کدوم یک از فعلهایی که هرروزه انجامش میدیم از باور خودمون نشات گرفته و کدوم چون همه جامعه انجامش میدن، تو لیست کارها قرار گرفته؟؟
همرنگ جماعت نبودن دردناکه، این از اون دردهاست که در روند تکاملمون لازمش داشتیم تا باقی بمونیم، اگه طرد میشدیم یا طعمه حیوانات دیگه بودیم یا از گرسنگی مرده بودیم و این چنین شد که امروز بیشتر براساس خواست جمعی کاری را انجام میدیم تا بر مبنای باورهای خودمون
چرا این اتفاق میافته؟؟ تمایل به همنوایی داریم و شاید هم تنها منبع اطلاعاتی ما، دیگران باشند.
بعد از اینکه بر مبنی این اثر کاری رو انجام دادیم احتمالا به ارزشها و باورهامون مراجعه میکنیم و اگه باورهایی همسو داشته باشیم ارزش باور بالا میره و اگه نه، تناقض عملمون با باورهامون باعث میشه باورهامون را نادیده بگیریم و ارزش باورها رو کمرنگ کنیم.
در مواجهه با استفاده از یه شبکه اجتماعی معمولا این اتفاق پررنگه، سخته اعتراف کنیم که شبکه اجتماعی جدید رو نمیخواهیم یا باهاش وفق پیدا نکردیم. اینو تو تب چند هفته گذشته clubhouse میشه دید، همه در حال تبعیت از یه تفکر جمعی هستن تا در آن شبکه انطباق لازم را پیدا کنن.
در واقع بسته به اکثریت جامعه است که کدوم فعل رو میخواد انجام بده، مثلاً توی جامعهای که برای زن ارزش بالایی قائل باشن شما هم ناخودآگاه ارزش میگذاری حتی اگه از خانواده یا فرهنگی اومده باشی که زن فاقد ارزش یا ارزشمندی کمی داشته باشه یا در نقطه مقابلش فرهنگ استفاده غلط از آب یا برق در جامعه به رفتار تک به تک ما سرایت میکنه حتی اگه باور به استفاده درست داشته باشیم، وقتی همه در حال هدر دادن منابع هستند، حساسیت ما به هدررفت کمتر میشه.
این شاید دلیل تغییر کردن مربیهای خارجی تو ایران باشه، هممون دیدیم که اگه منظم بودن برای یه سرمربی مشخصه مهمیه وقتی اون سرمربی در تعامل با جامعه ای مثل ما قرار میگیره و میبینه که این مسئله دارای ارزش بالایی نیست، کم کم تغییر میکنه و تبدیل به آدمی میشه که حتی خودش هم از خودش سراغ نداشته.
این داستان در انتخابات هم اثر داره، هم در بحث اینکه شرکت کنیم یا نکنیم و هم در اینکه به کسی رای بدیم که برنده میدان هستش. یا در انتخاب تیمی که هوادارش باشیم یا ...
رد پای این چشم و همچشمی در استانداردهایی که برای شروع زندگی داریم، در سفرهایی که میریم یا حتی در مدل لباسهایی که انتخاب میکنیم کاملا مشهوده، چه مصرفگرایی مد بشه چه مدپایدار و مینیمالیست بودن، ما خیلی وقتها تابع جامعه، کاری رو انجام میدیدم و نه بر اساس باورهامون.
سخته در این زمونه خودت باشی چون تمیز دادن اینکه انتخابت از سر تطبیق با جامعه است یا از سر ستیز با جامعه یا چیزیه که خودت بر مبنی ارزشها و باورهات انتخاب کردی هر زمان سخت و سختتر میشه.