دقیق بخواهم بگویم، اولین بار در کانون زبان بود که فهمیدم شاید بتوانم خوب بنویسم. خوب که میگویم یعنی شاید کمی بهتر از بقیه. دانشزبانیم بد نبود و فرق مقدمه و بدنه و نتیجهگیری را خوب یاد گرفتهبودم. هر جلسهای که معلم رایتینگهای جلسه قبل را تصحیح کرده و تحویل میداد، پای تابلو بودم تا نوشتهام را بخوانم تا شاید دخترانی که در حال دستوپنجه نرم کردن با غول رایتینگ بودند و یکی از دغذغههایشان این بود که یک پاراگراف چند خط است، از نوشتهام ایده بگیرند و درست و خوب بنویسند. با هر بار نوشتن تشویق میشدم و یک excellent با یک خودکار خوشرنگ و دستخط زیبا روی برگهی نوشتهام که از دفتر سیمی چهارخط زبانم کنده بودم، نقش میبست.
سال ها بعد که بیست گرفتم ولی در جستجوی کار مردم و دیدم باید آیسیدیال بلد باشم تا بتوانم کاری با دستمزد قانون کار بیابم، رفتم کلاس. سر اولین جلسه تدریس ورد، استاد گفت بنویسید. دست به کیبورد شوید و بنویسید. خودتان را معرفی کنید. گمانم میخواست سطح کلاس دستش بیاید و ارزیابیمان کند ببیند چند مرده حلاجیم. شاید هم شگرد خوبی بود برای اینکه اعضا را باهم آشنا کند. یکی یکی نوشته ها را بلند بلند میخواند. پای مانیتور من که رسید پرسید چیزی مینویسی؟ گفتم نه! گفت آخر کلاس بمان شاید بتوانیم وظیفه کوچکی را در موسسه به تو بسپاریم. آنجا بود که با خودم گفتم نکند استعدادی چیزی در نوشتم دارم و خودم خبر ندارم؟
به مدد اکسل و ورد دست و پا شکستهای که در آندوره یاد گرفته یودم، توانستم شغلی هر چند با درآمد کمتر از حداقل قانون کار جایی پیدا کنم. کمی که یخم آب شد و از حضورم در شرکت گذشت، دیدم کلمه تولید محتوا به گوشم میخورد. فروشگاه اینترنتی بود و برای محصولات تولید محتوا میکردند. قبلاً در پیج اینستاگرام همان موسسهای که دوره ای سی دی ال را در آن گذرانده بودم، عبارت دوره تولید محتوا به گوشم خورده بود! گفتم من هم علاقه دارم و میخواهم فلان دوره را در فلان موسسه شرکت کنم تا تولید محتوا یاد بگیرم. همکارم گفت این که کاری ندارد! مثل انشا نوشتن است. دوره رفتن نمیخواهد. اگر علاقه داری بیا ببین و یاد بگیر! نشستم و دست و پا شکسته چیزهایی در حد نوشتن مشخصات محصول به من گفت. اولین برخورد رسمی من با کلمات اتفاق افتاد!
حکایت من و کلمات شاید همیشه حکایت غریبی باشد. در یک برههی زمانی، که تمام دوستان من مهاجرت کردند و من تنهاترین موجود روی زمین شدم، پناهی جزنوشتن برای خودم نیافتم.از مرحله حرف زدن با خودم رسیدم به مرحله نوشتن برای خودم. میخواندم و مینوشتم. دفتر نارنجی مورد علاقه ام با طرح دختر دوچرخه سوار در جنگلی پاییزی که در راه برگشت از تبریز از یک دست فروش خریدهبودم، همیشه مأمن مهمترین نوشتههایم بودهاست. مینوشتم و از نوشتن نمیترسیدم. با خودم میگفتم بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. به قول مارگارت اتوود سطل زباله بهترین دوست یک نویسنده است. هر چند این روزها شاید دکمه delete باشد ولی من همچنان برای نوشتن به کاغذ و مداد استابیلو با سرمدادی دوناتیام وفادارترم.
اما محتوا که فقط متن و نوشته نیست. پس من چرا دارم فقط درمورد کلمات و نوشتن حرف میزنم؟ شاید چون همه چیز با نوشتن اتفاق میافتد؛ با نوشتن است که آغاز میشود! کلمات منعطف و قدرتمند هستند. به شکل نوشته در میآیند یا فایل صوتی؛ ویدیو یا پادکست؛ عکس و محتوای بلاگ! پس کلمات قبل از تبدیل به هر فرمی از محتوا، اول نوشته میشوند! چنین عنصری را جای دیگری دیدهاید؟ سرشار از قدرت در عین حال منعطف! پس من چرا از این سلاح استفاده نکنم؟ چرا قدرتمند نباشم؟ با کلمات میشود جادوگر کرد! با کلمات میشود فروخت! پول درآورد. پس بگذارید یک جادوگر قدرتمند شوم! من که به هاگوارتز نرسیدم. پس حالا شانسم را جور دیگری برای جادوگری امتحان میکنم!
همه ما از کله سحری که به زور آلارم های تنظیم شده گوشیهایمان بیدار میشویم تا شبهایی که محتوای منتشر شده در همین گوشیها بگذارد بخوابیم، در حال مصرف گونههای مختلف محتوا هستیم. شاید یکی از وعدههای غذایی را در روز نادیده بگیریم ولی محتوا را هرگز.از دانشجویانی که آخر ترم به کمک یوتیوبرهای هندی واحدها را پاس میکنند، تا دانشآموزانی که فیلیمو مدرسه و تبلتهایشان جزوی از کیف مدرسهشان است، تا ناهار و شامهایی که با دستورات اینستاگرامی تهیه میشوند و رانندههای اسنپی که پلی لیست، پادکست موردعلاقهشان است و همه آنهایی که قبل از خواب با چک کردن آخرین پست های کانال های تلگرامشان میخوابند، همه مصرفکنندگان محتوا هستند.
حالا که محتوا جزوجدانشدنی زندگی ماست، آن چیزی که مرا به این دوره میکشاند، تمایلم برای کمک به تولید محتوای مفید و تاثیرگذار است. محتوای سرراست! محتوایی که رسالتش کمک به مخاطب برای رهایی از سردرگمی و اتلاف وقت باشد. همه ما زمانی که به دنبال پیداکردن محتوای مدنظرمان هستیم، تجربه افتادن در دام عناوین زرد و گمراهکنندهای را داریم که فقط وقتمان را گرفته و ما را به نتیجه مطلوب نرسانده است. محتوای هدفمند دغدغه من است.
فکر میکنم با تمام آنچه تا اینجا گفتم متوجه شده باشید که از بین انواع مدلهای محتوا، فرم مورد علاقهی من محتوای متنی است. بله من عاشق نوشتن هستم. این را وقتی میفهمم که سریالهای مورد علاقهام Maid وMy Brilliant Friend هستند؛ چون شخصیتهای زن مورد علاقه ام مینویسند و اتفاقا خوب هم مینویسند و هیچ چیز حتی بچه و کار سخت و بیپولی هم مانع نوشتنشان نمیشود. این را وقتی متوجه میشوم که به تمام کسانی که بلدند زیبا بنویسند حسودیام میشود. حالا که به قول بوکوفسکی چیزی که عاشقش هستم را پیدا کردهام، چرا اجازه ندهم مرا بکشد؟