ما کی هستیم اگه باورها و اعتقادتمون را ازمون بگیرن؟؟ به هرچی که باور داشته باشیم یا نداشته باشیم ما بدون تکیه به اعتقادات بنیادیمون احتمالا در تصمیمگیری فلج میشیم ( راستی دقت کردید که باور نداشتن چیزی هم خودش یه باور محسوب میشه، برای تبیین مسئله فکر کنید کسی که میگه من به خدا باور ندارم این باور را داره که خدا را باور نداره !!!)
این خطای ذهنی تمایل ما به قضاوت کردنی موید باورهامون هست و استفاده کردن قدرت استدلال در جهت تایید باورها !
دانش هر فردی مجموعه ای از حقایق و اعتقاداتش هست. داستان آدمها و تصمیمات درست یا غلطشون وزن حقایق و اعتقادات در دانش شخصیش محسوب میشه
خارج از نظام باور، بهمون گزاره ای داده میشه؛ مثلا برای من باور به اینکه سرشت آدمی پلید هم میتونه باشه باوری است که نمیخواهم بپذیرمش، حالا اگر در مواجهه با آدمی رفتار پلید و از سر بدجنسی ببینم همه تلاش ذهن من در راه اثبات باور اولیه ام قرار میگیره، این میشه که در آدم پلید وجوه خوبی میبینم که مادرش هم نمیتونه باور کنه این وجوه وجود داشتن. در این مثال هرچقدر هم که زمین و زمان، دوست و روانشناس و غریبه استدلال منطقی بیارن از سو استفاده همین آدم یا پلید عمل کردنش در برخورد با من، من دنبال ثابت کردن باورم به خودم هستم و کل استدلالها را ذهنم توجیه میکنه.
رد این خطا را در تحقیقات علمی هم میشه پیدا کرد، یادمه چندسال پیش یه دوستی برایم از رابطه بین یائسگی و سید بودن گفت!! و یادمه در مواجهه با این جمله خشکم زد از اینکه چجور ممکنه این دو مسئله رو بشه بهم وصل کرد؟!؟! سرچ کردم و دیدم در تحقیقی دانشگاهی در همین مرز پرگهر فردی به لحاظ آماری ثابت هم کرده که چنین رابطهای واقعاً وجود داره!!! در سال 2017 در دانشگاه مشیگان دکتر جنیفر کاپلان با یه عالمه تحقیق درباره ارتباطی که استدلالها با اعتقادگرایی پیدا میکنند توصیه میکنه تا آمار شک گرایی تدریس بشه تا این سوگیری شناختی نتایجی مثل مقاله بالا را در پی نداشته باشه.
از مهمترین درسهایی که میشه از اعتقادگریی گرفت در پیشبرد گفتوگوهای پرتنش هستش، بجای اینکه بگیم تو اشتباه فکر میکنی، سعی کنیم تبیین کنیم چرا اعتقادی را داریم و از طرف مقابل هم بخواهیم تا روشن کند چرا اعتقاد دیگری داره ( البته باید توجه کنیم که همینجا برای بسیاری از مکالمات و منازعات نقطه پایان است چون ما یاد نگرفتیم بتونیم اعتقاداتمون را موشکافی کنیم و درباره اش صحبت کنیم، خیلی وقتها خود ما اولین کسی هستیم که در دام باورهایی بدون استدلال گیر کردیم)
و البته دانستن اعتقادگرایی کمک میکنه تا بفهمیم چرا یه وقتایی جریان یه مکالمه پیش نمیره و گیر میکنیم، به صرف اینکه مسئله ای منطقی است و فهرست کردن سود و زیان آن مسئله، قرار نبوده و نیست دیگران قانع بشوند. اگر خارج از نظام باوری طرف مقابل هزار استدلال منطقی هم آورده بشه همچنان راه به هیچ جا است.