حالا می خواهیم استراتژی محتوامون رو بنویسیم ، برای این که استراتژی محتوا رو بنویسیم باید 3 تا مولفه اهداف ، چشم انداز و ماموریت رو مشخص کنیم.
وقتی می خواهیم برنامه استراتژی خودمون رو بنویسیم باید بدونیم توی چه بازاری داریم رقایت می کنیم ، یکی از ابزاری که برای شناخت بازارمون به کار میاد ، پنج نیروی رقابتی پورتره هستش، توی این مدل 5 تا مولفه که می تونه تهدیدها و فرصت های تولید محتوای شما رو مشخص کنه.
اولین مولفه رقابت میان رقبای موجوده، چند رقیب در بازار دارید؟ رفتارهای تولید محتوای رقباتون چه طوریه؟ هر کدوم چند درصد از مخاطب ها رو با محتواشون جذب کردند؟ ابزارهای فروششون چیه و چه محتواهایی مناسب اون ابزارها درست می کنند؟ مزیت های محتواشون چیه؟
دومی ، تهدید تازه واردها به بازاره، به غیر رقبای موجود رقبای جدیدی وارد بازار می شوند ، چه قدر طول می کشه وارد بازار بشن؟ چه قدر طول می کشه یه استراتژ محتوایی بنویسند؟ چه ایده جدید محتوایی یا ساختار بهتر محتوایی دارند که می تونه مزیت باشه؟ در واقع منظور درک تهدیدهای جدیده
سومی هم محتوای جایگزینه، این که چه محتوای جدیدی می تونه جای محتوای الان شما رو بگیره؟ درک این که مشتری ها چه محتوایی رو می خواند
چهارم قدرت مشتریه، این که مشتری نسبت به شما چه قدر قدرت داره؟ مثلا اینستاگرام به خاطر تعداد بالای محتوا و بزرگی پلتفرمش قدرت زیادی نسبت به مشتری هاش داره در نقطه مقابل یه پیج اموزشی در حوزه گرافیک به خاطر تنوع پیج ها و سایت ها قدرت کمی نسبت به خریدار داره
قسمت پنجم هم ظرفیت های تولید محتواست ، برای تولید محتوا برون سپاری می کنید یل خودتون انجام می دهید ، توانایی هزینه برون سپاری رو دارید ؟ کیفیت محتوایی که خودتون درست می کنید چه قدر بالاست؟ محتوایی که می توانید درست کنید چه قدر با پلتفرم هایی که باهاش کار می کنید متناسبه
وقتی مولفه ها رو بنویسید می تونید تهدید ها و فرصت های تولید محتواتون رو پیدا کنید.
یه ابزار دیگه برای پیدا کردن تهدیدها و فرصت ها تولید محتواتون از swot استفاده کنید swot مخفف قدرت و ضعف و فرصت و تهدیده، قدرت و ضعف از کسب وکار شماست و فرصت و تهدید عوامل بیرونیه
برای نوشتن جدول swot برای توی به جدول نقاط قوت رو توی یک ستون ، نقاط ضعف رو توی یک ستون دیگه و فرصت و تهدید هم توی یک ستون می نویسیم ، حالا توی هر چهار اون هایی که احتمالش پایینه رو حذف می کنیم ، مثلا اگه یه پیج اینستاگرام داریم ، هک پیچ رو حذف می کنیم چون اگه موارد امنیتی رو رعایت کنیم بعیده پیج هک بشه ، خوب تا الان یه تعداد رو حذف کردیم حالا توی اون های که باقی مونده اولویت بندی می کنیم الان یه دیدی از فرصت و تهدید و نقاط قوت و ضعفتون پیدا کردید
مثلا اگه برای نقاط قومون توی تولید محتوا بنویسیم ، بلدیم پستر طراحی کنیم ، کمی موشن گرافیک و تدوین بلدیم و سرعت تایپمون بالاست، ، خوب توی نقاط قوت می شه گزینه سرعت تایپ رو حذف کرد و چون داریم محتوای ویدئویی توی اینستاگرام درست می کنیم توانمندی توی موشن گرافیک و تدوین می شه نقطه قوت اول و طراحی پوستر می شه نقطه قوت دوم رو طراحی پوستر می گذاریم
خوب توی این مرحله می خواهیم چند تا مفاهیم رو مشخص کنیمT مورد اول میشن هستش
منظور از میشن یا ماموریت ، کسب وکار می خواهد به چه هدفی برسه؟ و چه ساختار یا برنامه ای رو برای رسیدن به اون هدف داره؟ این کجای دنیا هستیم؟ مشتری کیه و قراره چی کار بکنیم براش؟ مامورت تعریف کننده ماست
تعریف بعدیمون ویژن یا چشم اندازه ، منظور از چشم انداز اینه که اگه کسب وکار به اون اهداف رسید توی اون برهه زمانی که معمولا بین 3 تا 5 ساله کسب وکارمون چه شکلی خواهد بود، در واقع می خواهیم به چی برسیم؟واسه این زیر سه سال استفاده نمی کنیم زیادی عملیاتی می شه و بیشتر از 5 سال هم اینقدر متغیرهای نامعلومی توش وجود داره که چشم اندازش غیرواقعیه
توی این قسمت می خواهیم ماموریت و چشم اندازهایی کوتاه ، ساده و قابل فهم برای تولید محتوامون بنویسیم
برای این که بتونیم ماموریت خودمون رو بنویسیم ، دو نکته رو باید رعایت کنیم اولی این که خلاصه و قابل فهم باشه دوم این که بفهمند توی چه حوزه ای فعالیت می کنید و توی چه حوزه هایی رقابت می کنید
توی نوشتن ماموریت اول چرا کسب و کار ما وجود داره؟ باید بگوییم چی کار می کنیم؟ بعد برای کی این خدمات یا محصولات رو داریم؟ و خدمات ما چه سودی برای مشتری داره؟ در واقع یه خلاصه ای از ما و این که می خواهیم چی کار بکنیم
ماموریت داره یک سری موارد اساسی کسب وکارمون رو برای ما و مشتری واضح می کنه ، خوب حالاچرا مهمه ماموریت رو بدونیم هم برای خودمون و هم برای مشتری ها
برای خودمون مهمه چون تمام اجزا تیم بدونند داریم چی کار می کنیم و برای مشتریامون مهمه تا کسب وکارمون رو بشناسند
اول در مورد چرایی کسب وکار صحبت کنیم ، اینه چرا کسب وکار ما وجود داره؟ دلیل شکل گیری کسب وکارما فراتر پول رو منظوره ، در واقع از جنس یه باوره مثل باوری که استیوجابز داشت که نباید وضع موجود باور داشت باید به چالشش کشید و متفاوت فکر کرد، اگه یه بدونیم چرایی کسب وکار رو همه کارمندها بدونند
این چرا رو توی تمام سازمان قسمت های سازمان به کار می بره
مثلا اپل واسه متفاوت فکر کردنه ، خوب حالا اگه قراره محصول داشته باشم باید این رو توی محصول رعایت کنیم و همچینین توی تمام ابزارهای فروشمون هم باید این پیام بیاد اگه قراره اینستاگرام داشته باشیم توی اینستاگرام هم متفاوت فکر کردنه
مثلا استیوجابز وقتی که متفاوت فکر کردن رو توی اپل اورد ، این تفکر رو توی تمام ساختار اپل جا انداخت ، همه کارکنانش این باور رو توشون به وجود اورد که که باید متفاوت فکر کرد، خوب حالا اگه توی تمام بخش ها این باور متفاوت فکر کردن به وجود اومد یکی از این بخشی ها هم بخش مارکتینگه ، پس این که چه ابزار فروشی رو انتخاب کنه یا چه پیامی رو منتقل کنه همه تحت تاثیر باور متفاوت فکر می شه
قبلا توی تبلیغات دییجتال شرکت های تکنولوژی توی امریکا می امدند و مشخصات محصولاتشون و فیچرهاشون رو نشون می دادند و شرکت اپل اومد تبلیغات متفاوتی رو به وجود اورد که تبلیغات شرکت های دیجیتال رو متحول کرد توی این تبلیغ ایده اش این بود که شما حین این که داری چیپس و پفک می فروشید باید بتونید کامپیوتر هم بفروشید برای مشتری مشخصات اونقدر مهم نیست تا این که چه فایده ای براش داره؟ چه استفاده ای براش داره؟ تا اون روز همه یه مدل خاصی تبلیغات می ساختند اما اپل بر مبنای همون متفاوت فکر کردنه مسئولین مارکتینگ اپل اومدند و یه مدل جدیدی از تبلیغات رو ساختند
برگردیم به اصل بحثمون توی چرایی ماموریتمون ، یکی از مهم ترین پیام هایی که به مخاطبمون می دیم اون چرایی ما هستش که برای اپل متفاوت فکر کردنه رو نشون می دیم ، توی تبلیغ دیدید اصلا حرفی از مشخصات محصولش نزد و کل تبلیغ یه پیام بود و این که اپل دنبال چیه، و چرایی اپل چی هستش
قسمت دوم ماموریت این بود که برای کی داریم این خدمات و محصولات رو ارائه می کنیم که این از مارکتینگمون خروجی گرفته می شه هم خودمون بدونیم مشتری هامون کی هستند و هم مشتریامون بدونند کی مخاطبمونه ، مرحله به مرحله ای که توی سفر مشتری می ریم باید بدونیم مشتری ما چه فکر می کنه؟ چه دغدغه ای داره؟ از چی خوشش میاد و بتونیم رفتارها ومشخصات مشتریمون رو بشناسیم و باید به مشتریمون رو مشخص کنیم که محصول ما برای کدوم گروهه ، اگه محصولمون واسه خانموم های خانه داره اون وقت شخصیتی که توی تبیغمون داریم هم خانوم خانه داره
سوم باید مشخص کنیم توی چه حوزه ای کار می کنیم و چی دقیقا چی کار می کنم ؟ این چی کار کردنمون رو باید واضح انجام بدیم ، مثلا اگه یه شرکت مارکتینگ هستیم باید واضح بگیم من دقیقا برای شما چی کار می کنم یا مشتری من تصمیم بگیره به دردش می خوریم یا نه
توی قسمت اخر هم سودی که به مشتری می رسونیم رو باید مشخص کنیم ، با خرید از محصول و خدملا ما چی گیرش میاد
یه مثال از ماموریتشرکت اوبر
Uber is evolving the way the world moves. By seamlessly connecting riders to drivers through our apps, we make cities more accessible, opening up more possibilities for riders and more business for drivers.
وقتی چشم اندازمون مشخص داریم می دونیم می خواهیم به چی برسیم و پس تمام تصمیمیات براساس اون چشم اندازه اتفاق می افته حالا یه مسئله ای ما می خواهیم چشم اندازمون رو توی پیاممون استفاده کنیم
این که چه چشم اندازی رو داریم باعث ایجاد انگیزه هم برای خود مجموعه کسب وکاره که می خواهیم به چی برسیم و هم اگه مشتریاتو طرفدارتونند به شما کمک می کنند تا به اون چشم انداز برسید، توی چشم اندازتون باید بتونه تیم مارکتینگتون رو بهشون انگیزه بده که به جلو حرکت کنند این چشم اندازه نباید خیلی غیرقابل دسترس هم باشه
یه مثال چشم انداز شکرت اوبر
Transportation as reliable as running water, everywhere for everyone