ویرگول
ورودثبت نام
آبی=)
آبی=)
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

دَرونِ مَن!

نمی‌دانم چرا اغلب خیال می‌کنند من انسان پرتحملی‌ام؟ هستم، اما نه آنقدری که ديگران فکر می‌کنند. باصلابت به نظر می‌رسم اما درونم را کسی نمی‌شناسد. لابد این‌طور دیده می‌شوم. شاید خودم را بد معرفی کرده‌ام. انگار بیلبورد متحرکی هستم که اطلاعاتی ناقص و نامیزان را از دنیای درونم به بیرون مخابره می‌کند. بارها تاب و توانم را سنجیده‌ام. خرابم! ناپایدار و شکننده‌ام. اما آخرِ هر ماجرا وقیحانه زنده‌ام و دوام آورده‌ام. بی‌آن‌که بفهمم چطور. دوستانم تحسین می‌کنند. نمی‌دانم از چه می‌گویند. گاهی لذت می‌برم. پنهان نمی‌کنم که این نظرات مطلوب است. بخاطر تحملم، گاهی از هر جانبی ستایش‌ هم می‌شوم، دستشان درد نکند، اما آن‌ها خبر ندارند که درونم آشوب است، می‌خواهم گریه کنم و پشت دامن کسی قایم شوم. آدم‌ها نمی‌دانند که تا کجاها بی‌خبرند.
حس می‌کنم‌ کسی مرا نمی‌شناسد. این نکته منشأ ناراحتی‌هایم بود. اما سن‌و‌سالم که بالاتر آمد، درک کردم که زندگی همین است. هیچکس، دیگری را نمی‌فهمد. مگر ما چقدر درون خود را برای مردم آشکار کرده‌‌ایم؟ مگر دیگران چقدر وقت و حوصله دارند. هر چه بزرگ‌تر می‌شوم بیشتر درک می‌کنم که موجود مهمی نیستم و انسان کلا مهم نیست. بگذریم..

- معین دهاز

چرا که زیبا بود.. بماند به یادگار🌱

دوشنبه،هجدهمین‌ روز از دی‌ماه‌هزاروچهارصدودو!


انسانمعین دهازمتندرون
عاشق کتاب و سفر کردن، در جستوجوی زیستن و در این میانه ها سرشار ازشوق نوشتن! baran.a
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید