Tae:)
Tae:)
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

درباره خودم۲....

حس ترس میدونی چیه؟!
ترس از درک نشدن...
ترس از خوشحالی...
ترس از تنهایی...
و حتی ترس از شلوغی...
رو دوشم همیشه یه باری هس
سنگینی می‌کنه
عذابم میده...
میدونی از خونه خستم؟
میدونی از خانوادم خستم؟!
میدونی از تو خستم؟!
میدونی از ایران خستم؟
از آدماش
همشون بدن...
فقط میخوام برم‌‌‌...
نمیدونم چجوری
ولی دلم مهاجرت میخواد
یه مهاجرتی ک توش با آدمای جدید آشنا بشم
حافظه ام پاک شه و تموم آدمای قبلی توی زندگیم رو یادم بره...
فقط خودم باشم و آدمای جدید دورم...
بخندم...
ن از این خنده های فیک.‌‌‌.. :)
یه خنده ی از ته دلم
جوری از ته دلم بخندم ک همه ی نگاها به من بیوفته...
دارم خودمو تصور میکنم
تو سئولم...
شبه و هوا یکم خنکه
خیابون زیاد شلوغ نیس
تنهام و خوشحال...از زندگیم راضیم..
قدم زدن اینجا حسش فوق‌العاده هس:)
جوری که باد موهام رو از روی شونه هام جابه جا می‌کنه
جوری ک سردم میشه:)
تصورش خیلی قشنگه...
مگه ن؟:)

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید