ویرگول
ورودثبت نام
ZNAB BEIGI
ZNAB BEIGI
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

شکل جامعه

مقدمه

در یک جامعه تمایل طبیعی به همسانی وجود دارد همه ما دوست داریم در بین آدمهایی شبیه به خودمان باشیم و آدمهایی متمایز از خودمان را تا اندازه‌ای میپذیریم که مسئله همزیستی مطرح نباشه.

همزیستی نیازمند مدارا و تسامح و تساهل است و متاسفانه این موضوعات را در جامعه خودمان کم شنیده یا دیده ایم و در نتیجه از مسائل ناآشنا است، میخواهم از منظر علمی اهمیت رواداری و مدارا را در این مجال روایت کنم.

چرا منظر علمی ؟ این باور شخصی من نیست و بر پایه ریاضی و استقرا و ساده سازی شده میبینید که باورهای ما چه تاثیری در شکل جامعه میگذارند. جامعه در اینجا ترجمه ای از community هم هست

اول بگم که باور دارم که برای حرکت به سمت جامعه ای بهتر باید یاد بگیریم که نگاه خودمان را تغییر بدیم، مثلا باور دارم که نیاز داریم در پذیرش تفاوتهای پوششی و رفتاری تغییر ایجاد کنیم .

چی میشه که وقتی یه نفر را با پوشش کامل حجاب میبینیم در همان لحظه نخست یه عالم اطلاعات به غیر از لباسش را هم دریافت میکنیم و ممکنه در همان نگاه اول تصمیم به ادامه صحبت و ارتباط بگیریم؟

اگه یه آقا با موی رنگ شده و گوش سوراخ شده و لاک ناخن ببینیم قبل از ارتباط کلامی، ممکنه درباره آن فرد و ادامه ارتباط با آن تصمیم گیری کرده باشیم.

حالا این مسئله خوب است یا بد؟ این مسئله طبیعیه ولی مضر

ضررش چیه ؟ و چرا مهمه که بدونیم ضرر داره؟

در ادامه از منظر ریاضی و با بررسی یه بازی ساده میبینیم که کمی تبعیض قائل شدن برای ارتباطات، در نهایت شکل جامعه یا گروه ها رو تغییر میدهد به شکلی که .... (اینو در خود مقاله بررسی میکنیم)

ولی چرا مهمه که بدونیم ضرری متوجه ما و جامعه میشود؟

تا نبینیم ضرری وجود دارد تمایلی به تغییر وضعیت نداریم و شاید ما و جامعه در این برهه از زمان بیشتر از هز چیزی به این آگاهی نیاز داریم که تبعیضها آفت جامعه ما هستند.

بازی چندضلعی

این داستان، داستان انتخاب‌های بی‌خطری است که می‌توانند دنیای ما را خطرناک بکنند.

شکلهایی ساده برای فهم دنیا در این بازی استفاده شده و قوانین هم ساده هستند

«اگر کمتر از یک سوم همسایه‌هایم شبیه من باشند، دوست دارم که جابجا بشوم»

ف توی این بازی این امکان را داریم که تا بر طرف شدن حالت نارضایتی بازی را ادامه بدیم و فک میکنید وقتی نارضایتی همه افراد جامعه برطرف بشه چی میشه ؟ با کمک شبیه سازی میبینیم که برای حذف همه ناراضیها تقریبا جامعه بین 50 تا 60 درصد گسست را تجربه میکند. هر چندبار که میخواهید شبیه سازی را ادامه بدید، باز یه گسست 50 تا 60 وجود دارد.

اندکی تمایل فردی به یک طرف می‌تواند به یک تعصب جمعی بزرگ تبدیل شود.

برابری یک تعادل ناپایدار است و کوچک‌ترینِ تعصب‌ها می‌تواند همه جامعه را دچار تعصب شدید بکند. با کمک این بازی فرض میکنیم چه می‌شود اگر ما به این شکل‌ها یاد بدهیم که اصلاً تعصبی نداشته باشند؟ (یا اگر تعصب بیشتری داشته باشند چه میشود؟)

جالبه که با تغییر در ولوم تعصب و کمی متعصب تر شدن دو تا اتفاق همزمان میشه، هم میزان گسست جامعه بیشتر میشه و هم اگه با دقت به چهره این چندضلعی ها نگاه کنید، میبینید که آدمهای بیشتری بی حوصله - بیتفاوت - شدند.

ولی یه نکته جالبتر هم داره اینجای بازی، وقتی سعی در پیدا کردن نقطه تعصبی داریم که جامعه گسست کمتر و آدمهای راضی بیشتری داشته باشد، هربار بعد از تغییر در سطح تبعیض، صفحه را جدید میکنیم یعنی جامعه را به حالت تصادفی و رندوم برمیگردونیم. این در صورتی هست که در واقعیت این اتفاق نمیافته، دوباره شرایطی شبیه جامعه واقعی با گسست شبیه سازی میشه و اینبار میشه دید هرچقدر هم تعصب رو کم کنیم، اتفاقی نمیافتد. هیچ اتفاقی

در دنیایی که زمانی تعصب وجود داشته، بی‌تعصب بودن کافی نیست! به راهکارهای فعالانه‌تری نیاز داریم.

راهکاری که اینجا به مسئله اضافه میشود ایجاد یه حداکثر است. اگر موقع انتخاب آدمهای نزدیک بهمون بخواهیم حداکثر 90 درصد اونها شبیه به ما باشند یه فضای 10 درصدی برای ورود آدمهای دیگر باز کردیم.

در اول داستان فرض از فضای برعکس شروع شده بود، ما فرض کردیم که حداقل 30 درصد دوستانمون شبیه به ما باشند، اتفاقی که افتاد فاجعه درست کرد این 30 درصد یه گسست 50 تا 60 درصدی در جامعه ایجاد کرد.

از همه بخشهای این بازی جذابتر قطعاً بخش جعبه دوستی بود و هست

هربار کخ بهش میرسم از صبوری که باید در مسیر رسیدن به دوستی داشت، یاد میگیرم .

راه رسیدن رضایتمندی همه یک شبه نیست، راهیه که باید بجای حرکت سریعی آهسته و پیوسته طی بشه، راهی که در آن بین حال بد و خوب در نوسان دائم هستی اما در نهایت دوستی محقق میشود. برای رضایت همه باید که از رضایتهای مقطعی و رضایتهای گروهی چشم پوشید.

به تنهایی نمی‌شود چیزی را درست کرد، اما با همکاری، قدم به قدم، بالاخره به مقصد می‌رسیم.

از جمع بندی خود بازی کمک میگیرم و باز میگم:

۱. تعصب‌های فردی کوچک ← تعصب‌های جمعی بزرگ.

۲. گذشته حال را تسخیر می‌کند.
به خاطر اینکه یک دفعه تصمیم گرفته‌ای ریخت و پاش نکنی، اتاقت تمیز نمی‌شود. ایجاد برابری هم مثل تمیز‌ماندن است: زحمت دارد و یک فرایند مستمر و همیشگی است.

۳. در اطرافتان تنوع ایجاد کنید.
اگر تعصبات کوچک این بلا را سر ما آورده‌اند، ضدتعصبات کوچک می‌توانند اوضاع را روبراه کنند.
به اطرافت نگاه کن؛ دوستان، همکاران، آن کنفرانس و یا آن مهمانی. اگر همه مثلث باشید، مربع‌های بی‌نظری را نخواهی دید و این ظلمی به همه است. برو بیرون و با فرای همسایه‌های نزدیکت معاشرت کن.




تبعیضتعصبرواداری
جستجوگر خودم و قوانین نوشته و نانوشته دنیا، مثل هر آدمیزادی در طلب جاودانگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید