Ashin
Ashin
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

تفکراتِ مصریانِ باستان


در بحثِ فلسفه معمولاً آن را از یونانِ باستان و مخصوصاً از آیونیاییها یا همان تالسِ ملطی شروع میکنن که غلط است و در اصل به جایِ این دیدگاهِ «یونان محور» ما به یه دیدگاهِ جهان محور برایِ بررسی این پدیده نیاز داریم. اینکه فلسفه شرق یک فلسفه دینی است تفسیری نادرست است و ما در آثارِ بودا و مهاویرا و لائوزه دارایِ بینش هایِ منطقی و حتی سکولاری هستن که البته الان در شرق کارکردِ اجتماعی-سیاسی پیدا کردن و باعثِ این دید شدن که اینها چیزی مشابه ادیانِ ابراهیمی و یا عرفان هستن. نقطهِ آغازِ فلسفه برایِ ما در مصر و از شخصی به نامِ «پتاهوتپ» هست.البته اگر نامِ واقعی او باشه و نه لقبش. در قرنِ 25 قبل از میلاد.پتاهوتپ یک وزیری در دربارِ یکی از فرعون هایِ سلسله یِ پنجم بود و اکثرِ آموزه هایِ او اخلاقی است که برایِ تربیتِ جوانان نوشته شده و در این آموزه ها تاکیدِ زیادی بررویِ صداقت،درستکاری و برابری میبینیم. برایِ مثال یکی از معروفترین جملاتِ پتاهوتپ اینه که

«به این مغرور نباش که هنرآموختی»،«با مردِ نادان مثلِ خردمند صحبت کن»،«محدودیتی برایِ کسبِ مهارت وجود ندارد»،«هیچکس مهارتِ بینهایت ندارد»،«سخنِ منصفانه نایاب تر از گوهر است».

پتاهوتپ معتقد است که رهبرانِ سیاسی باید بخشنده باشند و تلاش کنند که اعمالشون خالی از هر خطا و اشتباه باشد. و یکی از مهمترینِ نصایحِ پتاهوتپ به رهبرانِ سیاسی این است که هیچ موقع اجازه ندهید که اعمال شرورانه(شیطانی؟) به نتیجه برسند و همیشه در رفتارتون عدالت رو رعایت کنید. اگرچه پتاهوتپ برایِ اطاعت و وظیفه شناسی ارزشِ زیادی قائل است اما به استراحت کردن و لذت بردنِ هم اهمیت میداد و نقشِ اساسیِ آن را در زندگیِ بشر زیرِ سوال نمیبرد. برایِ مثال پتاهوتپ در جایی میگه

«هیچوقت بیش از چیزی که به شما دستور داده شده انجام ندهید و همیشه استراحتِ کافی داشته باشید و وقتی پول و ثروت داشتید به دنبالِ دلِ خودتان بروید چون هنگامِ پیری و خستگی پول و ثروت به هیچ دردی نخواهد خورد».

با اینکه پتاهوتپ اهمیتِ پول و ثروت رو درک میکرد اما با طمع بشدت مخالف بود و به عقیده ی او

«طَمَع عاملِ فساد و عاملِ اعمالِ ناشایست است».

در موردِ زنان پتاهوتپ معتقد بود که

«باید به آنها عشق نشان داد و آنها را سیر کرد،لباسِ مناسب در اختیارشون قرار داد و لوازمِ لازم برایِ راحتیِ آنها فراهم کرد».

پتاهوتپ بشدت با خشونتِ علیهِ زنان مخالف بود و معتقد بود که

«مهربانی و ملایمت بهترین راه برایِ بدست آوردنِ قلبِ آنهاست».

او برایِ دانش و گوش دادن به سخنانِ مخالفان ارزشِ زیادی قائل بود،برایِ مثال در جایی میگوید که

«اگر قدرتمند هستی به دانش احترام بگذار و با آرامش صحبت کن».

یک جایِ دیگری میگوید که

«تنها راهِ رسیدنِ به جوابِ واضح،گوش دادن با مهربانی به دیگران است».

کاگمنی یکی دیگر از فلاسفه ی ابتدایی مصری حساب میشه ولی البته در موردِ اینکه کاگمنی قبل یا بعد از پتاهوتپ بود اختلاف نظرهایی وجود دارد و بعضی افراد اون رو به سلسله چهارم نسبت میدهند و بعضی به سلسله ی ششم، اما در هر صورت برایِ ما پتاهوتپ فیلسوفِ اصلی خواهد بود چرا که کاگمنی فقط چهار پنج جمله ازش مونده که نمیتوان سیستمِ فلسفی منسجمی از آن بیرون کشید، برایِ مثال یکی از جملاتِ کاگمنی این است که

«فردِ محتاط رشد خواهد کرد و فردِ دقیق هم تحسین خواهد شد».

و در جای دیگه کاگمنی میگه که

«تنها افرادِ ساکت هستن که به لایه هایِ عمیقتر پی میبرند»،«پرخوری بد است و همیشه باید تعادل را رعایت کرد».

اینجا یه سوالِ خیلی مهم پیش میاد. اینکه آیا میتوان اینها رو فیلسوف نامید و یا باید بهشون در اصل بگیم معلمِ اخلاق؟ مگه وظیفه فلسفه "رویارویی با حقیقت و توضیحِ طبیعتِ جهانِ اطراف" نیست؟ پس چرا در آثارِ این افرادِ مذکور هیچ دغدغه مشابهی رو نمیبینیم؟خب مفهومِ فلسفه و درکِ مردم از فیلسوف در جوامعِ مختلف متفاوت بود و در مصر فیلسوف تنها کسی نیست که دارایِ دانش باشه،بلکه رسیدن به یک راهِ اخلاقیِ درست و نشان دادنِ خرد در عمل،یکی از مهمترین ویژگیهایِ هر فیلسوف مصری است.«سای» کلمه مصری که به معنیِ خردمند است معنیِ محتاط هم میدهد و در توصیفِ افرادی که در رویاروییِ با مشکلات خیلی ساکت عمل میکنند هم استفاده میشود و خصوصیتِ مشترکِ فلاسفه مصری در واقع همین راهِ اخلاقی و تاکیدشون بر رویِ اخلاقیات است، برایِ مثال خِتی سوم یکی از فراعنه ای که در قرن 21 قبل از میلاد زندگی میکرد و آموزه هایی رو برایِ پسرش مریکارع نوشت هم در آن آموزه ها دقیقاً به همین مسائل تکیه میکند،البته این به این معنی نیست که دغدغه هایِ متافیزیکی یا دیگری در فلسفه مصری رو نداشته باشیم،متافیزیک،ریاضیات(دراصل هندسه)،منطق،پزشکی و زیست شناسی هم رشته هایی بودن که فیلسوفانِ مصری اهمیتِ زیادی برایِ آن قائل بودن و علاوه بر این ساختارِ جامعه مصری طوری بود که زن ها هم میتوانستن که واردِ این فعالیت ها بشوند و پا به پایِ مردان پیشرفت کنند. برایِ مثال اولین پزشک تاریخ مصر بانو پِسحِت است.مصریان یکی از اولین سیستم هایِ دقیقِ منطقی برایِ رویارویی با سوالاتِ ریاضی و هندسی رو طراحی کردند و به باورِ آنها

هر سوال چند مرحله یِ منطقیِ مشخص دارد. «تِب» یا خودِ سوال، «مید-آن-هِگ» یا تعاریفِ مفاهیمِ مهمی که تویِ اون مسئله وجود داره،«پِتِر» یا چیزی که به دنبالِ جواب دادنِ به آن هستیم،«ایرِدمِخِپِر» یا روشِ مناسب برایِ رسیدنِ به جواب،«رِخِت» یا دانشی هست که از این مسئله بدست میاد که به باورِ مصریان دانشی یقینی و خالی از شک خواهد بود.«زِخمِت» یا آزمودنِ جواب،«گِمی-یِک-نِفِر» یعنی نتیجهِ نهایی.

متافیزیک شاخه یِ دیگه ای از فلسفه مصرِ باستان است که از اهمیتِ ویژه ای برخوردار بود و تصورِ خدا در دیدِ مصریان و ویژگیهای آن بشدت متفاوت با ادیانِ ابراهیمی هست.

خدا خالقِ جهان هست اما خودش زاده یِ جهان هم هست(راع).
«نون» عنصرِ اساسی و اصلی در فلسفه مصری است که حالتی اِتِر مانند دارد و همه جایِ جهان را فراگرفته است.
«رَع-آتون» یا خدا به مرورِ زمان از آن مشتق میشود و به صورتِ تکاملی به شکلِ خدا درمیاد،نیرویِ داخلِ «رَع-آتون» که نه به اخلاقیات اهمیت میدهد و نه آگاه است باعثِ شکلگیریِ بقیهِ خدایان،انسانها و جهانی که اطرافمان میبینیم میشود،فرزندانِ رَع-آتون،«شو» یا هوا و «تفنو» یا رطوبت هستن که باعثِ شکلگیریِ «گِب» یا زمین و «نوت» یا آسمان میشوند و گب و نوت باعثِ ایجادِ یا تولدِ 4 خدای مصری میشوند یعنی ایسیس،اُزیریس،سِت،نِفتیس و از بینِ این خدایان سِت خدایِ شرور و شیطانی هست و بقیه خدایان خیر هستن که مثلاً آنوبیس فرزندِ حرامزاده اُزیریس و نِفتیس است و حُرُس(هوروس) هم فرزندِ اُزیریس و ایسیس است که بعدها جانشینِ پدرِش که به دوعات(جهان مردگان-جهانِ زیرِ زمین) رفته میشه رئیسِ خدایان مصری در غیابِ اُزیریس.

با اینکه در فلسفه مصری خدایانِ متفاوتی میبینیم(چندخدایی) اما اصلی اساسی تر به نام «مات» وجود داره که عاملِ انسجام محسوب میشود،«مات» عنصری مقدس و کاملاً ضروری برایِ هستیِ جهان است و در تمامیِ جنبه ها خودش را نشان میدهد. و حتی خدا یا رَع یا آتون هم در باورِ مصری های برمبنایِ «مات» رفتار میکند. در موردِ هویت و ماهیتِ انسان هم مصریان عقایدِ جالب و پیچیده داشتن که با مفهومِ روح در فلسفهِ غرب و ادیانِ ابراهیمی قابلِ مقایسه نیست و مصریان باور داشتند که

«ایب» جایگاهِ تفکر،رفتار و عواطفِ انسان محسوب میشود،«رِن» اسمِ افراد است که باید خوب نگه داشته شود تا بتوانند که زندگی ابدی داشته باشند،«شِئوتی» سایه فرد است که همیشه به دنبالِ او حرکت میکند،«کا» عنصرِ حیات بخش است که میتواند از بدن خارج شود و برگردد و عنصری است که بعدِ مرگ باید از آن مراقبت کرد و برایِ آن غذا و شراب(نوشیدنی) و لوازمِ لازم برایِ راحتی را فراهم کرد که زندگیِ ابدی ممکن شود و در نهایت «با» قسمتی از روح است که زندگیِ ابدی دارد

به باورِ مصریان

هدف از زندگی تبدیل شدن به «عَنخ» یعنی موجودی با قدرت هایِ ماورایی هست که به اُزیریس ملحق میشود و به عنوانِ «نِفِر» یا "خوب" زندگی میکند.

منبع:صوت

مصر باستانفلسفهفلسفه جهانتاریخجهان باستان
وقتی قبول کنی جهان خانه‌ی در حال سوختنه به حقیقت میرسی. هیچ خوشی نداره و زیبایی درش نیست و سعادتی هم نیست.نابودی و رنج و مرگ است.(خلاصه‌ای از تمثیل بودا از زندگی)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید