ویرگول
ورودثبت نام
_Monster _
_Monster _✨little witch
_Monster _
_Monster _
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

سراب

قرص را ته زبانم میگذارم و بلافاصله مزه گچی اش در تمام دهانم احساس میشود. عجله ای برای سرکشیدن اب ندارم، این طعم برایم عادت شده...

هر قلپ اب فکری را در سرم میگذراند. یک خورده زود نبود؟ این موقع از شب به اینچیزها زیاد فکر میکردم. زود بود،باورم کن. ولی از این قضیه ذره ای پشیمان یا ناراحت نبودم. این ها مرا ارام میکردن، گاهی بیش از حد ارام،در واقع بیشتر روز خواب بودم. کلاس هایم را با خواب سر میکردم. دوستانم مدام عوض شدنم را به رویم میاوردند. حقیقتا خسته و گیج تر از انی بودم که ارتباطم را حفظ کنم.

اما ارامش وصف نشدنی ای را تجربه میکردم. چیزی که همیشه دنبالش بودم. زندگی ام شبیه یک خواب عصر هنگام میماند همانقدر ارام. همانقدر گیج ،مثل یک سراب...


حس خوبی داشتم . انگار بالاخره خودم برای خودم تصمیم میگرفتم و دقیقا میدانستم که چی میخواهم. مطمئن بودم کارهایی انجام میدهم که خودم میخواهم وکار درستی است. وقتی به این فکرمیکنم که این چیزهایی است که یک انسان عادی بدون اینکه عوارضی را تحمل کند یا خواب الود شود تجربه میکند واقعا حسودیم میشود.

الآن که ارام تر شده ام به نقطه ضعف خودم پی برده ام. من نمیتوانم احساسات و افکارم را انطور که باید به زبان بیاورم. حرفایم دقیقا منظورم را نمیرساند . ولی عیبی ندارد. این چیزی است که امسال باید رویش کار کنم.

روانپزشکیروانشناسیتجربیاتنوجوانهدف‌گذاری
۱۱
۶
_Monster _
_Monster _
✨little witch
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید