عطیه اسکندری (فریاد)
عطیه اسکندری (فریاد)
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

رویارویی جمله و کتمان

اغراق نباشد لبم خندان

دلم سر مست

خانه ام آباد،

نگاهم شاد.

دستخوش، گلچین روزگار

چیدی گل سرسبد باغ دلم را،

و سپردی به راه.

گاه و گاه

من می مانم و بار آه

مصداق ماهی دور افتاده از دریا

سرباز دور افتاده از وطن

و جوانه ی روییده در کویر.

واهمه ای نخواهد بود

ز این مهلکه ی آشوبگر

ولیک سوگند به عظمت واژه ها،

دگر پاهایم برای ماندن یاری نخواهند کرد.

بگویید پاییز بساطِ خاک و خاشاکش را جمع کند ببرد؛

ما دلتنگ نخواهیم شد!

بگویید قاصدک ها درِ خانه ام را نزنند؛

ما همانیم که جیبمان تهی ز آرزوست!

بگویید تا بدانند مدتی است

سخت میگذرد.

دیده ام چرخِ فلک را

غمی نیست، لاجرم می گذرد!



عطیه اسکندری

23 آبان

"1400"



حال خوبتو با من تقسیم کندلنوشته
تا می توانی بخند، خنده داروی ارزان قیمتی است♡^^ (INTJ)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید