ویرگول
ورودثبت نام
Azadovski
Azadovski
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

سیاه یا سفید؟صفر یا صد؟فاحشه یا قدیسه؟

« تا دور هستم دلم می‌خواهد نزدیک باشم و نزدیک که می‌شوم می‌بینم اصلاً استعدادش را ندارم»

_فروغ فرخزاد

همه چیز از جایی شروع شد که یکی از نامه‌های خصوصی فروغ به گلستان را می‌خواندم و نظرات پرگهر مردمان همیشه در صحنه بسی نظرم را جلب کرد.( گفتم خصوصی چون جز آن نامه‌هایی بود که در همین سال‌های اخیر منشر شد)


یکی از بدی‌های نوشتن و سرودن این است که یکی که نه قلمی برای نوشتن دارد ،نه ذوقی برای سرودن و نه اندک سوادی !اصلا هیچ کدام از آن احساسات را هم تجربه نکرده است!

شروع میکند به قضاوت و حرف زدن ،

کسی که طعم افسردگی را نچشیده هیچ وقت تراوشات ذهنی یک آدم افسرده را درک نمیکند ، نمیداند او چگونه به مرگ فکر میکند یا چگونه در تک تک لحظات زندگی به دنبال معنای زیستن میگردد!

کسی که عاشق نشده نمی‌فهمد عشق و معشوقه یعنی چی، نمیفهمد مجنون بودن یعنی چه ، اصلا نمیتواند بفهمد "در بند توام آزادم" یعنی چه!


نمیدانم بقیه‌ی جاهای دنیا هم این است یا نه ولی در این نقطه از کره‌ی خاکی ، موجودات انسان نمایی وجود دارن که بدون این که کوچک ترین فشاری به کله‌ی مبارک شان بیاورند ، به بدترین شکل ممکن حمله میکنند، قضاوت میکنند و حکم صادر میکنند ، انگار خصومت شخصیی چیزی دارند ! البته خودشان نامش را انتقاد میگذارن ، اما باور کنید انتقاد هم اصولی دارد!

مثلا هر مدل بیماری روانی که بگویید را به فروغ نسبت میدهند ، سر همین جمله‌اش میگویند شخصیت مرزی دارد

، خب اصلا داشته باشد !

اولا که فکر نمیکنم من و شما در جایگاه تشخیص امراض روانی باشیم! بهتر است این کار را به روانپزشکان ، روانشناسان و اصلا هر کسی حرفه اش این است واگذار کنیم !

ثانیا او یک شاعر است و ما فقط میتوانیم از شعر هایش لذت ببریم و از میراث مثبتش به وسعت خود بیاموزیم و پند بگیریم . کاری به نیمه تاریکش نداشته باشیم ! زندگی خصوصی اش نه به ما ربط دارد و نه اندک تاثیری در زندگی ما دارد!

ثالثا همه ی آدمها در یک موقعیت های کوتاهی و یا به خاطر تاثیر یک اتفاقاتی در کل زندگیشان دچار مشکلات و بیماری هایی میشوند ، کسی نگفته اینها سفید مطلقن؟! منتها دیگر نباید واس خاطر یک سری بدی هایی که همه ی مان هم با نسبتی متفاوت داریم ،سیاه شان کنیم ! آدمها خاکسترین ، خاکستری !! اگر از ان ها بتی مقدس نسازیم ، مشکل حل میشود ! دیگر راحت تر پذیرای خوبی ها و بدی های شان میشویم .


مثلا همین فروغ جدای از زندگی و مشکلات شخصیش فروغ است و تا ابد فروغ میماند ،

جوان مرگ شده اما در تاریخ و یاد خلق ماندگار !


قسمت دیگری از نامه :

«الان یک‌مرتبه یاد سیروس افتادم. راستی مثل فاحشه‌ها شده و خودش هم می‌داند که شده و از این قضیه درد می‌کشد و می‌داند که من هم می‌دانم که درد می‌کشد و اینست‌ که سعی می‌کند بگوید نه خیلی هم از وضع خودش راضی و به این جنسیت مشکوک خودش مغرور است و همین‌جاست که دیگر کارهایش دردناک می‌شود. از آن آدم‌هائیست که فکرمی‌کنم یک ‌روز در نهایت خونسردی باید خودش را بکشد. با وجود اینکه رفیق و هم‌صحبت خیلی خوبیست اما واقعاً بعضی‌وقت‌ها جلوی مردم حسابی خجالتم می‌دهد. به هرکس و ‌همه‌چیز بند می‌کند و می‌خواهد همراه همۀ مردها راه بیفتد و شب را با آنها بگذراند و خیلی بد است. من بعضی‌وقت‌ها فرار می‌کنم تا نباشم و نبینم. درست مثل فاحشه‌ها شده و اصرار هم دارد که این‌طور باشد.

شاهی‌جانم، چرا دنیا اینقدر پر از چیزهای وحشتناک است؟ پر از محکومیت‌های وحشتناک است؟ پر از نیاز‌های وحشتناک است؟ پر از بیماری و جنون است؟ »


ولی آدمی موجود عجیبی است!

خودش به چشمش نمیاید!


اینجا فروغ از یکی از دوستانش گله میکند که فاحشه شده ، در صورتی که خودش دارد برای یک مرد متأهل نامه ای عاشقانه مینویسد!


شاید اگه آن فاحشه قلمی داشت و کسی که برایش نامه بنویسد ، از فروغ گله میکرد ، از اینکه یک خانواده را خراب کرده ، از اینکه باعث عذاب و خراش روان یک زن شده ، از اینکه فرزند هایی را از بابا محروم کرده

و در اخرش هم میگفت ، من شاید فاحشه باشم ولی با خانه و خانواده ی کسی کاری ندارم ، هم من و هم آنها میدانیم که عمر رابطه ی مان فقط برای چند دقیقه است و ارضای نیازی حیوانی!

بعد این دارم به این فکر میکنم که فاحشه ها آدمهای شریفین (منظور شغل فاحشگی ،کسی که شاید بل اجبار دارد اینکار را انجام میدهد، نه کسی که شخصیتا فاحشه است،ولی در هر حال ، همه ی ادمها، جدای از کارها و تصمیمات شان ، ذاتا شریفن و مخلوق خدا و لایق احترام)

_چراا؟

1-به قول شریعتی« نان هرکجا که باشد ، مقدس است و باید بوسید»

2 - زندگی کس دیگه ای را خراب نمیکنند

3- کار شان فقط به خودشان آسیب میزنه ( درسته در کل به جامعه هم آسیب میزنه ولی خودش نشأت گرفته از جامعه ای بیماره )

4- نتیجه ی یک خلأ اقتصادی ، فرهنگی و... هستن

5- تعهدی ندارن و دروغ نمیگن ، فیلم بازی نمیکنن ، دورویی ندارن

6-عشق رو به حراج نمیذارن

و....

+ به قول تامی شلبی: ما هممون فاحشه ایم فقط ، قسمت های متفاوتی از خودمون رو میفروشیم !



واقعا نمیشود درست یا غلط بودن کاری را تشخیص داد آن هم تا وقتی که در آن حس و حال و موقعیت قرار نگرفته ایم! ولی میدانید ، بنظرم درست و غلط بودنش را وقتی خارج از گودیم تشخیص میدهیم، آن موقع احساس و خیلی چیزهای دیگر بهمان غالب میشود و تصمیماتی میگیریم شاید متفاوت و در تضاد با عقاید قبل از طوفان مان.


زندگی چیز پیچیده ای است و انسان ها پیچیده تر !

شمس و مولانا

فروغ و گلستان

شاملو و آیدا

و...

نتیجه اش میشود شاهکارهایی ادبی

و خانواده ها و بچه هایی که دلی پری از آنها دارند!

کلا خیلی از کارهایشان با منطق و شاید حتی انسانیت هم سازگار نباشد!

اما یادمان نرود اگر شمس نبود ، مولانا ، مولانا نمیشد!


آدمها ، مغزشان ، احساساتشان و روابطشان ، خیلی پیچیده ، جذاب ،گاهی وحشتناک و گاهی هم شیرین اند.

پ.ن:

+ بدون شک همه میتوانند بخوانند و نظر بدهند ، اصلا یکی از قشنگ ترین حس های برای یک شاعر یا نویسنده ، نقد شدن و بازخوردن گرفتن از ادم های عادیه ، منتها باید اصول و احترام رعایت بشه.


+ این فقط درمورد آدم معروف های خوب نیست ، آدم های بدِ تاریخ هم اینگونه اند ،در انبوه سیاهیه دفتر اعمالشان ، جاهای سفیدی هم وجود دارد .

+یادمان باشد تاریخ گاهی پر میشود از تحریف و دروغ ، جوری بیانش میکنند که خودشان می خواهند ،نه جوری که واقعا بوده است!

+این ها افکار و احساسات الآن من بود ، چه بسا چند سال، یا چند ماه دیگر از آزاده برای انتشار این متن گله کنم.




https://m.soundcloud.com/shamehr/bogvlc6a2j0i




خوشحال میشم سری به مطلب قبلیم بزنید :)

https://virgool.io/p/d73rhnytccs7/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%84%D9%88%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%A2%D8%A8%DB%8C?%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B9%D8%B4%D9%82%D8%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B5%D9%84%D8%AD%D8%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%BE%D8%A7%DA%A9%DB%8C%D8%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D8%B9%D8%B8%DB%8C%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%84%D9%88%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%A2%D8%A8%DB%8Cvirgool.io






سپاس از زمان و نگاه زیبای تان ?

آزاد و رها باشید :)

? آزاده


فروغ فرخزاد شعر ممنوعهفروغ فرخزاد شعرفروغ فرخزاد و ابراهیم گلستانقضاوت ممنوعقضاوت نکنیم
و آزاده‌بودن،غایتِ نهایی ما شد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید