پرده اول، من:
راستش من اصلا آدم سیاسی نیستم. من یک آدم معمولی هستم که چیزی جز اینکه دستم به دهانم برسد و فشار اقتصادی پوستم را نکند، نمیخواهم.اصولگرا و اصلاحطلب از نگاه من چندان فرقی با هم ندارند. مهم این است که هر دویشان آخر کار هیچ کاری نمیکنند و هی تقصیر را گردن هم میاندازند. من هم مثل خیلی از شما هر سال به خودم قول میدنم دیگر به هیچ احد الناسی رای ندهم، اما درست دم انتخابات چنان شور و حالی مرا میگیرد که نه تنها خودم، بلکه بقیه را هم میبرم رای بدهند. هرچه نباشد آینده به رای ما وابسته است و باید کاری کرد!
پرده دوم، اصولگرا:
قبلا هم گفتم، زیاد اصولگرا و اصلاحطلب را نمیشناسم، اما به گمان من عامی اصولگراها افرادی هستند که معتقدند باید همان شیوه سنتی را ادامه داد. آنها ظاهری متوسط دارند و گاهی نظراتشان اعصاب آدم را خرد میکند. همین میشود که ترجیح میدهی به سراغ اصلاحطلبها بروی که روشنفکرتر به نظر میرسند و شعارهای قشنگ میدهند.
پرده سوم، اصلاحطلب:
رک بگویم، این اصلاحطلبهای خوش آب و رنگ پوست از سر ما کندهاند! هر چهار سال ما را راضی میکنند که اصلاحات تدریجی است و نقشه گنج فقط در دستان ماست. بعد هم که کار از کار گذشت، میبینی نقشه گنجی در کار نبود و قرار نیست چیزی تغییر کند. آخرش هم به جایی میرسی که قربان صدقه اصولگراها میروی و باز به خودت قول میدهی دیگر رای ندهی.
اصلاحطلبها که خرشان از پل گذشته، نشستهاند بالای سفره، کباب غاز و بره بریان را جلویشان گذاشتهاند و هی میخورند، هی میخورند، هی میخورند و تمام!