همهمان به مقصد میرسیم، شاید کمی زودتر، شاید کمی دیرتر، آنقدر زود و آنقدر دیر که مقصد برای دلهامان نه محل توقف، که محل گذر باشد، گذرگاهی موقتی برای عبور.
شاید کمی دیر، شاید کمی زود، شاید کمی سخت، ولی خواهیم رسید.
میرسیم و نگاه سردی به اطراف میکنیم که یعنی همین؟! و به قصد مقصدی دستنیافتنیتر به راه میافتیم.
و دوباره به مقصد دیگری میرسیم و دوباره نگاه تأسفباری میکنیم و دوباره ادامه میدهیم.
تا وقتی نرسیدهایم تشنهایم به رسیدن و زمانی که میرسیم، توقعمان بیشتر میشود و تشنهتر میشویم برای عبور. دائما در نوسانیم میان رفتن و رسیدن و نایستادن. دائما در نوسانیم میان از دور خواستنها، رسیدنها و از نزدیک، نخواستنها.
ما آدمها آدمِ حرکت کردنیم، آدمِ جریان داشتن،
و مقصدها بهانههای کوچکیاند برای ادامه...