برگرفته از شراره خاموش عشق تالیف حقیر
در شگفتم :
آنان که از دروغ تنفّر دارند پس چرا
کلامی راست به زبان جاری نمی کنند؟
آنان که اظهار سادگی می کنند چگونه با
شخصیتی مرموز در خود می سازند؟
آنانی که مدّعی رک گویی هستند پس چرا
شهامت ندارند یک جمله از حیاط خلوت ذهنشان
در خصوص شما را در جمع فریاد بزنند ؟
آنان که مدّعی زرنگی هستند چطور ؟
اصلا اینگونه بپرسم چطور شد که
احساس کردند باید زرنگ باشند.....
ببخشید یعنی فهمیدند که زرنگ هستند ؟
آنانی که خاک را به نظر کیمیا کنند کجایند ؟
که اینان که عشق را به حقارت روا کنند
جولان می دهند ؟
( آدمی همواره جوش چیزی را می زند که ندارد )
ادّعای چیزی را می کند که در حسرت آن است
حسرت چیزی را می خورد که نتواند ادعایش را کند
در جهان واقعیت نسبی به دنبال حقیقت مطلق می گردد
با ضریب شانس شگفت انگیز یک در میلیاردها خلق می شود
( انعقاد نطفه ) و همواره خود را بد شانس و بدبخت می داند
دیگری را از چیزی منع می کند که توان انجامش را ندارد
اتهامی را به دیگران روا می دارد که موقعیت انجامش را ندارد
با یقین از چیزهایی سخن می گوید که خود به آنها شک دارد
و با تردید سخن می گوید راجع به آنچه یقین خود می پندارد
شگفتا طالب شنیدن چیزهایی است که دوست دارد بشنود و
همواره گریزان است از چیزهایی که باید بشنود
همواره به دنبال اسطوره می گردد و تمایلی به اسطوره شدن ندارد
ابراز تنفر از صفتی می کند که به کرات از او سر می زند
و خود را مبرّی از صفتی می داند که به آن آلوده است
هر جا و به هر شکل و به هر قیمتی و در هر فضایی به
نام مشارکت و همدلی دنبال باز شدن دو لب کسی است تا
رگبار نظرات خود را حواله نماید چرا که هیچ گاه کسی
حاضر نشده به این سخنان بیهوده گوش فرا دهد وگرنه
در خود نیاز به گفتن نمی دید
فقط برایم یک معما مانده لاینحل
آنان که عشق را انکار کرده یا کشک می خوانند
به من بگویند پس خود زادهٔ چه عنصری هستند؟
به قلم : بابک حادثه