Ashin
Ashin
خواندن ۶ دقیقه·۶ ساعت پیش

نیهیلیزم خوش‌بینانه(گورزگزگت)

وجودیت بشر وحشت آور و گیج کننده است. چند صد هزار سال پیش، ما هوشیار (به خود و جهان اطراف) شدیم و خودمان را در جایی عجیب یافتیم. آنجا پُر از موجودات دیگر بود، ما میتوانستیم بعضی از آن ها را بخوریم، بعضی از آن ها می توانند ما را بخوردند. مایعاتی بود که میتوانستیم آن را بنوشیم؛ چیز هایی که میتوانستیم از آن ها استفاده کنیم تا چیز های بیشتری را بسازیم.

آسمان روز یک توپ زرد کوچک داشت که ما را گرم می کرد. آسمان شب با نور های زیبا روشن شده بود. اینجا قطعا برای ما بنا شده بود. چیزی از ما محافظت می کرد. ما در خانه بودیم. این موضوع به ما آرامش میداد و همه چیز را قابل درک تر می کرد. ولی هرچقدر بزرگتر میشدیم، بیشتر و بیشتر درباره جهان و خودمان یاد میگرفتیم. ما فهمیدیم که آن پرتو های زیبای نور آن گونه زیبا برای ما نمی درخشند، آن ها فقط میدرخشند.

ما یاد گرفتیم که مرکز آن چیزی که امروزه آن را گیتی (جهان) خطاب میکنیم، ما نیستیم و اینکه جهان بسیار بسیار قدیمی تر از آن است که پیشتر فکر میکردیم. ما یادگرفتیم که از بسیاری اجزای مرده تشکیل شدیم که چیز های بزرگتر که به دلایلی مرده نیستند را تشکیل می دهند و آنکه ما فقط یک بخش موقت دیگری از یک تاریخی هستیم که بیش از میلیارد ها سال به عقب بازمیگردد.

ما، در ناباوری، فهمیدیم که روی یک گردی از خاک خیسی زندگی میکنیم که به دور یک ستاره با اندازه متوسط در حال چرخش است. در یک منطقه ساکت یک بازو کهکشانی نسبتا متوسط که خود بخشی از یک خوشه کهکشانی (گروه کهکشانی) است که ما هیچوقت نمی توانیم از آن خارج شویم. و این خوشه فقط یکی از هزاران خوشه‌ی است که با هم یک اَبَرخوشه کهکشانی را تشکیل میدهند.

ولی حتی این ابرخوشه ما، فقط یکی در میان هزاران ابر خوشه ای است که با هم آنچه را تشکیل میدهند ما به آن میگوییم جهان قابل مشاهده. گیتی ممکن است میلیون ها بار بزرگ تر باشد. ولی ما هیچوقت نخواهیم دانست ما میتوانیم تا ابد سخنانی مثل "200 میلیارد کهکشان" یا "تریلیون ها ستاره" یا "بازیلیون ها سیاره" را بزنیم ولی همه این عداد هیچ معنی ندارند مغز ما نمیتوانند این مفاهیم فرا بگیرند، گیتی پیش از حد بزرگ است.

بیش از حد ازش هست. ولی اندازه مشکل ترین مفهومی نیست که ما باید با آن دست و پنجه نرم کنیم. مشکل زمان است، یا دقیق تر، زمانی که برای ما باقی مانده. اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید که تا 100 سالگی عمر کنید، 5,200 هفته در اختیار شماست اگر الان 25 سال دارید، 3,900 هفته باقی دارید. اگر در 70 سالگی بمیرید، پس 2,340 هفته باقی مانده کلی زمان، ولی در عین حال ... نه واقعا.

و بعدش چی؟ پروسه های بیولوژیکی شما از کار میوفتند و خصوصیات پویایی که شما را تشکیل میدهد، دیگر پویا نخواهند بود. آنها تخریب میشوند تا "شما" دیگر وجود نداشته باشید. بعضی ها معتقدند که بخشی از ما وجود دارد که آن را نمیتوان دید یا حساب کرد ولی ما هیچ راهی نداریم که حقیقت را بفهمیم پس ممکن این عمرتنها زندگی ما باشد، و ما ممکن است تا عبد مرده باشیم.

ولی این موضوع آنقدر که فکر میکنید ترسناک نیست. اگر شما 13.75 میلیارد سالی که قبل از به وجود آمدن شما گذشت را یادتان نمی آید پس تریلیون ها و تریلیون ها و تریلیون ها سالی که بعد از شما خواهد آمد هم در یک لحظه می گذرد. چشمانتان را ببندید. تا یک بشمارید. ابدیت همچین حسی دارد. و تا آنجایی که ما میدانیم، در انتها گیتی، خود خواهد مرد، و هیچ چیز دیگر تغییر نخواهد کرد.

ویدیو های ما، حس خوفی در بسیاری ایجاد کرده و چند دقیقه اخیر هم احتمالا به بهبود این موضوع کمکی نکرده. پس یک بار ما میخواهیم یک دید دیگری به این موضوعات دهیم یک دید غیر علمی و وابسته بطرز تفکر شخصی ما به زبان دیگر، فلسفه Kurzgesagt (تولید کننده این ویدیو) لطفا آن را زیاد جدی نگیرید ما بیشتر از شما درباره وجودیت بشر نمی دانیم.

رویارویی ما با این خوف از وجودیت با کمک از "نیهیلیسم خوش بینانه" است. منظورمان چیست؟ خوب، خلاصش آن است که بنظر احتمال آنکه 200 تریلیون، تریلیون ستاره بخاطره ما بوجود آمدند آنقدر ممکن نیست. به گونه ایی، مثل آن است که مسخره ترین جوک جهان را به ما گفتند. ما هوشیار (به خود و جهان) شدیم که فقط بفهمیم که این داستان اصلا درباره ما نیست.

درست است که دانستن درباره الکترون و نیروگاه سلول عالی است علم کمکی به کم کردن این حس افسردگی نمیکند. باشه، ولی خوب که چی؟ شما فقط یک بار زندگی میکنید که وحشت آور است، ولی همان هم شما را آزاد میکند. اگر جهان با تئوری "مرگ گرمایی کیهان" از بین برود هر تحقیر که در زندگی متحمل شدید فراموش میشود. هر اشتباهی که کردین، در انتها اهمیتی نخواهد داشت.

هر عمل خطایی که مرتکب شدید، بی معنی خواهد بود. اگر زندگی ما تنها چیزی است که تجربه خواهیم کرد، پس تنها آن است که اهمیت دارد. اگر جهان قاعده ای ندارد تنها قاعده هایی که اهمیت دارند، آنان اند که ما انتخاب میکنیم. اگر جهان هدفی ندارد، پس ما هستیم که هدف آن را معین میکنیم. انسان ها بدون شک دریک نقطه دیگر وجود نخواهند داشت ولی قبل از آنکه این اتفاق بیفتد، ما مهلت آن را داریم که خود و جهان اطراف خود را کاوش کنیم.

ما مهلت آن را پیدا میکنیم که احساسات را تجربه کنیم ما مهلت آن را پیدا میکنیم که غذا، کتاب، طلوع آفتاب و با هم بودن را حس کنیم. این حقیقت که ما میتوانیم درباره این چیزها تفکر کنیم، به نحوی افسانه ای است. برایمان آسان است که خود را از همه چیز جدا بینیم ولی این حقیقت ندارد. ما به همان مقدار خود گیتی هستیم که یک ستاره نوترونی است یا یک سیاه چاله یا یک سحابی.

حتی بهتر، ما آن بخش حس کننده و تفکر کننده جهان هستیم ما اُرگان های اصلی آن هستیم. ما حقیقتا آزاد در یک زمین بازی در اندازه یک گیتی هستیم خوب پس هدف خود را خوشحال بودن و ساختن یک نوع آرمان‌شهر (مدینه فاضله) در میان ستارگان بگذاریم. اینطور نیست که هر آنچه که میتوان دانست را یافته ایم ما نمیدانیم چرا قوانین این دنیا آنگونه اند که هستند، حیات چگونه بوجود آمد، زندگی چیست.

ما نمیدانیم هوشیاری چیست یا آیا ما در این جهان تنها هستیم. لاکن ما میتوانیم سعی به یافتن جواب هایی کنیم. میلیارد ها ستاره که میتوانیم به آنها سر بزنیم، بیماری ها که باید درمان کرد، انسان هایی که باید بهشان کمک کرد، احساست خوشحالی که باید تجربه کرد، و بازی های کامپیوتری که باید تمام کرد. چقدر کار هست که باید انجام شود.

یک جمع‌بندی کلی، شما احتمالا یک بخش بزرگی از زمانتان را مصرف کردین. اگر این تنها عمری است که خواهیم کرد، دلیلی وجود ندارد که خوش نباشیم و شادترین زندگی ممکن را نکنیم امتیاز اضافه اگر زندگی بقیه افراد را بهتر کردید. و حتی امتیاز بیشتر اگر کمکی کردید در ساخت امپراطوری کهکشانی بشر. کارهایی را بکنید که شما را خوش حال میکند.

شما تصمیم گیرنده معنای تمامی این ها هستید.

منبع:ترجمه این ویدیو یوتیوب

زندگیفلسفه
«هیچ‌کس را تا زمانی که نَمُرده نمی‌توان خوش‌بخت نامید» ×سولون حکیم خطاب به کروزوس،شاه لودیا×
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید