میو میو میو
به سختی چشمهایم را باز میکنم
صدای گربه همسایه چرا قطع نمیشود
سابقه نداشت آنقدر نق بزند
انگار دارد از چیزی شکایت میکند
به سختی و از سر کنجکاوی با ژستی حیوان دوستی
از رخت خوابم بلند شدم و بطرف پنجره رفتم
روبه روی خانهمان، دیوار سیمانی آپارتمان همسایه ، مانند دیوار شیطان در مکه ،قد برافراشته
دلت میخواهد تا ابد به آن سنگ ریزه پرتاب کنی
سرم را تا حد ممکن هم کردم
ببینم گربه همسایه را میتوانم ببینم یا نه
یکی نبود که بگوید آخر دخترجان از پنجره که نمیشود درون خانه همسایه پایینی را ببینی
بفرض محال هم دیدی ، خوب چه کاری از دستت برمیآید؟
تویی که سالیان سال است ، از گربه و خمیازه گربهها هراس داری....
پس از چند دقیقه سر خم کردن ، باور کردم که نه نمیشود
سرم را که کمی چرخاندم
کمی آن طرف تر
دقیقا لابه لایه آهن های دیوار شیطان چند بچه گربه را دیدم
یک زرد، یک سفید و یک خاکستری رنگ
براستی چطور این تعداد گربه بین این دیوارهای باریک جا شدهاند؟
انگار چند روز است اینجا هستن.
چطور تا به حال ندیدمشان؟
کمی جلوتر گربه ای خاکستری ،سفید به گمانم مادرشان بود داشت بالا را نگاه میکرد و جواب میو میو را میداد.
سرم را به عقب خم کردم و بالا را نگاه کردم
یک بچه گربه تمام سیاه بالای پشت بام همسایه بود
و مادرش را مدام صدا میکرد
فکر میکنم میگفت منم میخوام بیام پایین اما میترسم
مادرش هم میگفت بپر چیزی نمیشه ببین ما همه پریدیم
یا شاید میگفت همونجا بمون بیام دنبالت...
نمیدانم....
آخر چطور اینها با این فاصله زیاد ازهم جدا شده بودند؟
الان حدود چندین روز از آن ماجرا میگذرد
آن روز تا غروب گربه ها میو نیو کردند
و من کاری از دستم برنیامد
و بازهم نمیدانم چطور گربه سیاه به خانوادهاش ملحق شده و دارند باهم لایه دیوارهایی که دیگر دیوار شیطان نیستند زندگی میکنند....
#ط.انگزبانب