خصوصیت استفاده از داستان توی محتوا اینه که داستان باعث می شه یه احساس ارتباط با مشتری می شه
اگه می خواهید توی محتواتون از داستان استفاده کنید ، این داستان ها باید چند تا خصوصیت شاخت رو داشته باشند
اولین موردی که توی استفاده از داستان توی محتواتون باید توجه کنید اینه که خواننده بتونه با داستانتون ارتباط برقرار کنه برای همین باید توی داستان المان های آشنا باشه، منظور چیه؟ قبلا گفتیم مغز ما با چیزهایی که آشناتره راحت تره ، چیزهای آشنا رو راحت تر درک می کنه این در مورد داستان هم صدق می کنه ما با داستان هایی راحتیم که یه المان هایش رو می دونیم ، مثلا اگه می خواهیم توی داستانمون مثلا یه وعده غذایی رو وصف کنیم ، اگه غذایی که ایرانیه یا تو ایران معموله استفاده کنیم خواننده راحت تر می تونه داستان رو درک بکنه چون وقتی شروع به توصیف می کنیم خود به خود یه تصویری آشنا از اون سفره تو دهنش میاد، این در مورد روند داستان هم صادقه مثلا اگه توی روند داستانتون در مورد سوار شدن توی تاکسی صحبت می کنید ، کم و بیش خواننده های شما یه تصوری نزدیک به هم از سوار شدن از تاکسی توی ایران دارند پس روند داستانتون رون تر می شه و اگه بخواهیم یه چیز جدید رو به خواننده معرفی کنیم باید جوری اون رو توی محتوا بیاریم که کنجکاوی خواننده رو تحریک کنه ، یکی از المان های آشنا توی داستان ها کاراکترهای داستانه ، شما اگه کاراکتری رو که کم و بیش مخاطبتون می شناسه الگو بگذارید و از روی شخصیت اون کاراکتر محتواتون رو بنویسید ناخوداگاه خواننده شما به اون جذب می شه ، اگه می خواهید این ارتباطه قوی تر باشه کمی از پرسونای مخاطبتون رو توی اون کاراکترها استفاده کنید اونجوی مخاطب با کاراکترهاتون هم زاد پنداری می کنه
اگه می خواهید چند تا محتوای رو به صورت پشت سرهم بنویسید ، چند روش وجود داره یکی این که ساختار محتوای قبلی و المان های اصلی اون رو تکرار کنید و توی همون قابل محتواتون رو ادامه بدید یه مدل دیگه هم وجود داره که ادامه اون محتوای جدیدی رو بنویسید ، ما از محتوای تکراری خسته می شیم پس اگه می خواهیم محتوای دنباله داری رو بنویسیم هم یه تعدلی بین المان های محتوای قبلی و محتوای جدیدمون به وجود بیاریم نه اینجوری باشه که محتوا تکراری باشه نه این جوری که محتوای جدیدی باشه و اصلا مخاطب باهاش آشنایی نداشته باشه
این که چه جوری یه خواننده رو تا اخر محتوا بکشونیم ، وقتی بتونید کنجکاوی رو توی مخاطبتون تحریک کنید کنارش احساسات و یه تقابل توی محتواتون درست بکنید مخاطب رو توی محتوا می کشونه ، این تنش و تقابل در واقع یه فاصله ایه بین اون چیزی که الان تو محتوا اوردیم تا اون چیزی که می خواهیم باشه و حرکت از اون جایی که الان هست و تمام اتفاق هایی که توی مسیر میفته همون تنشیه که توی محتوا داریم ، پس تنش شد مسیری و اتفاقاتی که توی محتوا بین واقعیتی که الان وجود داره یا فرض گرفته شده و رسیدن به به اون چیزیه که می خواهیم برسیم
مثلا می خواهید در مورد کسب وکار خودتون محتوا بنویسید از اون جا شروع می کنید که چی باعث شد که کسب وکارتون رو شروع کنید، چه نیازی رو دیدید که کسب و کار شما جواب می ده بعد در مورد مسیر کسب و کارتون چه سختی هایی رو کشیدید و به کجا رسیدید می نویسید توی قسمت اول کنجکاوری رو به وجود اوردید ، بعد توی مسیر سختی ها و تنش ها رو توصیف کرید و توی این بین با گفتن خاطره های شخصی احساسات مخاطب رو درگیری کردید ، حالا می تونه به جای کسب وکار به محصول باشه ، یه خاطره ای باشه که دارید در مورد محصول می گید یا یه تجربه ای باشه که دارید توی یه محتوا مطرح می کنید توی همه این ها باید سه خصوصیت کنجکاوری ، احساسات و تقابل رو داشته باشه
باید در نظربگیرید دارید واسه چه سطح مخاطبی محتواتون رو می نویسید، چون خیلی وقت ها محتواتون واسه عموم جامعه هستش فکر کنید که دارید محتواتون رو برای سطح تحصیلی دبیرستان می نویسید منظور اینه که خیلی ادبی ننویسید و به طور کلی نوشتتون رون باشه و خواننده بتونه محتواتون رو سریع بخونه ، محتوایی خوبه که خواننده که در مورد کلماتش فکر نمی کنه و فقط روی خود محتوا تمرکز داره
معمولا محتوا نویس ها فکر می کنند اگه ادبی بنویسند کلاس محتواشون بالاتره ، توی محتوا به خصوص محتوای وب اصلا این جوری نیست هرچی محتوا رون تر باشه و راحت تر بتونه محتوا رو منتقل کنه کیفیت محتوا بیشتره
توی محتوا می شه جاهای مختلفی می شه از داستان استفاده کرد ، یکی از کاربرد های داستان توی ارائه یا سخرانی در مورد محصول یا کسب وکار شماست توی این فرمت شما می توانید از یه داستان شروع کنید این داستان می تونه یه خاطره شخصی باشه می تونید که یه فیلم یا عکس از یه تجربه رو بیارید و معرفی محصولتون رو از اون شروع کنید و سعی کنید این تجربه رو به محصول یا کسب و کارتون ربط بدید، چرایی محصول ، این که چرا به فکر درست کردن این محصول افتادید و یا فرایند ساخت محصول همیشه می تونه اون داستان قبل از ارائه باشه ، پس سعی کنید توی ارائه هاتون از یه داستان شروع کنید
وقتی دارید یه محصول رو ارائه می دید اون چیزی که یاد مخاطب شما می مونه بیشتر اون داستانیه که ارائه می کنید تا اطلاعاتی که حیت ارائه می گید به طور کلی داستان محصولتون ، این که چرا این محصول رو درست کردید ، داستان کسب و کارتون برای مخاطب شما جالب تره تا این که چی دارید دقیقا می فروشید
اگه بتونید محصولتون رو توی یه داستان معرفی کنید اولین فایده اش اینه که مخاطبتون رو همراه خودتون می کشونید دوم این که اگه داستانتون جالب باشه مخازب اونو برای دیگران شیر می کنه و سوم این که باعث می شه که به خاطر این که داستان توی دهنشون می مونه
خوب اگه از فرمت تجربه شخصی یا داستان جالب قبل از معرفی محصولتون استفاده نکردید یه داستان طراحی کنید توی این طراحی داستان می تونید نیاز مشتری رو بگید راه حل رو بیارید تجربه استفاده از راه حل رو بیارید و اخرشم اون چیزی که مشتری ارزو داره با اون محصول بهش برشه رو ترسیم کنید
اکثر تبلیغات تلویزیونی میان مشکل و راه حل و تجربه استفاده ار محصول رو می گند مثلا اگه داره یه مایع ظرف شویی تبلیغ می کنه اول نشون می ده که نمی تونه ظرف ها رو تمیز کنه یعنی مشکل رو گفته ، از مایع ظرفشویی شما استفاده می کنه و حالا ظرف ها تمریز می شند یکی راه حل رو گفته و نشون داده که چه جوی از محصول می شه استفاده کرد و اخرشم نشون می ده ظرف ها چه قدر تمیزند و همه دارند می خندند یعنی داره اون ارزو رو نشون میده
توی این تبلیغ همه اجزا هستش ولی می تونید بسته به کمپینتون فقط یکی از این اجزا رو استفاده کنید مثلا کمپین شما در مورد آگاهی دادن به مشتری هاست توی کمپین می تونید فقط مشکل رو بگید یعنی بیاید کسی که این مشکل رو داره بیاد به ما مراجعه کنه
برای داستان می تونید از یکی از شخص های زیر استفاده کنید.
اول شخص : وقتی از من استفاده می کنید، بیشتر برای زمانی که می خواهی ارتباطی دو طرفه با مشتری درست کنید و زمانی که نویسینده مشخص باشه کاربرد داره
دوم شخص : وقتی از شما استفاده می شه ، بیشتر برای زمانی که پرسونا رو می دانید و داستان رو برای همدلی می نویسید (امورشی از شخص دوم بهتره)
شخص سوم : وقتی دیگران باشند وقتی بخواهید مثال بزنید خوبه
مهم اینه که در تمام محتوا یک نوع عمل کنید
همون جوری که محتوا رو برای مشتری ها درست می کنیم ، داستان رو هم برای مشتریامون می نویسیم پس داستانمون باید جوری باشه که با مشتریایی که داریم یا مشتریایی که می خواهیم داشته باشیم ارتباط برقرار کنه ، پس وقتی برای مشتریامون می نویسیم علاقه های اون ها و مواردی که اون ها باهاش آشنانند رو استفاده کنید
توی فروش یه قاعده گفتیم که مشتری یا با استدلال خرید می کنه یا با احساسش ، وقتی منطقش خرید می کنه ، بین محصول ها مقایسه می کنه تحقیق می کنه ولی هر وقت با احساسش خرید کنه می تونید محصولی که ضرورتا بهترین نیست رو بهش بفروشید ، بهترین راه برای این که احساسات مشتری رو درگیر کنیم داستانه ، همه ما وقتی با احساس تصمیم می گیریم منطقمون ضعیف می شه پس اگه از داستان استفاده کنیم می تونیم راحت تر مشتری رو قانع کنیم
توی هر داستانی یه کاراکتر وجود داره کاراکتره که بین خواننده و نویسنده داستان ارتباط برقرار می کنه توی داستان ها کاراکترها حرف اول رو می زنند شما وقتی داستان هری پاتر رو می خونید داستان شخصیت های مختلفی داره که مهم ترینش هریه یا
ارباب حلقه ها شما با شخصیت های زیادی اشنا می شید و اتفاقاتی که براشون توی سرزمین میانه می افته رو دنبال می کنید پس داستان ها بر محور شخصیت هاند ، خواننده های شما مخاطب های شماند اگه بتونید توی داستانتون هم نیازها و هم راه حل های مشتریاتون رو بگید و مشتریا خودشون رو توی کاراکترهای داستانتون ببیند ، احتمال این که از شما خرید کنند بیشتر می شه ، برای طراحی کارکترهاتون می تونید از پرسونایی که نوشتید استفاده کنید
مورد دوم کشمش یا تقابله توی داستان کاراکتر با خودش یا یه فرد دیگه ای یا جامعه و یا طبیعت کشمکشی رو داره مثلا توی هری پاتر شخصیت هری توی کتاب اول همش این کشمش درونش که با شخصیت یتیمی که بزرگ شده و اون شخصیت جادوگر و جایگاهش داره ، هری با ولدوموت یه کشمش نفر به نفر توی داستان داره یا توی کتاب هفتم هری داره با جامعه جادوگری که حالا دست ولدوموته می جنگه و توی اول کتاب سوم هری و ران با یه درخت جیغ زن تصادف می کنند که اینو می شه نمادی از تقابل با طبیعته
خوب برای داستان هایی که می خواهید برای کسب و کارتون بنویسد این تقابل باید نیازها، مشکلات و دغدغه های مشتریتون هم خونی داشته باشه داستانتون بستگی به این که کدوم تقطه تماس به مخاطبتون ارائه می شه باید دغدغه و هدف اون مرحله ای سفر مشتری در نظر گرفت مثلا اگه می خواهید یه دوربین فیلم برداری بفروشید و می خواهید برای مرحله کانسیدریشن یا در نظر گرفتن یه داستان بنویسید، می تونید داستان یه مسافرت و استفاده از این دوربین توی مسافرت رو بگید
وقتی دارید داستان مسافرت رو می گید و این که چه جوری این دوربین فیلم برداری باعث شد بتونید لحظات خوب این مسافرت رو ثبت کنید مشتری رو متمایل به کسب وکارتون می کنید
اخرین مرحله هم نتیجه گیریه، این که اخر داستان چیه؟ اخر داستان رو جوری باید بنویسید که مشتری رو به یه فعلی تشویق کنید این فعل حرکت به سمت مرحله بعدی توی سفر مشتریه ، این پایان می تونه یه کال تو اکشن باشه که مشتری می گه اگه می خواهید خرید کنید یا با محصولای ما اشنا بشید روی این دگمه کلیک کنید
یکی از متداول ترین فرمت های داستانی سیر قهرمان هستش ، توی این داستان ها یه فردی توی دنیاش یه تغییری ایجاد می شه با اختیار یا مجبور می شه واکنش نشون بده یه ادم خردمند کمکش می کنه تا بتونه این ماجراجویی رو انجام بده تا لحظه اخر داشته شکست می خورده ولی یه دفعه پیروز می شه و حالا یه ادم جدیده و این قهرمان تغییر کرده این تم خیلی از دستان هاست مثلا هری پاتر یه نامه از مدرسه هاگورتز میاد دنیاش عوض می شه دانبلدور کمک می کنه و تو ماجراجویی هاست پیروز می شه
توی این تیپ داستان قهرمان از دنیای معمولی شروع می کنه یه اتفاقی می افته که دنیاش به هم می ریزه خیلی وقت ها اول نمی خواهد وارد ماجراجویی بشه ولی اون ادم خردمند اموزشش می ده امادش می کنه توی این مسیر دوستان و دشمنانش رو می شناسه چند شکست یا پروزی داره تا به جنگ نهایی برسه اونجا پیروز می شه به هدفش می رسه حالا به عنوان یه ادمی که تغییر کرده به دنیای سابقش برمی گیره
شما اینو توی ارباب حلقه ها می بینید فردو توی شایر داره زندگیش رو می کنه تا این که می فهمند گاندور میاد می گه که باید راه بیفته و حلقه رو به خانه الدران ببره اول نمی خواهد قبول کنه بعد مجبور می شه بره با سختی هایی موجه می شه گاندورف کمکش می کنه با یاران حلقه اشنا می شه تا دوم موتن دوم می ره ولی لحظه اخر منصرف می شه که گالوم حلقه و انگشتش رو با هم می کنه و سئورون نابود می شه ، توی کوه می افته توسط گاندورف نجات پیدا می کنه و حالا با شکل و لباس جدید برمی گیره شایر
قهرمان سعی می کنه بین دنیایی که الان وجود داره و می خواهد بهش بره رو بگذونه ، خواننده باید احساس کنه قهرمان یه کسی مثل اونه تا بتونه باهاش یه ارتباطی برقرار بکنه مهم نیست قهرمان ادم خوبی باشه ولی باید خواننده بتونه باهاش ارتباط برقرار کنه
برای داستانتون از این فرمت استفاده کنید یعنی کاراکترتون توی فضای داره زندگی می کنه یه مشکل داره یا خواشته ای داره می ره و وارد اون ماجرا می شه ، سختی رو می کشه ولی در نهایت پیروز می شه این می تونه یه فرمت براتون باشه
برای این که بتونید داستان بنویسید باید تمرین کنید یه روشی که وجود داره اینه که داستان یا مقاله هایی رو که دوست دارید رو بردارید و شروع کنید اون ها رو به زبون خودتون بنویسید سعی کنید همون داستان رو بنویسید هر چی می گذره کمی توی داستان تغییر ایجاد کنید و مقاله ای که نوشتید رو با مقاله ها که وجود داره مقایسه کنید و اشکالات خودتون رو بگیرید و بعد از گذشت یه زمانی کم کم کیفیت نوشته هاتون بهتر می شه
داستانتون رو کوتاه نگه دارید خواننده زود خسته می شه پس داستانتون رو کوتاه نگه دارید و خیلی طولش ندید
یکی از متداول ترین فرمت های داستانی داستان قهرمانی هستش
داستان قهرمانیک سیری هستش که قهرمان باید طی کنه تا به اون هدف و آرزو برسه ، توی این سیر قهرمان مجبور می شه با واقعیت های جدیدی آشنا بشه یه نیازی رو کشف می کنه معمولا با مفاهیمی عمیق تر آشنا می شه ، تصمیم هایی بگیره ، تغییراتی توی خودش ایجاد بکنه که اخر داستان همون ادم نیستند تا به اون هدف برسه ، خواننده باید احساس کنه قهرمان یه کسی مثل اونه تا بتونه باهاش یه ارتباطی برقرار بکنه مهم نیست قهرمان ادم خوبی باشه ولی باید خواننده بتونه باهاش ارتباط برقرار کنه خواننده باید انگیزه های قهرمان رو بتونه متوجه بشه ، یه انگیزه ای داره این انگیزه می تونه این باشه که بمونه، موفق بشه ، محبوب باشه آزاد باشه ، انتقام گذشته رو بگیره ،یا بر ضد بی عدالتی بجگنه ، قهرمان ها توی سیر داستان خصوصیاتش عوض می شه می تونه خصوصیات مثبت یا منفی رو بگیره یا شخصیتش عوض نشه ولی برای تغییر تلاش می کنه می تونه موفق بشه یا شکست بخوره
دنیای معمولی مقهرمان از یه دنیای ثابت با یه روال ثابت شروع می شه ، توی دنیای اکه اول داستان قهرمانه همه چیز یه روالی داره ولی توی داستان قراره این روال عوض بشه قراره و این باعث می شه کل دنیاش عوض بشه و این دو دنیاها با هم تقابل پیدا می کنند
اتفاقی می افته که قهرمان رو به سمت تغییر می بره ، این تغییر می تونه اختیاری یا غیر اختیاری باشه و اونجاست که قهرمان مورد آزمایش قرار می گیره تا ببینیم
شش ویژگی داستان فروش ، زمان، مکان ، شخصیت اصلی. آن شخصیت اصلی باید هدف داشته باشد. مانعیبر سر راه رسیدن به آن هدف وجود خواهد داشت. و باید اتفاقاتی رخ دهد که در طول مسیر اتفاق بیفتد و در نهایت خود را به خوبی حلکند.
همون جور که قبلا گفتیم داستان باعث ایجاد به ارتباط با مشتری می شه ، یه خصوصیت دیگه داستان احساسی کردن مشتری بودش ، یه مورد دیگه این بود که داستان راحت تر توی ذهن مشتری می مونه واسه همین استفاده از داستان باعث می شه کسب و کار شما راحت تر توی ذهن مشتری بمونه ، در نهایت هم این بودش که داستان ها راحت تر به اشتراک گذاشته می شن
حالا چه جوری یه داستان برای فروش بنویسیم ، اولین گام اینه که به چه هدفی داریم داستان رو می نویسیم ، یعنی بدونیم چه پیامی رو می خواهیم توی داستان منتقل کنیم وقتی پیامی رو که توی داستان می خواهیم منتقل کنیم برامون مشخص شد می سراغ گام دوم ،
یادتون باشه گفتیم توی هر داستانی یه کشمکشی وجود داره توی این کشمکش کاراکتر یا پیروز می شه یا شکست می خوره یا این کشمکش باعث می شه یه درسی رو بگیره ، از این می شه استفاده کرد و پیامی که از پیروزی ، شکست یا اون درسی که از داستان می گیریم رو همون پیام هدفمون بگذاریم ،
مثلا می خواهیم یکی از مزیت های یه گوشی رو به عنوان پیام محتوامون داشته باشیم ، همینو می گذاریم پیام داستانمون ، می تونیم داستان رو اینجوری بنویسیم مثلا 2 تا برادر کاراکترامونند ، نشون می دهیم این ها همش در حال رقابتند ، سر نمره رقابت می کنند توی فوتبال با هم بازی می کنند رقابت می کنند و چند تا از مثال های رقابت ها بیاریم یکیشون کنار پنجره نشسته و داره اسمون رو نگاه می کنه و با گوشیش ، زوم گوشی رو زیاد می کنه و یه عکس از ماه می گیره و برای بردارش می فرسته حالا اون سعی می کنه یه عکس از ماه بگیره ولی زوم گوشیش این اجازه رو نمی ده و اخرشم دو تا برادر میاند و با هم با گوشی خوبه از اسمون عکس می گیرند همون جوری که دیدید نتیجه کشمکش که توی داستان بودش به بیان هدفون رسید ،
هر چی می تونید از داستان هایی واقعی محصولتون استفاده کنید اگه خاطره های با محصولتون دارید اونو به داستان تبدیل کنید
یا ببینید توی نظرات مشتریاتون می شه ازش داستانی خروجی گرفت ، می تونید از مشتریاتون بخواهید که داستان هاشون رو در مورد محصولتون باهاتون به اشتراک بگذارند، حتی می تونید برای بهترین داستان جایزه ای بگذارید تا انگیزه ای باشه که مشتریاتون داستان هاشون رو باهاتون به اشتراک بگذارند
همون جور که قبلا گفتیم داستان از 3 جز اصلی کاراکتر ، کشمکش و نتیجه تشکیل شده ، برای داستان های فروش 3 جز دیگه رو می شه اضافه کرد 1- انگیزه داستان 2- پیام داستان 3- فعل مشتری
خوب انگیزه داستان چیه ؟
این که به چرا مشتری داستان شما رو بخونه؟
معمولا برای این که به مشتری انگیزه خوندن داستان رو بدیم باید داستان رو با یه جلمه خاصی رو شروع کنیم مثلا می توانم بگیم "بهترین مثالی که در این مورد می توانم بزنم" یا اگه در مورد مشکلی دارید حرف می زنید از جمله " من این مشکل رو این جوری حل کردم که...."یا بگید " چند وقت پیش یه اتفاقی شبیه این برای من افتاد که ....." و یا "همچین مورد رو من یادم می آید که..." و شروع کنید داستانتون رو بگید
یه موردیه که اصلا نباید داستانتون رو باهاش شروع کنید مثلا هیچ وقت عذرخواهی نکنید یا اجازه نگیرید ، نگید با اجازتون یه داستانی رو بگم این نشونه عدم اعتماد به نفستونه اصلا نگید می خواهم یه داستان براتون بگم این انگیزه خواننده رو می کشه
مورد بعدی پیام داستان و فعل مشتریه
بعضی وقت ها وقتی داستانتون تمام می شه پیام داستان و کاری که انتظار دارید مشتری انجام بده واضحه و مشتری پیامتون رو گرفته و اون کار رو انجام می ده ولی بعضی وقت ها پیام داستان رو مشتری نمی گیره یا کاملا شفاف نیست می تونید از جملاتی مثل "درسی که من از این داستان گرفتم..."یا "اون موقع است که فهمیدم..."و یا جمله "به خاطر این که ..."و اون زمان می تونید پیامتون رو کوتاه بگید و از مشتری بخواهید اون فعالیتی رو که ازش انتظار دارید رو انجام بده
برای این که داستان فروش ساختار داشته باشه باید بتونید به این سوال ها در طول داستان جواب بدید
اولین سوال اینه که
با چه انگیزه ای مشتری داستان شما رو بخواند؟
این قسمت انگیزه داستانه ، سوال بعدی اینه که
داستان توی چه فضای داره اتفاق می افتد؟ و کاراکترها چه کسی است؟ چه خصوصیاتی دارند؟
این قسمتم مربوط به ساختار کاراکتره ، سوال دیگه
مشکل یا نیاز کارکتر چیست؟ و چگونه مشکل یا نیاز رو حل می کند؟
این مربوط به قسمت تقابل بود، سوال بعدی
نتیجه داستان چیست؟
که اینم مربوط به ساختار نتیجه هستش
چه یپام یا درسی از داستان گرفته می شود؟
این مربوط به ساختار پیام داستانه و اخر هم
انتظار دارید از مشتری چه فعلی را انجام بدهد؟
که این هم مربوط به فعل مشتریه
باید بتونید این سوال ها به ترتیب توی داستان مشخص بشه ، مثلا نباید نتبجه داستان اولش مشخص بشه اون وقت دیگه مشتری بقیه قصه رو نمی خونه، پس باید به این سوال ها به ترتیب توی داستان جواب داده بشه
فکر کنید دارید توی داستانتون به سوال های یکی جواب می دید مثلا داستانتون رو اینجوری شروع کنید که
اگه بخواهم مثال خوبی در این زمینه بزنم این می تونه قسمت انگیزهش باشه فلان زمان ، فلان جا برای فلان فرد این قسمت کاراکترشه این مشکل وجود داشت و اون هم تونست این راه حل رو پیدا کرد این قسمت تقابلشه
وقتی اون فرد راه حل رو انجام داد این اتفاق براش افتاد که این نتیجه هستش ، حالا یا از نتیجه پیامی به دست میاد یا می گید که اون فرد این درس رو گرفت که این می شه پیام و اخرشم می گید خوب پس بهتره شما این کار رو بکنید که می شه فعل مشتری
این یه ساختاری از داستان فروشه ، حتما ضروریه این ساختار باشه؟ خیر ولی یه ساختار متداوله و این ساختار رو رعایت کنید کم و بیش می تونید همه اون چیزی رو که می خواهد یه داستان منتقل بکنه اوردید و خیلی هم داستان رو طولانی نکردید
نکته دیگه که در مورد داستان بگم اینه وقتی می خواهید اطلاعاتی رو به مشتریتون منتقل کنید چه جوری از داستان استفاده کنید واسه این کار می شه این جوری داستان رو نوشت که توضیح بدیم چه طوری یه این اطلاعات رسیدیم یعنی داستانمون می شه فرآیندی که شما یا مجموعه کسب وکار طی کرده تا به این اطلاعات برسه ، از داستان این فرآیندها می شه داستان های خوبی درآورد