شاید اینبار بار هزارم هست که میخوام زبانم و تقویت کنم
هربار به ته خط که میرسم تنبلی بر من مستولی میشه و من هربار جا میزنم.
اینبار به خودم قول دادم تمومش کنم ولی خیلی خوابم میاد.
صدای جیغ و گریه دختر همسایه من و از چرت ناز مطالعه ام بیدار میکنه، صدای فریاد برادرش و جیغ دخترک نشان از کتک خوردن دخترک از دستان داداشش رو میده
شایدم زیر لگدش داره له میشه
نمیدونم
راستی چرا داداشا خواهرا رو میزنن؟
توسط چه کسی و چه زمانی این اجازه داده شد؟
چرا بابا ها دست و پای داداشا رو نمیبندن و بزنن؟
دلم برای دخترک بی نوا داشت کباب میشد
که یاد دوستم افتادم
دوست که نه یکی از اقوام دور حساب میشن
حالم ازش بد میشه یادش میوفتم
انقدر بی ادبه، یعنی ببین جواب همه رو باید بده و گرنه پیامک میزنه
بعد شاد و شنگول میگه ببخشید من خیلی رک هستم
یکی نیست بگه تو بی ادبی جانم نه رک
هرچیزی آدابی داره آداب رک بودن هم بیشعوری نیست.
باید طوری حرف بزنی که حداقل دل طرف و نشکونی
چه میدونم خواهر جان
یاد اون افتادم گفتم کاش داداش های بی بخار اون هم ای وری میزدنش تا چند روزی از زخم زبوناش، همه راحت باشیم
یکی مثل دختر همسایمون خانم و باوقار بنده خدا کتک میخوره
یکی هم مثه اون فامیل دورمون که راست راست راه میره
قدر شناس نیستیم دیگه....
دی 1401
