#چگونه_مینویسم 1
انسان در رویا، قهرمان خودش است
جسور، شجاع و.... بنظر شما در رویا و خیال آدمها چه مشخصاتے دارند؟
در نوشتن هر شخصے روش خودش را دارد
من نوشتن را اصلا دوست نداشتم خوب خاطرم است دوران دبستان معلمم براے انشایم بمن خندید چرا که پدرم بمن یاد داده بود موقع نوستن دو سانت از صفحه را خالے بگذار و سپس شروع به نوشتن کن.
معلمم براے نادانے خودش من را جلو بقیه سوژه خنده کرد.
کم کم دلسرد شدم، روانخوانیم افتضاح بود، به اندازه اے که از خواندن خودم سردرد میشدم....
کلاس دوم راهنمایب بودم، روزے با تمام ذوق داوطلب شدم و رفتم پاے تخته.
تا جایے که قدم میرسید نوشتم
تمام دانایے و اگاهیم را ریختم روے تخته سبز رنگ کلاس.
آن روز معلم ما نیامده بود نمیدانم چرا، خانم ناظم امده بود سرمان را گرم کند و از طرفے ببیند چند چندیم....
با لبخند منتظر نظر خانم ناظم شدم
ببینم در مواجه با این هم هوش من چه میگوید؟!
گفت متاسفم این خطه که تو دارے انگار قورباغه ها دارند فرار میکنند.
همه بچه ها دوست و آشنا غش کردند از خنده.
ادامه داد حالا من و ببین. شروع کرد به قر دادن گچ پاے تخته. انگار گچ در دستانش میرقصید و صداے پاے گچ دل همه را ریش میکرد.
در اخر مهارت خوشنویسیش را روے صورتم بالا آورد.
من با چهره اے مغموم و ناامید دست از پا دراز تر رفتم سرجایم نشستم.
خانم گفت بچه کجا بودی؟
گفتم خانم ما؟
گفت بله
ان موقع ها مشهد درس میخواندم.
با ژست و غرور گفتم کرمانشاه.
گفت کرمانشاه چے داره؟
گفتم خانم طاق بستان
گفت اون که اره، شیرین و فرهاد و نگفتی. و باز بقیه خندیدند
آن موقع ها نمیدانستم فرهاد داخل کرمانشاه نبوده اطراف کرمانشاه بوده و رفته بیستون و به عشق شیرین نامزد خسرو، کوه بیستون رو با تیشه کنده...
امان از نااگاهے و نادانی....
(ادامه دارد...)