد بودند که مردوک مثلِ پدری مهربان به مخلوقاتش که انسانها هستند لطف و رحمت نشان میدهد.و در انتها آنها رو میبخشد.این تصور شباهتِ بسیار زیادی به خدای ادیان ابراهیمی دارد و شاید بشود آن را یکی از عواملِ تاثیرگذار برشکلگیری خدای واحدِ ابراهیمی دانست.اسطوره انومالیش از نظرِ فلسفی قدمِ مهمی در شکلگیری تکخدایی بود.اگرچه در انومالیش خدایانِ بسیاری میبینیم اما چندخدایی وجود ندارد و با چیزی به نام هنوتئیزم(شِرک) روبه رو هستیم.هنوتئیسم که بعدها در کتابِ عهد عتیق و عقایدِ ابتدایی یهود هم مطرح میشود یعنی باور به وجودِ خدایان بسیار که خود از فرامینِ یک خدایِ اصلی اطاعت میکنند و زیرِنظرِ او هستند.یکی از ده فرمانِ عهد عتیق یعنی«هیچ خدایی را قبل از یهوه قرار ندهید» در واقع نشان از این موضوع دارد.در دینِ کهنِ ایرانیان که حدودِ 2 هزارسال پیش از میلاد وجود داشت یعنی 4 هزار سال پیش هم شاید بشه دیدگاهِ مشابهی رو تشخیص داد.در این دین خدایان بسیار وجود دارند اما از بینِ آنها 3 اهورا به نامِ مَزدا،میترا و وروناآپامناپات(ترکیب دو خدای ورونا و ناپات) و از بینِ اینها اهورامزدا نقش کلیدیتری دارد و البته برای یسری از ایرانیها هم میترا این نقشِ کلیدی رو دارد.علاوه بر این خدایان اصلی اساسی به نامِ آرتا یا آشا وجود داره که نظم و درستی محسوب میشود و همه چیز در طبیعت برمبنایِ آن رخ میدهد.ایرانیانِ کهن به چیزی به نامِ "دوروگ"(دروغ) نیز باور داشتند که نقطه مقابلِ آشا(آرتا) بود و آنها به وجودِ ارواحی به نامِ ماینیو(مَینو) هم باور داشتند که بعقیده آنها در تمامِ موجودات وجود داشت و اکثرِ این ارواح هم سپنتا(اسِفَند) یا مقدس بودند.خدایان در دینِ کهنِ ایرانی خالقِ جهان محسوب میشدند اما این جهان رو از عدم نساخته بودند و قبل از خلقت موادِ اولیه موجود بوده و به نظر میاد که مثلِ هندیها به نوعی به ازلیتِ عالم باور داشتن که خدایان هم بعد از این جهان آمدن و واقعاً خالقِ آن نبودن(شاید؟).اسطوره خلقتِ بابلی اگرچه بسیار با اهمیت هستند اما نباید تصور کرد که تنها دستاوردِ ذهنیِ بابلیها بودند.آنها در پزشکی،ریاضیات و خیلی علومِ دیگه دستاوردهایِ بسیار مهمی داشتند.استفاده حرفه ای از اعداد از هزاره چهارمِ قبل از میلاد درشهرِ بابل وجود داشت و حرفه حسابداری یکی از حرفه های مهم محسوب میشد و در هزاره دوم ریاضیات بابلی آنقدر پیشرفت کرده بود که به جدول و دیاگرام هم مجهز شده بود و مسائلِ پیچیده ریاضی با راه حلهای طولانی که گاهاً در آن بحث میشد.پزشکی یکی دیگر از رشته هایی بود که در خاورمیانه باستان موردِ توجه بود(کجا موردِ توجه نبود؟).کتابهای پزشکی حتی از دورانِ سومریان و اکدیان هم باقیمانده.البته باید در نظر داشت که در این دوران پزشکی هنوز تا حدِ زیادی آمیخته با جادو بود و مرزِ مشخصی نمیشود بینِ آنها درنظر گرفت.درکتابهایِ پزشکیِ سومری بیماریهای مختلف به عنوانِ حمله شیطان یا خدایِ خشمگینِ خاصی درنظر گرفته میشود و سپس در طول دیالوگی با انکی،خدای سلامت مطرح میشوند که غالباً به عنوانِ راه حل به خواندنِ وِرد یا مصرف کردن معجونی خاص هستند.مثلاً دندان درد به کرمِ خاصی به نامِ تولتو نسبت داده میشه که در دندانها و فَک حرکت میکرد.تولتو یکی از اولین مخلوقاتِ جهان بود که چیزی برایِ خوردن نداشت و این موضوع باعث شد تا از خدایان بخواهند که میانِ دندانهای افراد فرستاده شوند.ریشه بیماری در پزشکیِ سومری و اکدی معمولاً خشمِ خدایان است.شیطانها درواقع موجوداتی هستند که توسطِ خدایان خشمگین فرستاده میشوند تا خرابی و درد رو ایجاد بکنند.با گذشتِ زمان به مرور تمرکز از رویِ خدایان و ارواح و دلایلِ کیهانی بیماری کمتر و کمتر شد و تمرکز برروی راه های واقعگرایانه برای درمان شکل گرفت.متونِ جدیدی نوشته شدند که تلاش میکردند که نشانه های بیماری رو با استفاده از تجویزِ دارو و مخدرها کاهش بدهند و وِردها نقشِ فرعی پیدا کردند و این موضوع باعث تولدِ چیزی شد که بتونیم واقعا اسم پزشکی روی آن بگذاریم.حال در موردِ قومِ یهود،یکی دیگه از نمونه هایِ مهمِ هنوتئیسم(شِرک)،عهدِ عتیق محسوب میشود و این کتاب که دراصل کتابِ مقدسِ یهودیان است در حدودِ قرنِ 14 قبل از میلاد نوشته شده و توی این کتاب اگرچه تاثیرات بسیار زیادی از اسطوره هایِ بابلی،مصری و غیره میبینیم اما نوآوریهای زیادی هم وجود دارد و یکی از مهمترین این نوآوریها ایده «پیامبر» است که برایِ اولین بار درطولِ تاریخ مطرح میشود و در عهدِ عتیق پیامبران افرادی هستند که برخلافِ مردمِ عادی میتوانند مستقیماً با خدا ارتباط برقرارکنند و وظیفه دارند که پیغامِ خدا را به مردم بدهند و آنها را به راهِ راست هدایت کنند.عهدِ عتیق گرچه به باور یهودیان،مسیحیان و مسلمانان توسطِ موسی و از طرفِ خدا آورده شده اما از نظرِ تاریخی و سبک شناسی شاید دیدگاهِ جدی تر این باشد که نمیشود آن را به نویسنده مشخصی نسبت داد.برایِ مثال در مورد خلقتِ انسانها ما دوتا داستان کاملاً متفاوت در این کتاب میبینیم و در حالی که در قسمتِ اول سِفر پیدایش مرد و زن همزمان و از هیچ خلق شدند.تو قسمت دوم داستانِ پیچیده تر آدم و حوا به عنوانِ منشاء بشریت مطرح میشود و در این قسمت خدا اول آدم را آفرید و بعد جهان و حیوانات و بعد تازه به فکرِ خلقتِ زن افتاد.خدا در عهد عتیق موجودِ کاملاً متفاوتی با تمامی خدایان دیگه ای است که در اسطوره ها و ادیان و تمدنهای دیگه تا آن زمان وجود داشت.ما در بخش های قبلی دیدیم که چطور در مصر،ایران و هند خدایان جهانِ منظمِ امروزی را از موادِ اولیه ای که قبلاً وجود داشت خلق کردند و در چین اصلا مسئله خدا و خلقتِ جهان اهمیتی ندارد و اولین افسانه ای که در این مورد میبینیم افسانه پانگو هست که در آثارِ شوژِنگ در قرنِ سومِ میلادی مطرح میشود.در عهد عتیق عبارتی که بسیار زیاد و مداوم به چشم میخورد «خلقت از هیچ(عدم)» است.خدایِ تورات موجودی قدرتمنده که میتواند با گفتن یک جمله هرچیزی که دلش میخواد رو از عدم و هیچ خلق کند.اخلاقیات هم در تورات نسبتِ متفاوتی دارد.در این کتاب فرامینِ اخلاقی کوتاه و مشخصی به عنوانِ دستور از سمتِ خدا مطرح میشود «شما اجازه ندارید قتل انجام بدهید»«شما اجازه ندارید زنا کنید»«شما اجازه ندارید دزدی کنید» و دستوراتِ اخلاقی دیگه.عهدِ عتیق علاوه بر این روزی رو برای استراحت و عبادت خدا مطرح میکند که در آن کارکردن ممنوعه.این دستورات باید اطاعت بشوند تا درشهر و زمین کشاورزی از لطفِ خدا برخوردار بشیم و نتیجه سرپیچی از این دستورات نفرین شدن در شهر و زمینِ کشاورزی خواهد بود.و درواقع ایده بهشت و جهنم هنوز در عهدِ عتیق چندان بالغ نشده و به وضوحی که در عهدِ جدید و قرآن مطرح میشه وجود ندارد.در تورات نزدیکترین چیزی که به جهنم میبینیم و به این اسم ترجمه میشود «شِئول» هست.شئول که در اصل به معنی مرگ یا جایگاهِ مرگ است،محلِ نیستی و عدم محسوب میشه و میشه آن رو بعنوانِ قبر هم تفسیر کرد.با این حال درموردِ افرادی که از دستوراتِ خدا پیروی میکنند،صحبت از بودن در سمتِ راستِ خدا،زندگی کردن در خانه خدا،بودن با خدا در افتخار و جملاتِ مشابه دیگه مطرح میشه.در تورات همجنسبازی برایِ مردان ممنوعه چرا که سوءاستفاده از مایعِ مَنی محسوب میشود اما برایِ زنان آزاده چرا که تعریفِ رابطه جنسی در تورات فعالیتیه که در اون دخول توسطِ آلت تناسلی مردانه رخ بدهد.سایرِ فعالیتهایِ ممنوعه مثلاً کاشتنِ دوگیاهِ متفاوت در یک زمین،پوشیدنِ لباسی از دو جنسِ متفاوت و خالکوبی هستند.در عهدِ عتیق همچنین خوردنِ برخی از حیوانات ممنوع شده و دسته اول حیواناتی هستند که سُمِ دوقسمتی دارند مثلِ خوک و شتر و دسته دوم ماهیهایی هستند که باله و فَلس ندارند و دسته سوم هم حیواناتِ مردارخوار هستند.به باورِ عهدِ عتیق بهترین نوعِ حکومت پادشاهی با قدرتِ مرکزیه.زنانِ اصیل یکماه اجازه عزاداری دارند و بعد از آن میتوانند به همسریِ یک سرباز دربیایند.در عهدِ عتیق حکومتِ سرزمینِ مقدس به یهودیان وعده داده شده اما برایِ رسیدن به این سرزمین باید جنگی مقدس داشته باشند و درآن پیروز شوند.این ایده یعنی ایده پیمان بستنِ خدا با بشریت،یکی دیگه از نوآوریهایِ جالبِ عهدِ عتیق محسوب میشه.عهدِ عتیق سرآغازِ یک جنبشِ بزرگ و مهم بود.جنبشی که به تولدِ مسیحیت و اسلام انجامید و خوب یا بد تقریباً همه جهان رو متحول کرد.پیروانِ ادیانِ ابراهیمی گرچه میانه خوبی باهم ندارن و هرکدوم باور دارند که فقط خودشون درراهِ درست قرارگرفتن اما بیشتر از چیزی که فکر میکنند به هم شبیه هستند.البته هنوز راهی طولانی برایِ تبدیل شدنِ تفکرِ غیرِ سیستماتیک و ابتدایی توراتی به مسیحیت و اسلام پیشِرو داریم و در این مسیرِ طولانی ایده هایِ افرادِ دیگه هم بررویِ ادیانِ ابراهیمی تاثیرگذاشتند و از آنها تاثیرگرفتن،بسیاری از مفاهیمی که تویِ مسیحیت و اسلام نقشِ کلیدی دارند مثلِ ایده بهشت و جهنم نه به تورات بلکه به یکی از همین تفکراتِ خارجی برمیگرده یعنی زرتشتیت.از وقتی که اعراب به ایران حمله کردند و دینِ اسلام غالب شد،دشمنیِ بزرگی بینِ زرتشتیت و اسلام در ذهنِ بسیاری از ایرانیان شکل گرفت.به باورِ خیلی از ایرانیان که مایل نیستند دینِ عربی رو به رسمیت بشناسند اسلام نمادِ بدی و وحشیگری و زرتشتیت نمادِ خوبی و انسانیت شد.حقیقت اینه که اگرچه زرتشتیها و مسلمانان چندان میانه خوبی باهم ندارند اما تفکرِ زرتشتی از نظرِ ساختارِ فکری و جهانبینی چندان هم با اسلام متفاوت نیست و در موردِ خیلی از مسائل و عقاید این دو کاملاً مشابه هم هستند.مثل بسیاری از انسان های نامدارِ دیگرِ دوران باستان از جمله لائوتزه و مَهاویرا از تاریخِ تولدِ زرتشت هم اطلاعاتِ دقیقی در دسترس نیست و شاید بهترین حدس حدود قرنِ 11 پیش از میلاد باشد و شاید قبلتر اما افراد مختلف هرکدام تاریخ از قرن 11 تا قرن 8 پیش از میلاد ارائه میدهند.در موردِ محلِ تولدِ زرتشت هم اطلاعاتِ دقیقی در دسترس نیست و حدس هایِ مختلفی از سیستان تا ترکمنستان امروزی زده میشود و شاید هم زرتشت یه شخصیت خیالی باشه که افرادی در دوران هایِ بعدی سعی کردن با مطرح کردن نامش ایده های خودشون رو به اون نسبت بدهند تا برایِ آن اعتبار کسب کنند.زرتشت از کودکی تحتِ تعلیم و تربیتِ دینی قرارگرفت و در جوانی به درجاتِ بالا رسید.زرتشت شدیداً منتقدِ سیستمِ طبقاتیِ حاکم بر جامعه ایران بود و با ادیانِ چندخدایی قبلی که بر تشریفاتِ سفت و سخت و قربانی کردن تکیه داشتند(دقیقاً مشابه تفکرِ ودایی) میانه خوبی نداشت و به باورِ زرتشت همه چیز در جهان زوجه و این زوج که یکی از اینها خوبی و دیگری بدی هست تا ابد در مبارزه کیهانی درگیر هستند(ثنویت).اهورامزدا خدای واحد و بزرگِ خوبیهاست و آنگراماینیو یا اهریمن خدایِ بدیها که از اهورامزدا کوچکتره و درانتها نیز شکست میخورد.اهورامزدا در نورِ مطلق ساکن هست و اهریمن در تاریکی مطلق(سیاه و سفید) و بینِ این دو خلائی وجود دارد.اهورامزدا که دانایِ مطلق هست از وجودِ اهریمن خبر داشت اما اهریمن کاملاً بیخبر بود تا اینکه روزی به دنبالِ منبعِ نور میرود و شکوه و عظمتِ اهورامزدا رو میبینه،مزدا و اهریمن هرکدام مخلوقاتی داشتند(دو خدایِ خالق یکی خالق نیکیها و دیگری خالق بدی و شر)،مزدا به مخلوقاتِ اهریمن نگاه میاندازد اما آنها رو خوب نمیداند،اهریمن به مخلوقاتِ مزدا نگاه میکند و اگرچه میداند که خوب هستند اما تمایل به نابود کردنِ آنها دارد.اهورامزدا که خوبِ مطلق هست به اهریمن چنین پیشنهادی میدهد که ای روحِ شیطانی به مخلوقاتِ من یاری برسان و مرا ستایش کن تا در ازایِ آن تو و مخلوقاتِ تو عُمری جاوید داشته باشید و هرگز گرسنه و تشنه نشوید.اهریمن که طبیعتِ پلید داشته و تمایلی به صلح کردن ندارد این طور جواب میده که «من نخواهم رفت،من به مخلوقاتت یاری نخواهم رساند،من ترا ستایش نخواهم کرد و آنها را مجبور میکنم که از تو بیزارشده و به من علاقه مند شوند». به باورِ زرتشت،انسانها در این مبارزه کیهانی آزاد هستند.و باید یکی از طرفین رو انتخاب کنند.انسانهایِ عاقل طرفِ اهورامزدا را میگیرند و درنهایت آنها هستند که پیروز خواهند شد.بعد از مرگ همه انسانها برایِ قضاوت نهایی(روزِ قیامت) زنده میشوند،آنها که طرفِ اهورامزدا رو گرفته و خوب زندگی کرده باشند به بهشت میروند و آنهایی که طرفِ بدی رو گرفته باشند به جهنم فرستاده میشوند.البته برایِ رفتن به بهشت فقط باور داشتن به اهورامزدا کافی نیست و باید پنج بار در روز عبادت کرد(نماز خواند!)،هفت بار در سال روزه گرفت و فعالیتهایِ دیگری مثل قربانی کردن انجام داد.اهورامزدا مثلِ خدایِ ادیان ابراهیمی خوبِ مطلقِ،قادرِ مطلق و دانایِ مطلقه.اهورامزدا خالقِ جهان هستش و او ابتدا اندیشه نیک رو آفرید و با خلق اندیشه بد و دوروگ توسطِ اهریمن روبه رو شد و سپس به این ترتیب مزدا در شش مرحله آسمان،آب،زمین،گیاهان،حیوانات و انسان رو خلق کرد و هدف از خلقتِ انسانها به باور زرتشت عبادت کردن و انجام دادنِ کارهایی هستش که باعثِ خوشایندی اهورامزدا میشود(رضایِ خدا).اگرچه تفکری اخلاقیِ زرتشتی رو میشه در سه عبارتِ "پندارنیک، گفتارِنیک،کردارنیک" خلاصه کرد اما دستوراتِ اخلاقی هم در باور زرتشت مشابه ادیانِ ابراهیمی وجود دارد و برای مثال انسان همیشه باید با زیردستانش مثل افرادِ برابر رفتار کند و باید از طمع دوری کند و به دیگران تهمت نزند و شهوتش رو کنترل بکند و دزدی نکند و اموال بقیه رو تصاحب نکند و ایستاده ادرار نکند چرا که عادتِ دیوهاست و باعثِ رفتن به جهنم میشود.زرتشت اگرچه امروز یکی از کم طرفدارترین و کوچکترین ادیان محسوب میشود اما در تاریخِ ادیان نقشِ بسیار کلیدی و برجسته ای داشته و شخصیتِ زرتشت با تبدیل شدن به شخصیتِ اصلی یکی از مشهورترین کتابهای فلسفیِ جهان یعنی «چنین گفت زرتشت» نیچه در متونِ فلسفیِ غرب جاوید شد.که نیچه با استفاده از او پایان خداباوری توحیدی و ظهورِ ابرانسان رو اعلام میکند و مرگ خدا رو از زبانِ سازنده خدایِ یکتا(به باور نیچه) اعلام میکند.

منبع:صوت

ادیان ابراهیمیفلسفهتولد فلسفهبابلعبرانی
A Nerd. دنبال سرزمی آرمانی خودم هستم.برام فرقی نمیکنه پردیس باشه یا آوالون یا الیسیوم.شاید پردیس خودم رو پیدا کنم. استعین بنفسک الذی لا الله الا هو.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید