ویرگول
ورودثبت نام
Bloomon_design
Bloomon_design✨ Bloomon Design هدیه ماندگار با معنا | الهام‌گرفته از اسطوره‌های ایرانی 🕯 bloomon.ir | instagram.com/bloomon_design
Bloomon_design
Bloomon_design
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

«انسان و زمان؛ از اسطوره تا معنا جایی که فلسفه، آیین و آگاهی به هم می‌رسند.»

انسان و زمان؛ از اسطوره تا فیزیک، از آگاهی تا معنا

زمان همیشه بوده، اما ما همیشه خواسته‌ایم آن را بفهمیم و برایش معنا بسازیم.

از افسانه‌های نخستین تا نظریه‌های کوانتومی امروز، انسان در تلاش بوده تا از این جریان بی‌پایان، چیزی بسازد که قابل فهم و معنا باشد.

شاید یکی از ریشه‌های این میلِ عمیق، همان «مرگ‌آگاهی» باشد — دانستنِ این‌که روزی نخواهیم بود، و در جست‌وجوی راهی برای ماندن در معنا.

۱. وقتی انسان برای نخستین بار گذر سایه را دید

خیلی پیش از آن‌که ساعت یا تقویمی باشد، انسان نخستین با چشمانش جهان را درک می‌کرد.

سایه‌ای که دراز می‌شد، آفتابی که عقب می‌نشست، پرنده‌هایی که بازمی‌گشتنند،

او هنوز واژه‌ای برای «زمان» نداشت،

اما در تغییرِ نور و حرکتِ جهان، حسش می‌کرد.

سایه‌ای که بر دیدش سیاهی می‌پوشاند و آفتابی که آن سیاهی را می‌زدود.

انسان از دل همین تضادها زاده شد،

اما همیشه از آن‌ها گریزان ماند.

در نظریه‌ی ادراک تقابلی (Gregory, 1966) آمده است:

ذهن، تفاوت را درک می‌کند نه ثبات را.

یعنی ما زمان را از دل تضاد می‌فهمیم: سکون و حرکت، روشنایی و تاریکی، بودن و نبودن.

۲. اسطوره؛ جایی که معنا به بودن رسید

در اساطیر ایران، با آفریده‌شدن اشه ،راستی و سامانِ هستی، زمان آغاز می‌شود.

انگار هرجا معنا به بودن می‌رسد، زمان متولد می‌شود.

میرچا الیاده در اسطوره بازگشت جاودان می‌گوید:

«آیین‌ها برای بازگشت به لحظه‌ی آغاز آفریده شدند،

لحظه‌ای که جهان برای نخستین بار مقدس شد.»

در فرهنگ ایرانی، این معنا در آیین‌ها زنده مانده است:

در نوروز، ما جهان را دوباره آغاز می‌کنیم؛

در یلدا، تاریکی را نگه می‌داریم تا روشنایی زاده شود؛

در چهارشنبه‌سوری، آتش را شعله‌ور می‌کنیم تا کهنگی بسوزد.

هیچ‌کدام از این‌ها فقط «جشن» نیستند

بلکه تمرین‌هایی‌اند برای معنا دادن به گذرِ خامِ زمان.

۳. زمان در فیزیک؛ از نیوتن تا انیشتین

در فیزیک کلاسیک، زمان مطلق و یکنواخت بود (نیوتن، ۱۶۸۷):

«زمان به‌صورت یکنواخت و مستقل از هرچیز دیگر می‌گذرد.»

اما اینشتین نشان داد که زمان نه مطلق است و نه یکسان.

او گفت:

«هرچه جسم سریع‌تر حرکت کند یا در میدان گرانشی قوی‌تری باشد، زمان برایش کندتر می‌گذرد.»

(نظریه نسبیت خاص و عام، ۱۹۰۵–۱۹۱۵)

یعنی زمان می‌تواند کش بیاید.

در میدان گرانشِ زیاد،مثل کنار سیاه‌چاله، ثانیه‌ها به ساعت تبدیل می‌شوند.

در میدان ضعیف‌تر،مثلاً در فضا یا مریخ ،زمان اندکی سریع‌تر می‌گذرد.

فیزیک‌دان مدرن کارلو روولی در The Order of Time می‌نویسد:

«زمان ممکن است توهمی از آگاهی ما باشد؛

آن‌چه واقعاً وجود دارد، روابط میان رویدادهاست، نه جریان مطلقی به نام زمان.»

۴. زمان در شعر و فلسفه؛ از خیام تا هایدگر

خیام، زمان را دردِ ماندگاری می‌دانست؛

می‌دانست هیچ‌چیز نمی‌ماند، پس لحظه را مقدس کرد:

برخیز و مخور غم جهان گذران، خوش باش و دمی به شادمانی گذران.

اما مولانا، در زمان نه زوال، بلکه حرکتِ روح را می‌دید:

هر نفَس نو می‌شود دنیا و ما، بی‌خبر از نو شدن اندر بقا.

در فلسفه‌ی مدرن، مارتین هایدگر نوشت:

«بودنِ انسان، بودنی در زمان است.»

(Being and Time, 1927)

یعنی انسان فقط در نسبت با زمان معنا پیدا می‌کند.

بدون زمان، «من» وجود ندارد.

در روان‌شناسی زمان (Zimbardo & Boyd, 2008) هم آمده است:

کسی که در گذشته می‌ماند، غمگین است؛

کسی که در آینده زندگی می‌کند، مضطرب است؛

و فقط کسی که در اکنون حضور دارد، آرام است.

۵. گرانش و زمان؛ وقتی فضا خم می‌شود

در نظریه‌ی نسبیت عام، گرانش در واقع نیرو نیست

بلکه خمیدگی فضا و زمان توسط جرم است.

هر جسم، حتی بدن انسان، فرورفتگی کوچکی در بافت فضا–زمان ایجاد می‌کند.

یعنی ما هرکدام در مقیاس خود،

کمی بر زمان و فضا اثر می‌گذاریم.

در میدان گرانشی قوی‌تر، زمان کندتر می‌گذرد؛

در میدان ضعیف‌تر، تندتر.

در نتیجه، «زمان» دیگر مطلق نیست

بلکه رابطه‌ای‌ست بین ما و جهان.

۶. انسان و زمان؛ کشش متقابل

اگر فیزیک بگوید زمان از جرم تأثیر می‌گیرد،

فلسفه می‌گوید انسان از زمان.

ما نمی‌توانیم از زمان جدا شویم،

چون خودمان در تار و پود آن بافته شده‌ایم.

در هر لحظه، انسان هم در زمان فرو می‌رود، هم آن را می‌سازد.

از نگاه شاعرانه، شاید ما هم چون سیارات،

در مدارِ زمان می‌چرخیم

بی‌آنکه راهی برای خروج داشته باشیم.

🌗 پایان: معنا یعنی ایستادن در برابر گذر

از اسطوره تا فیزیک، از نیایش تا نسبیت،

انسان همیشه یک پرسش داشته است:

چگونه از گذرِ خامِ زمان، معنا بسازد؟

او پاسخ را در آیین یافت

در نور، در شمع، در دعا، در تکرار.

آیین یعنی قاب کردن لحظه در برابر بی‌پایانی.

شاید راز ماندگاری در همین باشد:

ما نمی‌خواهیم زمان را متوقف کنیم،

می‌خواهیم آن را قابل فهم و معنادار کنیم.

و تا وقتی در پی معنا هستیم،

زمان ،هرقدر هم بگذرد، هنوز در ما زنده است.

📚 منابع

  1. Mircea Eliade, The Myth of the Eternal Return, Princeton UP, 1954.

  2. Isaac Newton, Philosophiæ Naturalis Principia Mathematica, 1687.

  3. Albert Einstein, Relativity: The Special and General Theory, 1916.

  4. Carlo Rovelli, The Order of Time, Riverhead Books, 2018.

  5. Henri Bergson, Time and Free Will, George Allen & Unwin, 1910.

  6. Martin Heidegger, Being and Time, Harper & Row, 1962.

  7. R.L. Gregory, Eye and Brain: The Psychology of Seeing, Weidenfeld & Nicolson, 1966.

  8. Philip Zimbardo & John Boyd, The Time Paradox, Free Press, 2008.

  9. عمر خیام، رباعیات، تصحیح فروغی و غنی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۱.

  10. مولانا جلال‌الدین، مثنوی معنوی، تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر.

  11. ابراهیم پورداود، ترجمه یسنا، جلد دوم، دانشگاه تهران، ۱۳۳۳.

معنازمانفلسفهاسطورهفرهنگ ایرانی
۵۲
۹
Bloomon_design
Bloomon_design
✨ Bloomon Design هدیه ماندگار با معنا | الهام‌گرفته از اسطوره‌های ایرانی 🕯 bloomon.ir | instagram.com/bloomon_design
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید