محمد قلی قلیان مقدم·۱ ماه پیشغاز سیاه: بخش سوموارد قطار شد. با اینکه خیلی گرم و پر از سر و صدا بود، اما می شد در آن ماند ولی...
Meysa·۲ ماه پیش{زندگی به هیچ کس رحم نکرد}زندگی به هیچ کس رحم نمی کنه و این داستان دختر اوتاکو ای عه که در حال مبارزه با زندگی و افسردگی شه
محمد قلی قلیان مقدم·۲ ماه پیشغاز سیاه: بخش دومصدای جیغی از پایین پله ها آمد. ترسید و به سرعت به پایین پله ها رفت اما با تصویری ترسناک مواجه شد...
Am.Gh·۷ ماه پیشگمشدهصدای ناقوس لباس شب را به لرزه میانداخت. هر یکی از قبلی بلند تر بود. در کوچه پس کوچه ها قدم میزدم. به مردم نگاه میکردم، مردمی که سر به پا…
فاطمه زهرا جوکار·۱۰ ماه پیش{ زمین شطرنجی {{ زمین شترنجی {سلام بچه ها من او مدم بایک داستان دیگر امید وارم از این داستان خو شتان بیاد اسم این داستان با داستان های دیگر فرق زیادی دارد
ناناکوچولو·۱ سال پیشدخترک هر شب به ماه لبخند میزد...دختر افتاده بود تو یه چاله ی عمیق! اونجا شبیه یه اشغالی بودجایه که ادما وقتی عصبی و ناراحتن افکارشون که مثل سیم تلفن بهم پیچیده رو از توی ص…