Aydanaf26درکنج داستان نویسی·۱ روز پیشجزیره خوشبختیمَدیو کیسه ی غذایش را داخل قایق کوچکش گذاشت سپس ، روی اسکله ایستاد و از دور با مادر و خواهر کوچکش خداحافظی کرد ...
MSDدرکنج داستان نویسی·۴ روز پیشآخرین مرد روی ماهبه بالا نگاه کردم و جز تاریکی مطلق چیزی ندیدم . فکر میکردم که تاریکی را میشناسم که تاریکی همان چیزی است که وقتی چراغ ها خاموش می شوند و آس…