حباب
حباب
خواندن ۴ دقیقه·۶ روز پیش

من هم بی‌رنگ هستم سوکورو تازاکی عزیز!

احتمالا این پست کلی اسپویل داره. با سرعت مطمئنه حرکت کنید.

این روزا بیکار بودم و کل روز سرم تو گوشیم بود و یهو به سرم زد که برم کتابخونه. چون عضویت کتابخونه هم داشتم و چند شب پیش هم یکی کلی نصیحتم کرده بود که کتاب بخونم. با خودم گفتم چه فرصتی بهتر از این؟ و خب رفتم و چندتا کتاب برداشتم و برگشتم. با آشناترین اسم شروع کردم به خوندن . «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش!» وسطاش حس کردم که چقدر آشناست، انگار این داستان رو یکی برام تعریف کرده. و واقعا هم یکی برام تعریف کرده بود. (هدی سلام!)

من تازگیا به ادبیات ژاپنی علاقه‌مند شدم و این چندتا کتاب تنها کتاب‌های ژاپنی کتابخونه ما بودن:)
من تازگیا به ادبیات ژاپنی علاقه‌مند شدم و این چندتا کتاب تنها کتاب‌های ژاپنی کتابخونه ما بودن:)


این کتاب با بخشی از زندگی سوکورو تازاکی شروع می‌کنه که اون با آرزوی مرگ روزهاش رو می‌گذرونه. نه به خاطر غم. به خاطر حس شدید خلأ و تنهایی. همونطور که خودش بارها و بارها طی کتاب تکرار کرده و حتی عنوان این کتاب همینه، به خودش می‌گه بی‌رنگ، بی‌شخصیت، بدون هیچ ویژگی متمایز کننده.

داستان در مورد یک جمع پنج‌نفره دوستانه‌ست. البته درست‌تر بگم، داستان در مورد از هم پاشیده شدن یک جمع دوستانه‌ست. سوکورو میاد به توکیو و یهو بدون‌ هیچ اتفاقی متوجه می‌شه دوست‌هاش اون رو از گروهش انداختن بیرون.

من راستیتش زیاد چیزی از کتاب سردرنمیارم و صرفا دارم نظر شخصی خودم رو می‌گم. حتی هاروکی موراکامی رو هم خیلی نمی‌شناسم (من خوره کتاب نیستم) ولی خب باز هم مگه می‌شه اسمش به گوشِت نخورده باشه؟

نوشتن عنوان برای عکس (اجباری)
نوشتن عنوان برای عکس (اجباری)


سوکورو تازاکی توی این داستان یه مهندس سازنده ایستگاه قطاره. شغلی که شاید هیچ کس از اون به عنوان پسر یه املاکی ثروتمند انتظار نداشته.

پاورقی: قطار انگار واقعا دیگه بخشی از فرهنگ ژاپنه. تا الآن سه تا کتاب ژاپنی خوندم و توی دوتاش شخصیت اصلی عاشق قطار بوده. این کتاب و دیگر انسان نیست. (توی اون یکی کتاب هم داستان توی زمانی می‌گذره که اصلا قطار اختراع نشده در واقع:))همچنین‌ توی بعضی انیمه‌ها مثل آکوداما درایو، قطارهای تندرو شینکانسن رو پرستش می‌کردن.

سوکورو می‌ترسه که برگرده و بپرسه که چرا اصلا از گروه بیرون انداخته شده. (دژاوو! فیلم ماشینم را بران رو یادتونه؟ این که چطور شخصیت اصلی ترسید که از زنش بپرسه چرا بهش خیانت می‌کنه؟) و سال‌های سال، به طور دقیق شونزده سال، تنها زندگی می‌کنه و هیچ وقت با اون‌ها تماس نمی‌گیره تا بفهمه قضیه از چه قراره. که در نهایت به توصیه‌ی دوست دخترش سارا، سعی می‌کنه که باهاشون ارتباط برقرار کنه. و در نهایت از چیزهایی خبردار می‌شه که انتظارش رو نداشته. این که شیرو، دختری که واقعا مجذوبش شده بود اون رو به تجاوز متهم کرده بوده و برای همین از گروه انداختنش بیرون. و چند سال بعد شیرو توی آپارتمانش به قتل رسیده. سوکورو که حتی گاهی فانتزی جنسی در موردش داشته، حتی شک می‌کنه که این کار خودش باشه. «شاید اون شب اون من بودم که در آپارتمانش رو زدم!» (یجورایی منو یاد فیلم کره‌ای oldboy انداخت. نمی‌دونم چرا.)

https://www.aparat.com/v/sy5Ed


  • لو مل دو پی، آهنگی که یوزو شیرانه می‌زد و هایدا دوستش داشت و سوکورو بارها بهش اشاره کرد. (حس فیلم in the mood for love رو می‌ده نه؟)


پایان کتاب رو می‌شه پایان باز هم به حساب آورد. ولی به نظر من، همه چیز حل و فصل شده. داستان از اونجا شروع شد که سوکورو هیچ اشتیاقی برای زندگی نداشت، در نهایت با یک خوابی که باعث شد حس حسادتش رو بیدار کنه، یعنی شوق زندگی، کشمکش شروع می‌شه. احساسات سرکوب شده‌ش مثل جنازه یه آدم مرده توی دریا، آروم آروم میان بالا. مجبور می‌شه باهاشون مقابله کنه. با کمک سارا. اون ترسی که از حس طرد شدن داشته رو باهاش مقابله می‌کنه و می‌ره سراغ این که ببینه دلیل اینکه بیرون افتاده چیه.

در نهایت، باز هم دچار این حس می‌شه. سارا که منشا جرئت اون بوده تا با این حس طرد شدن مقابله کنه رو با یک مرد دیگه می‌بینه. ولی این بار، جرئت می‌کنه تا بپرسه که چرا. حالا اینکه واقعا سارا داشته خیانت می‌کرده یا نه، کسی نمی‌دونه. چیزی که من با شخصیت و تجربه‌های شخصی خودم برداشت کردم، اینه که این کتاب در مورد روبرو شدن با ترس طرد شدنه. برای همین هم پایان راضی کننده‌ای برام داشت. یجورایی هم مثل یه چهل‌تیکه برای یادآوری کلی فیلم و کتاب قدیمی بود. انگار از هر کدومشون یه تیکه کندن و یه پازل درست کردن و تهش این کتاب از توش دراومده.

نوشتن عنوان برای عکس (اجباری)
نوشتن عنوان برای عکس (اجباری)





پ.ن: یجورایی حس سوکورو رو درک می‌کنم. حس می‌کنم ما هم تو ویرگول جمعی داشتیم که الآن از هم پاشیده. هر کی راه خودش رو رفته و داره زندگی خودشو می‌کنه:(


پ.ن ۲: اگه کتاب این مدلی سراغ دارین خوشحال می‌شم معرفی کنین.



سوکورو تازاکیکتابهاروکی موراکامی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید