ونگوگ نقاشِ پستامپرسیونیست، نقاش محبوبم است. در نقاشیهای ونگوگ، حتا بیجانها هم، جاندار میشوند. به گپزدن شروع میکنند. زمانمند و مکانمند میشوند. مخته سر میدهند. قهقهه میکنند. ونگوگ را میشود، نقاشِ رخداد نیز گفت. نقاشیهایش به رخداد مبدل میشوند. مثل همین کفشِ بیجان - که ونگوگ جاندارش - کردهاست. کفشهای ونگوگ، ابزاری برای راهرفتن و رفع نیاز نیستند، بلکه بخشِ از وجود مان هستند. این کفشها، نشاندهندهی رنجهایمان هستند. ونگوگ در واقع، کفشهایمان را نقاشی نکردهاست، بلکه رنجهایمان را نقاشی کردهاست. چین و چروکِ چهره و کفشهایمانْ دو روی یک سکهی وجودمان هستند. کفشهای چین و چروکدار، بهترین کتابچهی خاطرات زندگیمان هستند؛ فراموشکردن این کفشها، فراموشکردن بخشی از زندگی است.