Asra.p
Asra.p
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

گام سی و هفتم : شب های روشن

(همه آدم های این شهررو هم دوست دارم . چون تقریبا هیچ کدومشونو نمی شناسم)

ماه هاست که به این دیالوگ می اندیشیم . هربار که آن گوش می دهم مهدی احمدوند را تصور می کنم که راه می رود و این دیالوگ را می گوید . گویا همین دوجمله به قدر کافی شخصیت او را را لو می دهد . تا پایان فیلم دیگر دیالوگی همچون بالارا نخواهیم شنید اما در نهایت ... . از فیلم شب های روشن می گویم . نمی دانم چه شد که یک شب آن را دیدم اما بعد از دیدن آن دانستم سینمای ایران هم چه آثار فاخری دارد. نمی گویم قبلا آثار فاخر ندیده بودم نه . فقط تابه حال چنین فیلم دوست داشتنی و ملموسی را که با سلایق شخصی ام بخورد ندیده بودم که ایرانی باشد . فیلم شب های روشن به کارگردانی فرزاد موتمن یکی از بهترین اقتباس های سینمایی از کتابی به همین نام اثر داستایوفسکی است . همیشه این سوال در من هست که فیلم اقتباس شده ازکتاب بهتر است یا آن کتاب. هربار جواب متمایز است . اما این بار واقعا نمی دانم چه بگویم . اولین باراست که دچار دورراهی تردیدم و سردگم که کدام یک را اول امتحان کنید و کدام را بعدتر.

شب های روشن در ۲۷ سالگی داستا یوفسکی جوان نوشته شد . اولین اثری که از او خواندم یادداشت های زیرزمینی بود که با خواندن همان صفحات اول او چنان گیج شدم و حس سردگمی کردم (اول دبیرستان خوندم )که تا امروز به سراغ کتاب های او نرفتم حتی جنایات و مکافات او . صدای درونم مراترغیب کرد که شروع کنم و آن صدا از احساسات نشات گرفته از دیدن فیلم به وجود آمده بود.

در این کتاب از شب هایی می گوید که واقعا روشن است . شاید درابتدای برای آن مرد جوانی که اسمش را هیچ گاه نمی فهمیم اینطور باشد اما بعدتر ما در دل ماجراییم . ما با قدم زدن های او همراه می شویم . به نوای شب گوش می دهیم و غرق افکار او می‌شویم . مابا مردی مواجهیم که روز را به اندازه شب دوست ندارد و در یکی از همان شب ها او دختری را می بیند که انتظار می کشد . به انتظار چه ؟ به انتظار که ؟

همان جملات نخستین کتاب شما را به خواندن ترغیب می کند . ابتدا فقط محض کنجکاوی کتاب را باز کردم که ببینم امروز قرار است با چه نثری مواجه شوم و زمان مناسبی برای کتاب خواندن نبود . اما بعد جملات نخستین کارهارا رها کردم و مشغول شدم.

از نقاط قوت داستان ماجرای پرکشش اوست . از طرز تفکر دوشخصیت اصلی گرفته تا زندگی هردو آن ها شما را به آرامی در داستان غرق می کند. نه غرق شدن از سر اشتباه ، بلکه غرق شدن از سر میل . شخصیت اصلی مردی است که خیالاتی است و افکاری فلسفی دارد . به همین دلیل است که از مردم تقریباجداست و همان پیاده روی شبانه ای هم که دارد مدام تصور می کند با کسی سخنی آغاز می کند . در صورتی از کتنار آن ها تنها می گذرد بدون گفتن کلامی .

یک قسمت مانند زمانی که از زندگی خود می گوید من احساس کردم پرگویی می کند و مخاطب را خسته می کند . جز این کتاب دیگر هیچ نقدی ندارد .

بستگی به سلیقه شخصی دارد . اگر مانند من از کتاب زیادپیچیده فلسفی خوشتان نمی آید ولی فلسفی سطحی را دوست دارید این کتاب توصیه می شود .اگر از کتاب های کم حجم اما پربار خوشتان می آید آن را یک بار شده بخوانید . کل زمانی که ممکن است بگذارید حداکثر دوساعت است .


کتاب خواندنشبهای روشنسینمای ایرانداستایوفسکی
در جستجوی حقیقت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید