حباب·۲ ماه پیشانجمن شاعران نیمهمرده! - در باب این که چرا نمیتوانم معلم خوبی باشمبچهتر که بودم انشاهای مینوشتم به طولایی قصهی حسین کرد شبستری. کاغذ سیاه میکردم. معلمها هم که از من بدتر، هر چه من کمتر از آن نوشته چی…
حباب·۴ ماه پیشدیگر مرد نیست.کلمات. از این موجودات لزج بیمعنی متنفرم!آن شب را به یاد میآورم. اگر آن شب میخواستم داستان را روایت کنم، میگفتم که باز هم سکوت شده. زنم…
حبابدرآبی بنفش·۵ ماه پیشنقد k pop demon hunters - وقتی برای یک دکمه، یک کت میدوزند!کیپاپ دیمن هانترز مثل بسیاری از تولیدات نتفلیکس خیلی ناگهانی آمد و اکسپلور اینستاگرام همه را منفجر کرد. خیلیها از این انیمیشن تعریف و تم…
حباب·۵ ماه پیششرور واقعی-دلم میخواد کمتر از هم فاصله داشته باشیم. میخوام بهم بگی چی فکر میکنی.با شوق و ذوق احمقانهای این کلمات را به زبان میآورد. حس میکردم ک…
حبابدرآبی بنفش·۵ ماه پیشجستاری کوتاه بر فیلم لالا لند (La la land)چیز جالبی که در طول این فیلم متوجه شدم، این است که این فیلم خودش خودش را روایت میکند. سباستین و میا، دو شخصیتی هستند که بسیار به گذشته واب…
حبابدرکاریزما·۶ ماه پیشقاصِدَک...باد خنک آرامستان به صورتم میوزد و موهای جلویم را از زیر روسری بیرون میکشد. پریشان میشوم. به خودم ناسزا میگویم که چرا در چنین روزی و برا…
حباب·۶ ماه پیشاگر بمیرم، برایم اشک میریزی؟روی نیمکت ایستگاه اتوبوس نشسته بودم. خوششانس بودم که صندلی گیرم آمده بود. کتاب میخواندم. وقتی که بیرون بودم، با خودم کتاب میبردم و میخو…
حباب·۸ ماه پیشروزنوشتنیم ساعت قبل کلاس عروض و قافیه، نشستم توی راه پلهی طبقه بالا؛ در حالی که اتاق من طبقه پایینه. دنبال یه آدم آشنا میگردم که مثل کنه بهش بچس…
حباب·۱۰ ماه پیشسر اون نخ قرمز، دست اوسامو دازایه!هر کی منو بشناسه میدونه چقدر عاشق کتابا و داستانای تراژدیام. هر چی که بتونه اشکم رو دربیاره. حس عجیبیه. حس میکنم عمق فقط تو غم پیدا میش…
حباب·۱ سال پیشنمیشنوم، بلندتر حرف بزن!برای دومین بار تست داد. نشد. برای بار سوم. باز هم نشد. مرد و زنهای چهل-پنجاه ساله میآمدند و به راحتی این تست را قبول میشدند؛ اما او نمی…