حدود ۴ ماه از برنامه ریزی که در آذرماه (اینجا)کردم می گذره و حالا وقتشه که تمام افکاری که این دوره توی مغزم بود و بریزم بیرون.
در اون جلسه من بچه ها رو تشویق کردم که سایتی رو طراحی کنند و روی هاست واقعی بالا بیاورند. حدود یک زنگ ، جملات انگیزشی گفتم(نکات فنی کار و مو به مو پیشتر گفته بودم و خودم هم سایتی رو برای نمونه طراحی و پیاده سازی کرده بودم) و یک منبر پر و پیمون رفتم.
شرایط اون روز کلاس اینطوری بود که ۶ نفر حاضر و ۶ نفر غایب بودند. طبیعتا اون ۶ نفر غایب تشویق نشدند و تا همین امروز هیچ کاری نکردند. از ۶ نفر حاضر هم، چهار نفر آبان ماه سایتشون و طراحی و پیاده سازی کرده بودند. دو نفر باقیمانده هم اومدند جلو میز من و به خاطر انگیزه بسیار بالایی که یهویی بدست اورده بودند قول دادند که دست به کار شوند که البته تا لحظه نگارش این پست نتونستند به قولشون عمل کنند.
چهار نفری که کارشون و انجام داده بودند، یکبار دیگه دستی به سر و صورت سایت کشیدند و اسکرین شاتهایی هم از صفحه اول سایت گرفتند و روی مقوا زدند و بدین ترتیب در نمایشگاه بهمن ماه مدرسه شرکت کردند.
اما از حیث تعداد و تنوع اتفاقاتی که در این سال تحصیلی گذشت، متعجم و اینکه چقدر برنامه ریزی، تشویق، انگیزه دادن و پیگیری درسی بچه ها می تونه موثر واقع بشه و به تو انگیزه بده تا باز هم تلاش کنی و نا امید نشی.
۲. بعد از اون شنبه تشویقی و انگیزشی، دو هفته به خاطر آلودگی شدید هوا، کلاسها تعطیل شد و دوباره به تدریس عذاب آور مجازی برگشتیم. یکی از تفریحات این دوره ام چک کردن شاخص آلودگی هوا بود و چند ساعت یکبار آمار بازدید سایت و بالا می بردم. درس php به فصل اتصال بانک اطلاعاتی و صفحه وب رسیده بود و من اصلا دوست نداشتم که مجازی تدریس کنم و خودم و برای یک کلاس حضوری پویا و تعاملی آماده کرده بودم اما شرایط به گونه دیگری پیش رفت. در کلاس مجازی با سه شاگرد درس و شروع کردم و انصافا این سه بچه با دنبال کردن ویدیوهای تدریس و انجام تمرین ها بازخوردهای خوبی دادند و خیالم راحت شد که درس و گرفتند اگرچه که ۹ نفر دیگه نبودند.(مشکل خیلی بزرگ اینه که تعدادی از بچه های رشته وب در خانه کامپیوتر یا لپ تاپ ندارند و درس ما هم که ۹۰ درصد عملی و تمرین هست و نمی تونند اجرا کنند و هر ازگاهی هم که اعلام حضور می کردند بی فایده بود و مورد قبول من نبود)
۳. آلودگی هوا تموم شد و خوش و خندان به مدرسه برگشتم که بعد از یک هفته به علت برودت هوا کلاسها تعطیل شد. (این برودت هوا یعنی دمای هوا نهایتا منفی دو درجه بود اما گاز نبود) جالب اینجا بود که ایام امتحانات بود و هیچ برنامه درسی هم نداشتیم و امتحانات هم در همین شرایط تق و لق به پایان رسید اما سریال اتفاقات قسمت دیگری هم داشت. وقتی که دوباره به سرکار برگشتم بارش برف باعث تعطیلی درسها شد. بارش چندین باره برف اتفاق خوب امسال بود.
۴. با سلام و صلوات ماه اسفند و شروع کردم و بعد از دو هفته تدریس با اتفاق نادر دیگری به اسم " مسمومیت سریالی مدارس" رو به رو شدیم که مغز من یکی دیگه در برابرش قفل بود. دو هفته پایانی اسفند در دفتر مدرسه بودم در حالی که کلاسها خالی از دانش آموزان بود.
در شرایطی سال تحصیلی ۱۴۰۱ رو به پایان رسوندم که مهرماه کار و با خوشحالی از شروع حضوری کلاسها شروع کرده بودم و با تکیه بر اینترنت مدرسه تدریس رو به آموزش ماهیگیری تبدیل کرده بودم و دقیقا این جمله رو می گفتم که " بچه ها بریم ماهیگیری" و ماهی های کمی رو مستقیما دست بچه ها دادم و بیشتر جستجو کردن با حوصله و انتخاب و بکار گیری کلمات کلیدی(keywords) رو آموزش می دادم تا خودشون به کدهای خوب و دقیق برسند و بتونند خودآموز عمل کنند. ولی زهی خیال باطل که اتفاقات زیادی افتاد که ایده ها به خوبی عملی نشوند و لذت یک کلاس تعاملی و پر جنب و جوش به دل بمونه.
سلام به ۱۴۰۲