یک عدد کاکتوس
یک عدد کاکتوس
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

کاکتوسی در آستانه ی شاعر شدن


حالا از بقیه کاکتوسا پرس و جو نکردم نمیدونم طبع نویسندگی دارن یا نه... ولی من یکی، نیست از نوع نادر این گونه هستم،کم و‌بیش طبع نویسندگی داشتم...دل که سپردم و عاشق شدم...طبع نویسندگیم لطافت گونه شد و بعدشم شعر...

عجیب غریب این مصرع ها و بیت ها تو ذهنم‌ رژه میرن...خیلی ناگهانی مثلا وسط بیابون با خیاااااال آسوده و فکر دلبرت،آفتاب گرفتی...یهو یه بیت شعر به‌ ذهنت میاد،کوووو کاغذ و قلم وسط این برهوت که بنویسیش یادت نره... آخه حافظه کاکتوس نهایتا ۵ ثانیه دووم بیاره...شعره‌ رو ننویسم میپره...

اینطوریه که کمتر ‌ پیش میاد شعرام ثبت بشن و به نتیجه برسن?? میدونم خیلی زحمت میکشم...

یه دو بیتی شو که موفق شدم بنویسم

داشته باشین حالا:


ما کجا و‌ او کجا،ماهِ رُخِ گردو کجا

قیمتش دامن کشان،گشته ست راهیِ سماء

دیگر آن ارزنده را این نام ، ناشایسته است

بایدش خوانیم ، اعلیٰ حضرتا ، گردو طلا


حالا کی توفیق بشه بتونم اشعارمو بنویسم...شاید بالاخره منم یه نیمچه شاعری شدم...


پاورقی: زمونه همیشه رو شاعرا اثر داشته منم مستثنی نیستم...درباره گردو شعر گفتم و گرونی ولی دلبر کسی دیگه ستا...دقت کنید?


شاعرعشقطنز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید