❣?B-a-r-a--n?❣
❣?B-a-r-a--n?❣
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

دعوا بر سر جای پارک

نواده آقای بروسلی
نواده آقای بروسلی

چند وقت پیش رفته بودم بازار جای شلوغی و واقعا جای پارک به سختی گیر میاد همیشه یه خیابون پایین تر پارک میکنم پیاده میرم اکثرا از روی تنبلی میخوان تو همون خیابون اصلی بازار پارک کنن از قضا من تو ماشین بودم که یهو دیدم جلو شلوغ شد مردم جمع شدن یکی دو تا ماشین جلوتر از ما یه خانوم اومده بود پارک کنه که یه آقا که خانومش هم همراهش بود اومده بود زرنگی کرده بود و زودتر پارک کرده بود .چشمتون روز بد نبینه یهو دیدم خانوم از ماشین پیاده شد بدون هیچ حرفی با لگد رفت تو در ماشین فکر کنم از نوادگان بروسلی بود چند تا لگد به بدنه ماشین زد در رو باز کرد و آقای محترم رو پشت فرمون گیر آورد شروع کرد به کتک زدنش آقا خداییش نزد البته اینم بگم ها از روی بی عرضگی یا ترس نبود از روی مرام و معرفت بود که دست رو یه خانوم مثلا و نسبتا و خدای نکرده محترم بلند نکرد .و جالب تر اینجا بود که همسر اون آقای محترم هم تنها کاری که کرد فقط شوهرش رو کشید سمت خودش که کتک نخوره خلاصه از ماشین پیاده شدن خانم آقای مظلوم و کتک خرده اون خانم عصبانی (نواده بروسلی)رو آروم کرد و رفت سوار ماشینش شد اینام سوار شدن البته اینم بگم فوش های زیادی این وسط ردوبدل شد ????????خانم عصبانی فوش میداد من اینجوری بودم??????????همه فکر کردن دعوا تموم شد یه دفعه آقا نشست پشت فرمون دنده عقب جانانه گرفت زد به ماشین (نواده بروسلی)اونم پیاده شد دوباره رفت تو در ماشین بالگد

آقا مظلوم رو از ماشین کشید بیرون حالا نزن کی بزن آقا هم دیگه ومرام و معرفت رو کنار گذاشت تا جایی که می تونست خانوم عصبانی رو زد همسرش و چند نفر دیگه اومدن جداشون کردن تا مامور بیاد .

من هم به طور کل از خرید منصرف شدم و به سوی خانه روانه شدم .

من تا حالا یه خانوم رو ندیده بودم که اینجوری یه آقا رو بزنه و فوش بده واقعا مونده بودم برای خودم هنگ کرده بودم البته اینم بگم ترسیده بودم من به شدت از دعوا می ترسم .

اینم داستان خرید رفتن و خرید نکردن من

???????

داستانی واقعیدعواجای پارک
?ρєoρℓє do ռot нurt us, our нoρєs ʄroм tнєм нurt us.?.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید