در حال حاضر فقط باید بنویسم. فکر کردم که چه؟ و بعد دیدم فقط میدانم که باید بنویسم مثل تمام متن هایی که نوشتم و نوشتم و نوشتم و هیچ.
تا اینجا پس فقط میدانم که باید بنویسم.
دارم لفت میدهم کش میدهم تفت میدهم که بفهمم باید چه بنویسم.
اصلا چرا باید بنویسم؟ باور کنید خانمی/آقایی که شما باشید، نمیدانم.
این هم شده سرگرمی وقت و بی وقت زمان هایی که میخواهم مفید تر از مواقع دیگر باشم. هی یک صفحه سفید را باز میکنم و مینویسم و مینویسم و در همه آن ها نشانی از این جمله میخواهم بنویسم هست.
گاها نمیخواهم بنویسم نوشتن میخواهد بنویسم و گاها میخواهم و نوشتن نمیخواهد
بلاهت...