بی حسی ها به زیباییِ غم یا شادی موصوف نمیپذیرند. زیر بار استعاره و تکرار دلنشین واژه ها نمیروند.
بی حسی به دور از ذات انسان است و ذات ما نیازمند زیور بستن به حقایق است تا باور و هضم آن ها را ساده تر بکند.
غم را طول و تفصیل میدهیم تا در بین کلمه ها و جمله ها، شاید و شاید دلیلی برای منحوس بودن زمین و زمینیان پیدا کنیم.
شادی را زیر خروار خروار قهقهه و فریاد شوق دفن میکنیم تا از پایان سرخوشیِ نادر در زندگی هایمان فرار کنیم.
بی حسی نوشتنی نیست، گفتنی نیست.
دیدنی است.
توی صورت خاموش کسی پنهان است که زیر چشم هایش حلقه سیاه افتاده.