قبلا در مورد تفکرات خاورمیانه که مربوط به ایرانیها و بابلیها و یهود بود مطلبی نوشته بودم که میتوانید آن را اینجا مطالعه کنید
تاریخ عبرانیها
دین یهود دینی قومی برایِ اقوام عبرانی بود که در بیابانهای غربِ فرات در عراق و سوریه در کنار تمدنهای باشکوه بابل و آشور زندگی میکردن و توسطِ این تمدنها به این اسم شناخته شدن که معنی آن معادل مجرم بود(احتمالا چون این قوم به غارت میپرداختن). بعدها این قوم به سرزمین کنعان و رود اردن مهاجرت کرد و بعد از درگیریها و کشتارهایی که در کتاب مقدس ذکر آن رفته توانستند در آن مناطق زندگی کنند و دین یهود در اصل باورهای این قوم عبرانیست که البته آثار بسیار واضحی از دین مصریها و البته اساطیر بینالنهرین در باورهای عبرانیها دیده میشود. بعدها این قوم نام کشور خود را اسرائیل گذاشتند که معنی آن کسی که با خدا جنگیده است که اشاره به داستانی از عهد عتیق دارد که در آن یعقوب پسر اسحاق و نوه ابراهیم با خدا کشتی میگیرد که در هیبت یک فرشته درآمده و خدا را شکست میدهد و البته نامی که یونانیها به آنها دادند هم از همین نام میاید. یونانیها به آنها پالیستینی میگفتن یا همون فلسطین که معنی آن در زبان یونانی کشتیگیر و متخاصم است که ترجمه اسمی است که عبرانیها به خود و کشورشون گذاشتن یعنی اسرائیل و قوم خود رو هم فرزندان یعقوب نهادند یعنی بنیاسرائیل. عبرانیها تاریخ جالبی دارن به همراه اساطیر جالبی که در عهد عتیق منعکس شده و داستانهایی که در مورد پادشاهان آنها آمده و البته در تاریخ واقعی یه کشور کوچک و بیاهمیت بودند و برای همین هم همسایگان قدرتمند و متمدن کُهن آنها به راحتی آنها را شکست میدادند و سرزمین آنها رو ضمیمه خاک خود میکردن که آشوریها در قرن هشتم پیش از میلاد و بابل نو در قرن ششم پیش از میلاد اینکار رو کردن و بسیاری از یهودیان آواره در بابل و سرزمینهای اطراف شدن و البته در نهایت هم تا مدتها تحت حکومت پارسها(هخامنشیان) بودند و بعد از نابودی پارسها توسط اسکندر مقدونی مدتی تحت حکومت سِلوکوس اول و بعد پتُلِمیوس(بطلمیوس) اول وارث مصر از اسکندر شدن و تا مدتها هم حاکم آنها همین بطلمیوسیهای مصری بودن و بعدها هم تحت حکومت رومیان بودن.در شورشهایی که در زمان حکمرانی رومیها در سرزمین یهودیه یا اونطوری که یونانی/رومیها میگفتن فلسطین رخ داد باعث کشتار یهودیان و فرار بسیاری از آنها به سرزمینهای اطراف شد و یهودیان از آن زمان تا قرن بیستم و تشکیل دوباره کشور اسرائیل آواره سرزمینهای دیگر در اروپا و آسیا بودن و این خلاصهای از تاریخ یهودیها بود که گفتم.(کاری به درستی و غلطی این ندارم که آیا اونجا برای اونهاس یا برای اعرابی که بعدها در زمان خلفای اسلامی وارد اونجا شدن و این بحث برام مهم نیست).
دین یهود
تورات بخشی از کتاب مقدس یهودیان است و در اصل 5 کتاب است که آن را به موسی نسبت میدهند در صورتی که در اصل در زمان حاکمیت عبرانیها بر سرزمین یهودیه نوشته شده بود تا دوران نامشخص موسی.
تورات به زبان عبری است که زبان قوم عبرانی است و در اصل زبان مردم اورشلیم بوده که معمولا آن را در مراسم که در کنیسه دارن از روی یک طومار پوست میخوانند و معمولا هم یک رَبای آن را میخواند. رَبای در زبان عبری به معنی معلم است و کلمه عربی رَب یعنی مالک هم از همین میاید که جمع آن ارباب است یعنی مالکین و اشاره خاص هم به خداوند دارد که رَب همهچیز است یعنی مالک همهچیز که البته ما تو فارسی این کلمه عربی-عبری رو به پروردگار ترجمه میکنیم که بیشتر به معلم و مربی(مشتق از رَب) میخوره تا مالک. رَبایها عُلمایِ یهود هستن یا میشه گفت کاهنین یهود.
خود یهودیان(رَبایهای یهود) آغاز دین یهود رو به 4 هزار سال پیش نسبت میدهند یعنی به زمانی که مدعی هستن در اون ابراهیم وجود داشته و زندگی میکرده و 4 هزار سال قبل(هزاره دوم پیش از میلاد) در بابل و اوروک زندگی میکرده(یسری میگن در حران در سوریه امروزی بوده) و یهودیان اعتقاد دارن که اصل ما از زمان ابراهیم است که پدر قوم یهود است که قوم یهود همه از فرزندان او هستند که خدا در ازای مهاجرت او از بابل به سرزمین کنعان با او عهد میبندد که از او قوم بزرگی بسازد و او را برکت دهد(یعنی سعادت در زندگی دنیوی به او بدهد). خدا از ابراهیم خواست کارهای خاصی را انجام دهد و او هم آن را انجام داد و از امتحان خدا سربلند بیرون آمد مثلاً در تورات آمده که به ابراهیم گفت که سرزمین مادریش بابل را ترک کند و در سرزمین کنعان زندگی کند و در آن زمان ابراهیم 99 سال سن داشت و برای همین این کار برایش سخت بود و خدا در اون زمان به ابراهیم گفت که اینکار رو بکن تا که من تو را به یک ملت بزرگ تبدیل کنم و منظورشان هم نسلی است که بعدها یهودیها را میسازد و آن زمان ابراهیم خیلی پیر بود و سارا همسرش هم 90 سال سن داشت که خب زن 90 ساله که نمیتونست بچهدار بشه و آنها تا آن زمان هم صاحب بچه نشده بودن(چون سارا نازا بود) اما خدا خواست که سارا باردار شود و اسحاق به دنیا بیاید و اینطوری خدا نشان داد که برای انجام وعده عهدش در امور طبیعی دست میبرد و معجزه میکند و سپس خدا وفاداری ابراهیم را با دستور به ذبحکردن اسحاق آزمایش کرد و ابراهیم بدون مخالفت و براساسِ عهدی که داشت آمادهی قربانیکردن اسحاق شد که خدا در آخرین لحظه مانع انجام آن شد. اما این عهد چیه؟ این عهد که اگر ابراهیم به فرمان خدا عمل کند خدا هم به او ملت و قوم بزرگی را میدهد و آنها را هدایت میکند و از آنها حمایت خواهد کرد و نام ابراهیم را بزرگ میکند که یعنی باعث میشود نام او به نیکی یاد شود. چون که در باور یهودیها زندگی پس از مرگ نداریم و بعد مرگ هیچی نیست از نظرشون وهنوزم اکثر یهودیها چنین باوری دارن و برکتدادن خدا به ابراهیم رو اینطوری میگن که نام او را در جهان باقی میگذارد(همون داستان که نام نیک از ما به یادگار میمونه). و البته عهد خدا با ابراهیم شامل این میشد که از آنها قوم بزرگی را ایجاد کند که البته به نام نوه او شد یعنی شدن بنیاسرائیل و خدا این عهدی که با ابراهیم بسته بود رو در زمان موسی دوباره با موسی در کوه سینا تکرار کرد که در این عهد دو طرف حضور داشتن یکی قوم یهود که باید تعهد میکرد که خود را برای همیشه وقفِ خدمت به خدا کند و با عمل به قوانین خدا جهان را به جای بهتر و پاکتری کند و طرف دیگر خدا بود که او دوباره به بنیاسرائیل قول داد که یهودیان را تنها نگذارد و با آنها باشد چون که آنها قوم منتخب او بودند. قوم یهود را خدا برای چنین عهدی انتخاب کرد یعنی اونها منتخب خدا بودن.
در تورات در مورد پسر دیگر ابراهیم یعنی عیشمئیل(به عربی اسماعیل) هم آمده که فرزند او و یه کنیز مصری به نام هاجر بوده که قبل از اسحاق متولد میشه ولی سارا نمیتونه تحمل کنه که کنیز او مقام بالایی نزد شوهرش داره و برای همین هم ابراهیم او را در صحرا شمال عربستان رها میکند و عیشمئیل پدر قوم عرب میشود و پیامبر اسلام رو هم به همین طریق به اسماعیل میرسانند در صورتی که اسماعیل از دید یهودیان جایگاهی نداره و برای همین هم مسیحیان و یهودیان اعراب رو اسماعیلیان و یا هاجریها و یا نام معروف ساراسن مینامند که ساراسن معنیش میشود کنیز سارا یعنی هاجر یعنی فرزندان کنیزسارا..(انگار کینه این قوم یهود و عرب هم از همینجا میاد).
در عقاید یهودیها خدا یکی است و او خالق همهچیز است و همهی خوبیها از اوست و توانایی انجام همهکار را دارد و علم او به همهچیز کامل است و همهچیز را میداند. البته خب این صفات دانایی و کمال و خوبی مطلق که متکلمین و فلاسفه دین به خدا نسبت میدهند اصلا در کتاب مقدس وجود ندارد و چیزیست که بعدها در الهیات یهودی-مسیحی براساس بحثهای فلاسفه یونانی وارد میشود وگرنه در کتاب مقدس همچین چیزی رو مشاهده نمیکنیم که به خدا نسبت دادهند بلکه به این صورت است که فلاسفه و متالهین مسیحی و بعد یهودی اینطور فکر میکردن که خدا باید این صفات رو داشته باشه و خلاصه که در کتاب مقدس این مسائل نیست و به الهیات یهودی-مسیحی برمیگرده. و البته حتی خدای یکتا هم در دین یهود نداریم بلکه ایل(اِل) و بعدها یهوه(بله خدای یهودیان اول اِل بوده و بعدها یهوه خدای ناآرام آتشفشانی سرزمینهای شمال عربستان تبدیل به خدای یهود شده) خدای قوم یهود است و در اولین فرمان از ده فرمان موسی هم آمده که منو خدای خودتون بدونید یعنی خدایان دیگه هم هستن ولی یهودیان باید خداشون یهوه باشه نه خدایان اقوام دیگه که ذکرشون در کتاب مقدس آمده.
یهودیان معتقدند که خداوند دستورات خود را در تورات به موسی نازل کرده که خب گفتم که اینطوری نیست و تورات در زمان پادشاهی یهودیه یا سلطنت اسرائیل در اورشلیم نوشته شد نه توسط موسی که اصلا معلوم نیست چه زمانی زندگی میکرده. تورات شامل 5 کتاب است و این 5 کتاب قسمت اول مجموعه کتابهاییست که به کل آن کتاب مقدس میگویند. در تورات 613 دستور وجود دارد(بیشتر در کتاب لاویان) که به 10 تا از این بهترین دستورات 10 فرمان گفته میشود. و یهودیان باور دارند که کتاب یا مجموعه کتابهایی که به کل آنها کتاب مقدس میگویند همان عهدنامهی بین ما و خداست. که البته شامل موارد دیگهای هم میشود مثلا کتاب اول تورات برشیت یا پیدایش معروف است در مورد چگونگی خلقت جهان است و از آنجایی که این عهدنامه مربوط به زمان موسی است به آن کتاب مقدس عهد قدیم یا عهد عتیق گفته میشود و بعد از این اناجیل اربعه(چهار انجیل تایید شده در شورای نیقیه) و کتب رسولان و مکاشفات یوحناست که بعدها نوشته شده و به این مجموعه کتب اصلی اضافه شده را به عنوان عهد جدید میشناسند و میتوان گفت که کتاب مقدس مسیحیان شامل مجموعهی کتب عهدعتیق و عهدجدید است(تورات و کتب عهدعتیق)(اناجیل و کتب عهدجدید).
تورات یا بخش اول کتاب مقدس خود از 5 کتاب ساخته شده و کتاب اول که نام آن پیدایش است به چگونگی خلقت جهان پرداخته و در آیات 1 تا 5 میگه که «در ابتدا خدا آسمان و زمین را خلقکرد،زمین شکل نداشت،خالی بود و همهجا تاریک بود و خدا گفت نور باشد و سپس نور بوجود آمد و خدا نور را دید و دید که خوب بود، خدا نور را روز اول نامید و تاریکی را شب نامید و آن صبح اولین روز بود» و در آیات 6تا8 گفته شد که «آسمان پایینی به خواست خدا بوجود آمد و بخشی از آبها بالای این آسمان بود و بخشی از آبها پایین این آسمان بود و این کار را در روز دوم انجام داد.» و در آیات بعدی گفته میشود که «خدا روز سوم به آبهای روی زمین دستور میدهد که به صورتی کنار هم جمع شوند که زمین که توسط آب پوشانده شده بود از زیر آب بیرون بیاید و خدا سرزمین آشکار شده را زمین نامید و آبها را یکجا جمع کرد و آنرا دریا نامید و دید که اینطور خوب است. خدا دستور داد که زمین علف،گیاهانِ دانهدار و میوهدار بیاورند و در روز چهارم خدا نورهایِ آسمان خورشید و ماه و ستارگان را خلقکرد و خدا به کار خود نگاه کرد و دید که خوب است، در روز پنجم خدا موجودات دریایی و پرندگان را بوجود آورد، در روز ششم موجودات زمینی را خلقکرد و نیز انسان را خلقکرد و به انسان اجازه داد که برهمهی زمین و هرآنچه که برروی آن زندگی میکند تسلط و قدرت داشته باشد و در نهایت خدا دید که هرآنچه خلقکرده خوب است»(آیات 1-37 باب اول کتاب پیدایش)
بعد از این هم کتاب پیدایش گفته که چه اتفاقاتی برای انسان افتاده و تاریخ انسان تا زمان موسی را شرح میدهد که طبق آنچه که تورات میگوید از هنگام خلقت جهان تا موسی 3هزار سال گذشته و میگفتن و هنوز هم میگویند که جهان 6هزارسال عمر دارد که این رو براساس سلسلهنسب افرادی که در این کتاب هست تخمین زدند و تصوری که یهودیان و مسیحیان در طول هزاران سال گذشته بعد از خواندن تورات در ذهن خود داشتند این بود که کوهها در گرداگرد زمین ستونهایی هستند که فلک یا کرهی آسمان بروی آن بنا شده است و در زیر این فلک خورشید و ماه و نورهای آسمان قرار دارند و برروی آن فلک آب قرار دارد و در قسمتهایی از این فلک دریچههایی وجود دارد که از آن سیل جاری میشود. زمین برروی ستونهایی قرار دارد که در زیرزمین دنیای شئول که همان برزخ است وجود دارد و یهودیان در تبعید بابل باور به جهان بعد از مرگ شئول که باور بابلیها در مورد سرنوشت انسان بعد از مرگ بود را از این افراد آموختن و وارد دین عبرانیها شد وگرنه همونطور که گفتم اساساً عبرانیها باور به جهان بعد از مرگ نداشتن و هنوزم اکثرشون ندارن و اون رو بدعت و عقیده وارداتی از دین ایرانیها میدونن(دینشناسان هم همین رو در مورد دین یهود میگویند که باور به زندگی پس از مرگ در اصل در دوران تبعید بابل و با آشنایی یهودیان با دین ایرانیها وارد دین یهود شده). و یهودیان باور دارند که در شئول مردگان بعد از مرگ به این دنیا میآیند و در جای خوب و بد آن مستقر میشوند و تا روز قیامت در آن باقیمیمانند تا مشخص شود که چه کسی به باغ عدن(گنه-جنه) و چه کسی به جهنم(گهینوم) خواهد رفت و البته الان رَبایهای یهود میگن که این چیزی که در تورات آمده اینجوری نیست و خدا اینطوری توضیح داده چون مردم اون زمان توان درک بیشتر از این را نداشتن و برای همین هم خدا به این شکل روایت کرده مطابق با دانش زمان مردم.
در تصویری که در تورات در مورد جهان هست بارگاه الاهی بالای آسمان زمین قرار داشت و با شکافتهشدن آسمان ملائک(فریشتگان) به زمین رفت و آمد میکردند. این خلاصهای بود از بخشی از باورهای یهودیان ولی حالا در مورد موسی و خروج از مصر.
در تورات یا کتاب خروج اول در مورد زندگی موسی آمده و اینکه چه برسر بنیاسرائیل در مصر آمد و خدا موسی با موسی صحبت کرد و به او امر کرد که به سوی فرعون حاکم مصر برو و از او بخواه که تمام قوم بنیاسرائیل که تحت فرمان و حکومت فرعون بودند و طبق تورات زندگی بدی داشتند را با خود از مصر خارج کن وگرنه خدا مصریان را عذاب میدهد و خب فرعون به خواهش موسی توجهی نکرد و برای همین اولین عذاب نازل شد و قورباغهها به امر الاهی از رود نیل بیرون آمدند و همهجای شهر رو گرفتن و فرعون از موسی خواهش کرد که قورباغهها را بازگرداند تا او اجازه بازگشت قوم بنیاسرائیل را بدهد ولی وقتی قورباغهها برگشتن فرعون زیر قولش زد و موسی بارها و بارها نزد فرعون رفت و هربار به یک عذاب الاهی تهدید کرد و البته فرعون ابتدا قبول نمیکرد و بعد از دیدن عذاب الاهی از موسی میخواست تا آنها را برطرف کند که او اجازه دهد که بنیاسرائیل مصر را ترک کند ولی آخر سر زیر قول خود میزند و یکبار عذاب شپش و یکبار عذاب مگسها و یکبار بیماری طاعون و یکبار جوشهای چرکین بر بدن انسان و حیوان و باریدن تگرگ و باریدن آتش برسر مردم مصر و بعد هجوم ملخها هیچکدام اثر نکرد و بالاخره خدا دستور داد که در یک شب بنیاسرائیل برههایی را بکشند و خونهای آن را به بالای در خانههایشان بزنند و داخل خانه از گوشت آن بره بخورند و خدا گفت که در آن شب از کل مصر عبور خواهد کرد و فرزند اول هر حیوان و انسان مصری را خواهد کشت و با دیدن علامت خون برهها وارد آن خانهها نخواهد شد و بنیاسرائیل در امان خواهند بود و بچههای بسیاری از جمله فرزند اول فرعون مردند و همه مصریان شروع به عزاداری کردند و در این بین موسی و به همراه بنیاسرائیل از مصر فرار کردند و فرعون با فهمیدن این قضیه با ارتش خود شروع به تعقیب بنیاسرائیل کرد و به امر الاهی دریای سرخ شکافت و قوم بنیاسرائیل از دریا گذشت و فرعون غرق شد و بنیاسرائیل نجات پیدا کرد و خدا بنیاسرائیل را با هدایت موسی به سرزمین موعود یا کنعان برد البته موسی نتوانست به آن سرزمین استیلا پیدا کند و یوشع جانشین او در جنگهای زیادی کنعانیان را قتلعام کرد و سرزمین موعود را از آنها گرفت(اینها در کتاب خروج آمده). این چیزیه که کتاب خروج در مورد بنیاسرائیل میگه و به نظر میاد که بیانگر خاطرات مبهم از جنگهای عبرانیها با بومیان کنعان است.
در عهد عتیق آمده که در آینده آرامش و صلح و خداشناسی کامل برقرار خواهد شد و این کار به دست مسیح موعود خواهد بود. کسی که در تورات وعده داده شده که خواهد آمد و همهی یهودیات را به سرزمین اسرائیل بازخواهدگرداند و به ظلم و کینه پایان میدهد. البته این ربطی به مسیحی که نصارا میگویند ربطی ندارد و مسیحیان مسیح را همان عیسی ناصری میدانند و خود عیسی هم همین ادعا را داشت اما قبل از اینکه این وعدهها را عملی کند توسط یهودیان زمانِ خودش توسط رومیان به صلیب کشیده شد و کشته شد و مسیحیان فکر میکنند که او دوباره بازخواهد گشت تا وعدههای خدا را عملی کند. اما مسیح یهودیان طبق پیشگوییهای عهدعتیق وقتی مسیح بیاید به همهی رنجها و بیماریها پایان میدهد و دیگر هیچ ملای علیه ملت دیگر شمشیر نخواهد کشیده و دیگر کسی فنون جنگی نخواهد آموخت و او خدای بنیاسرائیل را در سراسر جهان معرفی میکند به طوری که همهی دنیا از نظر خداشناسی یکی میشود و همه او را میپرستند و اگر این مدعی از انجام یکی از این پیشگوییها برنیاید مسیح نیست. پس از موسی افراد زیادی ادعای مسیح میکردند اما همگی رد شدند. مسیحیان البته میگویند که مسیح وعدههای داده شدهی خدا را در بازگشت دوم خود محقق خواهد کرد اما کتب یهودیان نشان میدهد که مسیح در همان بار اول اینها را انجام میدهد و بار دومی در کار نیست. در ضمن گفته شده که مسیح موعود باید از نوادگان داوود پادشاه یهود باشد اما طبق گفته مسیحیان عیسی از مریم بدون اینکه پدری داشته باشد زاده شده است(البته در اول انجیل متی عیسی را با سلسلهنسب به داوود رساندند) و مسیح باید تورات را به اجرای کامل درآورد در حالی که طبق اناجیل در عهد جدید عیسی عقیده داشت که دستورات تورات دیگر در زمان او یعنی 1300 سال پی از موسی قابل اجرا نبود.(البته در اناجیل آمده که بارها عیسی گفته که میخواد کامل تورات را اجرا کند). براساس عهدعتیق مسیح قرار است در سرزمین اسرائیل در زمانی ظهور کند که اکثر ساکنین این سرزمین یهودیان هستند در حالی که 300 سال پیش از تولد مسیح یهودیان از سرزمین خود رانده شده بودند و در سرزمین خود در اقلیت بودند. این باوریست که یهودیان در جواب به مسیحیان میگویند که برای این عیسی ناصری رو مسیح نمیدونن.
ظهور مسیح برای یهودیان بسیار مهم است و یهودیان میگن که خدا به موسی گفته که یکی از اولین سوالاتی که در روز قیامت از مومنین یهودی میشود اینست که آیا تو همواره منتظر ظهور مسیح بودهای؟
یهودیان بهترین کار برای تعجیل در فرج مسیح را رعایت دستورات تورات و تشویق بقیه به همین کار میدانند و البته الان میگن که به نظر میرسد که ظهور نزدیک است(این ظهور چیست که همه میگن نزدیکه) و دلیلشون هم اینه که یهودیان به سرزمین موعود برگشتند و باعث رونق دوباره آن شدند و جوانهای بسیاری به سوی تورات بازگشتن و انتظار میرود که مسیح وعده داده شده بیاید و این رو منوط به عمل یهودیان میدانند.
در مورد معجزات هم یهودیان اعتقادی به معجزات ندارن یعنی ملاک صحت نمیدونن و داستانهایی که در مورد معجزات عیسی گفته میشود رو دلیلی بر درستی ادعای عیسی نمیدانند و میگن طبق تورات گاهی خدا قدرت معجزه را به افراد شرور میدهد تا وفاداری یهودیان به تورات را امتحان کند و یهودیها هم با معجزات موسی به او ایمان نیاوردند بلکه براساس وحی الاهی بهش ایمان آوردن و البته خدا نه فقط با موسی بلکه با همهی ملتِ یهود سخن گفته و بنیاسرائیل همگی وحی خدا را در کوه سینا دیدند و شنیدند و حتی ارواح کسانی که هنوز بدنیا نیامده بودند در کوه سینا حضور داشتند و زمان بستن آن عهد آنجا بودند و یسری از یهودیان میگویند که گاهی در خوابهای خودشان صحنههای این عهد را به یاد میآورند.
احکام دین یهود که در تورات(بیشترکتاب لاویان و تثنیه) آمده در مورد عبادات و رفتار با دیگران و خوردن و آشامیدن است و و یهودیان میگویند که اجرای این احکام به مومنین یهود سلامت و آرامش میدهد. مثلا یسری غذاها در دین یهود ممنوع و یسری مجاز است و بعضی غذاها کوشر(حلال) است مثل گوشت گاو و گوسفند و بز ولی گوشت خوک و شتر و پرندههای شکاری مثل عقاب و باز و حیوانات دریایی که باله و فلس ندارند حرام است مثلا صدفف و دلفین و نهنگ و هشتپا که خب این دستورات شریعت در ادیان ابراهیمی مسیح و اسلام هم هست. چون شرایع یهود را اجرا میکنند. آن حیوانات حلال باید به دستور یهودی کشته شده باشند و خون باید از روی گوشت شسته شود و نباید مخلوط شیر و گوشد پخته و خورده شود و یکدهم از محصول هر کشاورز و باغدار باید برای امور دینی پرداخت شود(یسری این رو همون زکات میدانند) وگرنه محصول حلال نیست و شراب باید توسط یک رَبای طبق مراسمی حلال شود وگرنه حلال نیست البته یسری از یهودیان مسکرات رو کلا حرام میدانند.
آخرتشناسی یهودیان هم دو نوع است یکی یهودیان که به سنن کهن یهودی باور دارند که عقیده به زندگی پس از مرگ ندارن و کلا هیچی.. دومی که یسری از یهودیان هستن یسری به دنیای بعد از مرگ در شئول باور دارند و یسری هم به همین بهشت و جهنمی که مسیحیت و اسلام هم باور دارد و خلاصه یه عقیده در مورد بعد از مرگ ندارن. اونهایی که به معاد باور دارن میگن که افراد مومن بعد از مرگ به باغعدن(گنه-جنه) میروند و در آنجا لذت واقعی که درک ان قابل توصیف نیست را درک میکنند و باز با کسانی که دوستشان دارند زندگی خواهند کرد و خب افرادی که خیلی خوب نبودند بعد از مرگ ابتدا به محلی به نام گهینوم میروند و هرکار بد یک دیو خلق میکند که همان دیو در گهینوم ما را شکنجه میکند اما خب هیچ یهودی بیش از یکسال در گهینوم نمیماند و بعد از آن به محل جاودانه خودش در باغعدن(جنه) میرود. افراد خیلی بد یا کسانی که یهودی نیستن بعد از 12 ماه به عدن نمیروند بلکه بعض کتب دینی یهود میگویند که آنها نابود میشوند و برخی میگویند آنها با حال پشیمانی زندگی میکنند و وقتی مسیح میآید تا جهان کامل و نیک را آغاز کند،افراد مومن دوباره به دنیا برمیگردند تا که فرصت تجربهی یک جهان کامل و پاک را داشته باشند اما افراد بد باز نخواهند گشت.
منبع:کتاب سفر به ادیان(محتوا از کتاب تاریخ ادیان جان ناس)
کتاب بازخوانی تاریخ ایران-خنجی(بخش دین ایرانی و مسیحیت و یهود)