ویرگول
ورودثبت نام
چاپ کتاب شعر،داستان،رمان
چاپ کتاب شعر،داستان،رمانچاپ کتاب شعر، دلنوشته،رمان،داستان،تبدیل جزوات به کتاب،تبدیل پایان نامه به کتاب در نشر حوزه مشق09393353009,09191570936
چاپ کتاب شعر،داستان،رمان
چاپ کتاب شعر،داستان،رمان
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

دستانی که خاک را جارو می‌زنند، اما دلِ جهان را تمیز می‌کنند…

انتشارات حوزه مشق
انتشارات حوزه مشق

نویسنده: دکتر فردین احمدی مدیر مسئول انتشارات بین المللی حوزه مشق

گاهی انسانیت در قاب‌های باشکوه و پرزرق‌وبرق دیده نمی‌شود…

گاهی در سکوت یک کوچه‌ی خاکی، در خمِ عصای پیرزنی است که هنوز ایمان دارد «نظافت نشانه ایمان است»، اما نه برای خودش… برای همسایه‌ها.

اینجا، در روستای گرینه‌ی نیشابور، مادربزرگی ۹۰ ساله زندگی می‌کند؛ زنی که اگرچه قامتش خمیده است، اما روحش ایستاده‌تر از هر جوانی است.

او هر روز، آرام و صبور، با جارو به‌دست، از خانه بیرون می‌آید. در حالی‌که زانوهایش دیگر توان سال‌های جوانی را ندارد، اما دلش هنوز گرم خدمت است.

خانه‌ی خودش را که تمیز می‌کند هیچ، جلوی درِ خانه‌ی همسایه‌ها را هم جارو می‌زند.

نه برای دیده شدن، نه برای تشویق… فقط برای دلِ خودش، برای آرامشِ درونی‌اش، برای رضای خدا.

شاید فکر کنیم این کار ساده است، اما در این سادگی، فلسفه‌ای عمیق نهفته است.

در دنیایی که خیلی‌ها حتی حوصله سلام دادن به همسایه را ندارند، او هنوز جارو را برمی‌دارد و کوچه را تمیز می‌کند.

او باور دارد تمیزیِ کوچه یعنی دلِ پاک.

او یادمان می‌دهد که می‌شود پیر بود، اما هنوز جوانِ دل ماند.

می‌شود خسته بود، اما هنوز عاشقِ زندگی بود.

می‌شود درد داشت، اما هنوز عشق را جاروب کرد و لبخند را پخش زمین نمود.

هر حرکت آرامِ دست‌هایش، شعری است از معرفت.

هر صدای جارو روی خاک، زمزمه‌ای است از ایمان.

و هر ذره خاکی که از جلوی در همسایه‌اش کنار می‌زند، دعایی است خاموش برای برکت و سلامتی دیگران.

شاید کسی از کنارش بگذرد و بی‌اعتنا نگاه کند،

اما خدا می‌بیند، و فرشته‌ها لبخند می‌زنند.

پیرزن‌های روستا می‌گویند: «مادربزرگ همیشه می‌گوید اگر جلوی در خانه‌ات تمیز باشد، خدا بیشتر به خانه‌ات سر می‌زند.»

و چه با‌معنی است این جمله…

در روزگاری که همه دنبال خانه‌های بزرگ‌تر و ماشین‌های گران‌ترند، او هنوز در پیِ دلِ پاک‌تر است.

دنیایش کوچک است، اما پر از عشق.

لباسش ساده است، اما پر از برکت.

دست‌هایش پینه بسته است، اما بوی گل می‌دهد.

و چشم‌هایش… هنوز برق زندگی دارند.

وقتی به او نگاه می‌کنی، می‌فهمی که خوشبختی یعنی همین:

یعنی کاری کوچک اما از ته دل،

یعنی خدمتی بی‌ادعا،

یعنی لبخندی بی‌دلیل،

یعنی زنی که با دلش زندگی می‌کند، نه با حساب و کتابش.

اینجا، در این کوچه‌ی خاکی، مادربزرگ ۹۰ ساله با جاروئی ساده، به همه ما درسی بزرگ می‌دهد:

زندگی فقط نفس کشیدن نیست،

زندگی یعنی اثری بگذاری حتی به اندازه تمیز کردن خاک جلوی در همسایه‌ات.

یعنی وقتی نبودی، جای پایت در دل‌ها بماند، نه روی زمین.

اگر هنوز آدم‌هایی مثل او هستند، یعنی دنیا هنوز امید دارد.

هنوز معرفت زنده است.

هنوز انسانیت نمرده.

و شاید راز آرامش واقعی همین باشد:

کمک کردن، حتی وقتی خودت خسته‌ای…

عشق ورزیدن، حتی وقتی کسی قدردانت نیست…

و لبخند زدن، حتی وقتی اشک در چشمانت حلقه زده است.

مادربزرگ روستای گرینه، فقط یک زن سالخورده نیست؛ او نماینده نسلی است که با سختی‌ها بزرگ شد اما از سختی، سنگ‌دل نشد.

نسلی که یاد گرفت حتی اگر فقیر باشی، می‌توانی غنیِ دل باشی.

او با جارو، خاک را کنار می‌زند، و ما را شرمنده دل بزرگش می‌کند.

دست‌هایش لرزان است، اما ایمانش استوار.

کمرش خم شده، اما روحش ایستاده است.

و این یعنی جاودانگی.

کاش وقتی این ویدیو را می‌بینی، فقط لبخند نزنی…

کاش چیزی در دلت بلرزد، دلت بخواهد به کسی محبت کنی، کمکی کنی، حتی کوچک.

زیرا دنیا با همین کارهای کوچک زیباتر می‌شود.

با یک جارو، با یک لبخند، با یک نیت پاک.

برای مادربزرگ دعا کنیم…

برای دلش، که مثل زمین، پاک و زنده است.

برای دستانش، که هنوز بوی نان تازه و عشق می‌دهد.

و برای خودمان، که یادمان نرود:

پیری زیباست، اگر با معرفت باشد.

زندگی زیباست، اگر برای دیگران باشد.

اگر تو هم احساس کردی دلت نرم شد،

اگر هنوز باور داری انسانیت زنده است،

در کامنت بنویس: خدایا به ما دل این مادربزرگ را بده… ❤️

دلزمین پاکعشق ورزیدنفردین احمدیانتشارات حوزه مشق
۲
۰
چاپ کتاب شعر،داستان،رمان
چاپ کتاب شعر،داستان،رمان
چاپ کتاب شعر، دلنوشته،رمان،داستان،تبدیل جزوات به کتاب،تبدیل پایان نامه به کتاب در نشر حوزه مشق09393353009,09191570936
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید