روز سیزدهم
از روزی که این کتاب را میخوانم بیشتر میبینم که روزانه چقدر وسوسه میشویم. وقتی به خودت قول دادی تا عید چند کیلویی کم کنی، باید که بتوانی در برابر وسوسه خرید یه پیراشکی مقاومت کنی. ذهن کارش گول زدن است و گولت میزند که امروز خیلی خسته شدی، نیاز به انرژی داری، خب یبار که صدبار نمیشود و...
قبلاً شاید فاصله بین خواسته و تحققش کوتاه بود، اما این روزها میتوانم بلند مدت نگاه کنم. لذت دیدن خودم در وزن دلخواه، لذت بزرگی است که با لذتهای کوچک مثل لذت خوردن شیرینی طاق زده میشود.
کاش بشود که لذت های آنی و لذتهای بلند مدت روی هم منطبق بشود! فکر کنم با کمی پشتکار بشود این کار را کرد و از دست این وسوسه های آینده خراب کن خلاص شد.
گاهی باید لذت بردن را برای بیشتر لذت بردن به تاخیر انداخت.